Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
double oxer	مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
Other Matches
crucible furnace	کوره بوتهای
crucible cast steel	فولاد بوتهای
crucible steel	فولاد بوتهای
induction crucible furnace	کوره بوتهای القائی
the front door	درجلو
former	درجلو
next in fornt of	بلافاصله درجلو
fore	جلوی درجلو
vanward	واقع درجلو
enneastyle	دارای نه ستون درجلو
frontwards	سوی جلو درجلو
downstage	درجلو پرده تاتر ونمایش
two up	ارایش حرکت با دو عنصر درجلو
to make a face at any one	اداواصول درجلو کسی دراوردن
prepositive	درجلو گذارده شده سرکلمهای
straight off	مستقیما درجلو موج روبه ساحل
yellow flag	پرچم زرد بمعنای خطر درجلو
ante	: پیشوندی است بمعنی- پیش- و- قبل از- و-درجلو-
hedgehogs	مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehog	مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
preorbital	واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
dumptor	کامیونی با چرخهای لاستیکی که دارای سرعتی زیاد میباشد و بار خود را درجلو تخلیه میکند
dammed	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
crest clearing	محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
ocant altitude	ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
obstructor	وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
repellents	مانع
repellent	مانع
block	مانع
impediments	مانع
impediment	مانع
masking	مانع
restraints	مانع
obstaele	مانع
barricaded	مانع
crest	مانع
cresting	مانع
restraint	مانع
barricades	مانع
barricade	مانع
barricading	مانع
curtains	مانع
crests	مانع
blocked	مانع
barriers	مانع
dead lock	مانع
massifs	مانع
massif	مانع
degage	بی مانع
interference	مانع
stumbling blocks	مانع
stumbling block	مانع
shackling	مانع
shackles	مانع
shackled	مانع
shackle	مانع
dike	مانع
impedient	مانع
impedimental	مانع
blocks	مانع
impeditive	مانع
hurdles	دو با مانع
swimmingly	بی مانع
hold back	مانع
barrier	مانع
hindrances	مانع
hindrance	مانع
pull-backs	مانع
pull-back	مانع
pull back	مانع
hurdle	دو با مانع
hurdles	مانع
hinders	مانع
preventive	مانع
hedge	مانع
hedged	مانع
hedges	مانع
in the way	مانع
constraint	مانع
drawback	مانع
handicap	مانع
handicaps	مانع
snags	مانع
snagging	مانع
strait jackets	مانع
hindering	مانع
flight	مانع در دو
flight	مانع
stop	مانع
hindered	مانع
stopped	مانع
stopping	مانع
stops	مانع
balked	مانع
hurdle	مانع
hinder	مانع
encumbrance	مانع
encumbrances	مانع
strait jacket	مانع
snag	مانع
balking	مانع
balks	مانع
shields	مانع
baulked	مانع
baulking	مانع
baulks	مانع
shield	مانع
clogs	مانع
set back	مانع
bar	مانع
bars	مانع
clogged	مانع
balk	مانع
preventor	مانع
obstacle	مانع
drawbacks	مانع
clog	مانع
obstructing	مانع شدن
obstructed	مانع شدن
excludes	مانع شدن
crimps	مانع چروکیدن
rein	مانع شدن
obstructs	مانع شدن
exclude	مانع شدن
withheld	مانع شدن
withhold	مانع شدن
withholding	مانع شدن
withholds	مانع شدن
sound barrier	مانع صوتی
crimp	مانع چروکیدن
hold-up	مانع شدن
hold-ups	مانع شدن
bulletproof	ضد یا مانع گلوله
prevents	مانع شدن
preventing	مانع شدن
repressive	مانع شونده
prevent	مانع شدن
blocs	مانع ورادع
crested	مانع دید
bloc	مانع ورادع
deterrents	مانع شونده
deterrent	مانع شونده
prevented	مانع شدن
stockade	ایجاد مانع
crimped	مانع چروکیدن
stockades	ایجاد مانع
hold up	مانع شدن
to keep back	مانع شدن
legal impediment	مانع مشروع
A hurdle race .	مسابقه دو با مانع
color line	مانع نژادی
to put off	مانع شدن
to stand in the way of	مانع شدن
trade barrier	مانع تجارت
trade barrier	مانع تجارتی
visual obstruction	مانع دید
water jump	مانع ابی
water tight	مانع دخول اب
obstructiveness	مانع آفرینی
obstructive <adj.>	مانع آفرین
locked <adj.> <past-p.>	مانع شده
disabled <adj.> <past-p.>	مانع شده
closed <adj.> <past-p.>	مانع شده
barred <adj.> <past-p.>	مانع شده
barricaded <adj.> <past-p.>	مانع شده
blocked <adj.> <past-p.>	مانع شده
acinetic	مانع حرکت
dike	دیوار مانع
emcumber	مانع شدن
estop	مانع شدن
estopel	مانع ادعا
gelandesprung	پرش از مانع
high hurle	مانع بلند
hurdler	دونده دو با مانع
imperviable	مانع ازدخول
deobstruent	رد کننده مانع یا سد
defilade	حفاظ مانع
antisubmarine barrier	مانع ضد زیردریایی
antitank obstacle	مانع ضد تانک
barbette	مانع برج
beach obstacle	مانع ساحلی
class barrier	مانع طبقهای
covering barrier	مانع پوشاننده
covering barrier	مانع پوششی
preclusion	ایجاد مانع
in the road	مانع راه
incumber	مانع شدن
inhibiter	مانع شونده
obstacle sense	حس مانع یابی
obstructively	بطور مانع
obturate	مانع شدن
overslaugh	مانع شدن
paratonic	مانع رشد
protective barrier	مانع حمایتی
restrainer	مانع شونده
sear stop	مانع چخماق
natural obstacle	مانع طبیعی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com