Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
trade barrier
مانع تجارت
Other Matches
lawmerchant
حقوق تجارت قدیم دادگاه تجارت
custom of a trade
عادت یک تجارت اصول متداول تجارت
hedgehog
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehogs
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
dam
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
crest clearing
محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
dammed
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
ocant altitude
ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
obstructor
وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
trafficked
تجارت
traded
تجارت
graphics, business
تجارت
furriery
تجارت خز
traffic
تجارت
traffics
تجارت
trafficking
تجارت
commerce
تجارت
mystery
تجارت
mysteries
تجارت
business
تجارت
businesses
تجارت
trade
تجارت
laissez-faire
ازادی تجارت
unfavorable trade
تجارت نامساعد
free in trade
تجارت ازاد
fair trade
تجارت منصفانه
free trade
تجارت ازاد
traditional trade
تجارت سنتی
trade deficit
کسری تجارت
foreign trade
تجارت خارجی
floating trade
تجارت دریایی
flax trade
تجارت کتان
fair trade
تجارت عادلانه
fair trade
تجارت مشروع
unfavorable trade
تجارت نامطلوب
counter trade
تجارت متقابل
trafficking
تجارت غیرقانونی
traffics
تجارت غیرقانونی
law merchant
حقوق تجارت
merchandise
تجارت کردن
internal commerce
تجارت داخلی
internal trade
تجارت داخلی
joint adventure
تجارت مشترک
open trade
تجارت ازاد
law merchant
قانون تجارت
merchandies
تجارت کردن
law of the staple
حقوق تجارت
regional trade
تجارت منطقهای
restraint of trade
محدودیت تجارت
businesses
موضوع تجارت
mercantile law
قانون تجارت
free trader
تجارت ازاد
freedom of enterprise
ازادی تجارت
freedom of trade
ازادی تجارت
business
موضوع تجارت
maritime trade
تجارت دریایی
home trade
تجارت داخلی
refinancing
از نو تجارت کردن
traffic
تجارت غیرقانونی
refinances
از نو تجارت کردن
refinanced
از نو تجارت کردن
refinance
از نو تجارت کردن
enterprise
تعهد تجارت
enterprises
تعهد تجارت
commercialism
تجارت گرائی
commercial
مربوط به تجارت
commercial code
قانون تجارت
business law
حقوق تجارت
cabotage
تجارت ساحلی
commercial law
قانون تجارت
commercial law
حقوق تجارت
carring trade
تجارت داخله
chamber of trade
اتاق تجارت
chamber of commerce
اطاق تجارت
trafficked
تجارت غیرقانونی
chamber of commerce
اتاق تجارت
bilateral trade
تجارت دوجانبه
carrying business
تجارت حمل و نقل
carrying trade
تجارت حمل و نقل
downtown
مرکز تجارت شهر
carrying-trade
تجارت حمل و نقل
traffics
تجارت هدایت شده
shipping trade
تجارت حمل و نقل
transport business
تجارت حمل و نقل
visibles
اقلام مرئی تجارت
trafficked
تجارت هدایت شده
traffic
تجارت هدایت شده
contraband
تجارت قاچاق یاممنوع
trade magazine
مجله تخصصی تجارت
It is both pilgrimage and commerce.
<proverb>
هم زیارت است هم تجارت .
trafficking
تجارت هدایت شده
transport trade
تجارت حمل و نقل
transport industry
تجارت حمل و نقل
mentoring
مرشدی
[تجارت و بازرگانی]
trade
تجارت داد و ستد
international trade
تجارت بین الملل
free enterprise system
نظام تجارت ازاد
balance of foreign trade
تراز تجارت خارجی
free trade area
منطقه تجارت ازاد
gains from trade
منافع حاصل از تجارت
adventure
تجارت مخاطره آمیز
free trade area
حوزه تجارت ازاد
adventures
تجارت مخاطره امیز
commerce
معاشرت تجارت کردن
automobile trade
صنعت یا تجارت اتومبیل
international trade
تجارت بین المللی
multilateral trade
تجارت چند جانبه
trade
تجارت داد وستد
traded
تجارت داد وستد
free enterprise
تجارت ومعامله ازاد
traded
تجارت داد و ستد
invisible trade
تجارت غیرقابل رویت
invisible items of trade
اقلام نامرئی تجارت
multilateral trade
تجارت باچند کشور در ان واحد
aids to trade
خدمات جنبی تجارت مانندبانکدارب
interstate commerce commission
کمیسیون تجارت بین ایالات
I am here on business.
برای تجارت اینجا آمدم.
copartner
سهیم وشریک در تجارت وغیره
take a bath
<idiom>
ویرانی تجارت ،ورشکست شدن
Free pree (trade,port).
مطبوعات ( تجارت ،بندر ) آزاد
restrictive trade practices
روشهای محدود کردن تجارت
barter away
تجارت یا معامله پایاپای کردن
shopping centre
[British]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
retail park
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
retail centre
[British]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre
[British]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
strip mall
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
shopping mall
[American]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
mall
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
commercial center
[American]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
shopping center
[American]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
shopping centre
[British]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
shopping center
[American]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
retail park
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
retail centre
[British]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre
[British]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
strip mall
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
shopping mall
[American]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
mall
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
commercial center
[American]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
microeconomics
اقتصاد خرد
[تجارت و بازرگانی]
micro-economics
اقتصاد خرد
[تجارت و بازرگانی]
mentoring
مربی بودن
[تجارت و بازرگانی]
commercial center
[American]
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
commercial center
[American]
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
mall
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
shopping mall
[American]
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
strip mall
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre
[British]
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
retail centre
[British]
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
shopping center
[American]
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
shopping centre
[British]
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
shopping centre
[British]
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
retail centre
[British]
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre
[British]
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
strip mall
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
shopping mall
[American]
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
retail park
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
shopping center
[American]
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
mall
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
retail park
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
businesses
که باعث میشود یک تجارت کار باشد
business
که باعث میشود یک تجارت کار باشد
vent for surplus theory of trade
نظریه تجارت "درباره استفاده از مازاد "
white slave
استفاده از زن برای فحشاء تجارت ناموس
wool stapler
کسیکه تجارت پشم خام میکند
trade follows the flag
تجارت کشورهای مشترک المنافع با انگلستان
(not) have anything to do with someone
<idiom>
نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
dumping
سیاست تبعیض قیمت در تجارت بین الملل
Trade ( business ) is slack this week .
این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
mail order house
تجارت خرده فروشی بوسیله مکاتبات پستی
technology
قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
technologies
قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
restraint of trade
قراردادی که ضمن ان تجارت یکی از طرفین قرارداد به طور نامحدود منع شود
stock control program
نرم افزاری که برای کمک به مدیریت انبار در تجارت طراحی شده است
silicon valley
محلی در دره سانتاکلارای کالیفرنیا باگسترده ترین تمرکز تجارت وکار تکنولوژی عالی در جهان
fair trade laws
قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
clogs
مانع
hindering
مانع
hold back
مانع
obstaele
مانع
barricade
مانع
barricaded
مانع
barricades
مانع
barricading
مانع
clogged
مانع
encumbrances
مانع
preventive
مانع
impeditive
مانع
encumbrance
مانع
impedimental
مانع
impedient
مانع
drawback
مانع
drawbacks
مانع
clog
مانع
hinders
مانع
curtains
مانع
barrier
مانع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com