Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (14 milliseconds)
English	Persian
hedgehog	مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehogs	مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
Other Matches
antisubmarine barrier	مانع ضد زیردریایی
ashless dispersant oil	نوعی روغن معدنی که مانع تجمع ناخالصیها میگردد
hedgehogs	جوجه تیغی
hedgehog	جوجه تیغی
porcupinish	مانند جوجه تیغی
porcupine ant eater	جوجه تیغی استرالیا
porcupiny	مانند جوجه تیغی
hedge hog	ارمجی جوجه تیغی
urchin	بچه شیطان جوجه تیغی
quill	تیغ جوجه تیغی قلم پر
quills	تیغ جوجه تیغی قلم پر
porcupine	جوجه تیغی خارپشت کوهی
porcupines	جوجه تیغی خارپشت کوهی
urchins	بچه شیطان جوجه تیغی
echidna	جوجه تیغی استرالیا خارپشت بیدندان
dammed	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
crest clearing	محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
spine	تیغ یابرامدگیهای بدن موجوداتی مثل جوجه تیغی
spines	تیغ یابرامدگیهای بدن موجوداتی مثل جوجه تیغی
obstructor	وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
ocant altitude	ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
knife rest	نوعی مانع یا سدجادهای است که با سیم خاردار و یک چهارچوب فلزی یا چوبی تهیه می کنند و قابل حمل میباشد
submarine sanctuaries	مناطق مخصوص تمرینات غیررزمی زیردریایی مناطق تمرین اموزشی ضدزیردریایی
neptune	نوعی هواپیمای جت دوموتوره ضدزیردریایی
mouse trap	نوعی جنگ افزار ضدزیردریایی
albacore	نوعی زیردریایی
attack teacher	وسیله اموزش عملیات ضدزیردریایی وانمودساز تک ضدزیردریایی
terne	نوعی موشک ضد زیردریایی نروژی
orion	نوعی هواپیمای چهارموتوره ملخ دار ضد زیردریایی باموتور توربوجت
sea bat	نوعی هلیکوپتر ضد زیردریایی که دارای سونار اکتشافی واژدر صوتی است
impedimental	مانع
drawbacks	مانع
preventor	مانع
impedient	مانع
barriers	مانع
impeditive	مانع
massifs	مانع
drawback	مانع
massif	مانع
constraint	مانع
set back	مانع
clog	مانع
balk	مانع
balked	مانع
balking	مانع
balks	مانع
baulked	مانع
baulking	مانع
baulks	مانع
barricade	مانع
barricaded	مانع
barricades	مانع
shield	مانع
barricading	مانع
shields	مانع
curtains	مانع
bars	مانع
hindered	مانع
handicap	مانع
handicaps	مانع
clogged	مانع
clogs	مانع
obstacle	مانع
obstaele	مانع
hindrances	مانع
hindrance	مانع
pull-backs	مانع
pull-back	مانع
pull back	مانع
barrier	مانع
bar	مانع
in the way	مانع
repellents	مانع
repellent	مانع
flight	مانع در دو
flight	مانع
impediments	مانع
stop	مانع
impediment	مانع
stopped	مانع
swimmingly	بی مانع
stopping	مانع
stops	مانع
dike	مانع
masking	مانع
crests	مانع
snag	مانع
snagging	مانع
snags	مانع
cresting	مانع
crest	مانع
block	مانع
dead lock	مانع
hinder	مانع
blocked	مانع
hindering	مانع
degage	بی مانع
hinders	مانع
hurdles	دو با مانع
hold back	مانع
strait jackets	مانع
strait jacket	مانع
encumbrance	مانع
encumbrances	مانع
preventive	مانع
stumbling blocks	مانع
stumbling block	مانع
shackling	مانع
shackles	مانع
shackled	مانع
shackle	مانع
hedge	مانع
hedged	مانع
hedges	مانع
hurdles	مانع
blocks	مانع
hurdle	مانع
hurdle	دو با مانع
interference	مانع
restraints	مانع
restraint	مانع
impede	مانع شدن
embargo	مانع محظور
bulletproof	ضد یا مانع گلوله
blocks	مانع شدن
inhibits	مانع شدن
acinetic	مانع حرکت
inhibit	مانع شدن
block	مانع شدن
antitank obstacle	مانع ضد تانک
barbette	مانع برج
mask	مانع پوشاندن
beach obstacle	مانع ساحلی
blocked	مانع شدن
fetters	قید مانع
obstructed	مانع شدن
obstructing	مانع شدن
obstructs	مانع شدن
withheld	مانع شدن
stymies	مانع شدن
stymieing	مانع شدن
impeded	مانع شدن
stymied	مانع شدن
stymie	مانع شدن
withhold	مانع شدن
withholding	مانع شدن
withholds	مانع شدن
rein	مانع شدن
exclude	مانع شدن
obstruct	مانع شدن
hinders	مانع شدن
hindering	مانع شدن
fettering	قید مانع
fettered	قید مانع
fetter	قید مانع
impedes	مانع شدن
revoke	مانع شدن
revoked	مانع شدن
revokes	مانع شدن
revoking	مانع شدن
debar	مانع شدن
debarred	مانع شدن
debarring	مانع شدن
debars	مانع شدن
hinder	مانع شدن
hindered	مانع شدن
excludes	مانع شدن
crimp	مانع چروکیدن
prevents	مانع شدن
hold up	مانع شدن
hold-up	مانع شدن
hold-ups	مانع شدن
stockade	ایجاد مانع
stockades	ایجاد مانع
sound barrier	مانع صوتی
watertight	مانع دخول اب
stayed	مانع عصاء
stay	مانع عصاء
deterrent	مانع شونده
deterrents	مانع شونده
repressive	مانع شونده
crested	مانع دید
preventing	مانع شدن
prevented	مانع شدن
prevent	مانع شدن
crimped	مانع چروکیدن
crimps	مانع چروکیدن
bloc	مانع ورادع
blocs	مانع ورادع
legitimating	مانع مشروع
legitimates	مانع مشروع
legitimated	مانع مشروع
legitimate	مانع مشروع
obstructions	مانع عایق
obstructions	مانع شدن
obstructions	ایجاد مانع
obstruction	مانع عایق

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com