English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English Persian
block مانع شدن از بازداشتن
blocked مانع شدن از بازداشتن
blocks مانع شدن از بازداشتن
bloc مانع شدن از بازداشتن
blocs مانع شدن از بازداشتن
Other Matches
hedgehogs مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehog مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
dams سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
crest clearing محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
ocant altitude ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
obstructor وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
impedes بازداشتن
prevents بازداشتن
impeded بازداشتن
hindering بازداشتن
preventing بازداشتن
prevented بازداشتن
hinders بازداشتن
debar بازداشتن
hindered بازداشتن
detains بازداشتن
detaining بازداشتن
detained بازداشتن
detain بازداشتن
debarring بازداشتن
emcumber بازداشتن
debars بازداشتن
hinder بازداشتن
interdict بازداشتن
debarred بازداشتن
stayed بازداشتن
containment بازداشتن
stay بازداشتن
proscribe بازداشتن از
proscribed بازداشتن از
overslaugh بازداشتن
to set back بازداشتن
stowing بازداشتن
to keep back بازداشتن
deterred بازداشتن
deters بازداشتن
stow بازداشتن
stowed بازداشتن
proscribes بازداشتن از
proscribing بازداشتن از
impede بازداشتن
prevent بازداشتن
contains بازداشتن
contained بازداشتن
contain بازداشتن
stows بازداشتن
deter بازداشتن
skid از سریدن بازداشتن
hamper از کار بازداشتن
skidded از سریدن بازداشتن
hampered از کار بازداشتن
to keep up ازتنزل بازداشتن
skidding از سریدن بازداشتن
pin down <idiom> از حرکت بازداشتن
to keep open house درخانه بازداشتن
hampers از کار بازداشتن
chock از حرکت بازداشتن
trig از حرکت بازداشتن
hampering از کار بازداشتن
becalming از پیشرفت بازداشتن
becalms از پیشرفت بازداشتن
becalmed از پیشرفت بازداشتن
becalm از پیشرفت بازداشتن
suppressing بازداشتن ازعملیات
suppresses بازداشتن ازعملیات
to cop somebody کسی را بازداشتن
suppress بازداشتن ازعملیات
skids از سریدن بازداشتن
dissuades منصرف کردن بازداشتن
arrest توقیف کردن بازداشتن
arrested توقیف کردن بازداشتن
arrests توقیف کردن بازداشتن
dissuaded منصرف کردن بازداشتن
dissuade منصرف کردن بازداشتن
forbid منع کردن بازداشتن
bars بازداشتن ممنوع کردن
to bar one from his action بازداشتن کسی از کاری
keep توقیف کردن بازداشتن
inoxidize از زنگ زدن بازداشتن
keeps توقیف کردن بازداشتن
bar بازداشتن ممنوع کردن
forbids منع کردن بازداشتن
dissuading منصرف کردن بازداشتن
to exelude any one from the p کسیرا ازرای بازداشتن
baffling صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
baffled صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
choking مسدود کردن از حرکت بازداشتن
injunctive وابسته به نهی و بازداشتن تاکیدی
baffles صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
stalling به اخور بستن از حرکت بازداشتن
stall به اخور بستن از حرکت بازداشتن
baffle صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
withold دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
impediment مانع
swimmingly بی مانع
hurdles دو با مانع
stumbling block مانع
hurdle دو با مانع
hurdles مانع
hold back مانع
shackling مانع
shackles مانع
dike مانع
shackled مانع
interference مانع
degage بی مانع
dead lock مانع
shackle مانع
impedient مانع
impedimental مانع
impeditive مانع
hurdle مانع
stumbling blocks مانع
clogs مانع
barricade مانع
snags مانع
snagging مانع
snag مانع
hinder مانع
encumbrances مانع
preventive مانع
hinders مانع
hindering مانع
drawback مانع
drawbacks مانع
hindered مانع
clog مانع
barricaded مانع
barricades مانع
repellents مانع
repellent مانع
impediments مانع
barriers مانع
clogged مانع
barricading مانع
curtains مانع
barrier مانع
encumbrance مانع
massifs مانع
block مانع
bars مانع
balked مانع
bar مانع
strait jacket مانع
strait jackets مانع
shields مانع
shield مانع
baulks مانع
obstacle مانع
masking مانع
set back مانع
crests مانع
cresting مانع
crest مانع
restraints مانع
restraint مانع
baulking مانع
baulked مانع
balks مانع
hedges مانع
hedged مانع
hedge مانع
stopping مانع
stopped مانع
stop مانع
flight مانع
balking مانع
balk مانع
in the way مانع
handicaps مانع
handicap مانع
constraint مانع
flight مانع در دو
pull-back مانع
pull back مانع
massif مانع
preventor مانع
obstaele مانع
stops مانع
blocks مانع
blocked مانع
pull-backs مانع
hindrance مانع
hindrances مانع
gelandesprung پرش از مانع
prevent مانع شدن
hurdler دونده دو با مانع
estop مانع شدن
inhibitor مانع شونده
prevented مانع شدن
high hurle مانع بلند
estopel مانع ادعا
emcumber مانع شدن
hold-ups مانع شدن
hold-up مانع شدن
hold up مانع شدن
intromit مانع شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com