Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
jam
مانع مخابره شدن
jammed
مانع مخابره شدن
jams
مانع مخابره شدن
Other Matches
analog transmission
انتقال یا مخابره قیاسی مخابره انالوگ
serial transmission
مخابره سری مخابره نوبتی
agent authentication
معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
service message
پیام ازمایش خط مخابره پیام مخصوص شروع مخابره
hedgehog
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehogs
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
dams
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
crest clearing
محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
obstructor
وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
ocant altitude
ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
traffick
مخابره
trafficking
مخابره
trafficked
مخابره
despatch
مخابره
traffic
مخابره
traffics
مخابره
message
مخابره
transmission
مخابره
messages
مخابره
transmissions
مخابره
communication
مخابره
message line
خط مخابره
transmittancy
ارسال مخابره
transmittance
ارسال مخابره
transmittal
ارسال مخابره
asynchronous transmission
مخابره غیرهمزمان
transmission security
تامین مخابره
asynchronous transmission
مخابره ناهمگام
visual communication
مخابره بصری
polar transmission
مخابره قطبی
analog transmission
مخابره قیاسی
flag
پرچم مخابره
flags
پرچم مخابره
duplex transmission
مخابره دورشتهای
wirable
قابل مخابره
neutral transmission
مخابره خنثی
parallel transmission
مخابره موازی
squawk
مخابره کردن
signal
مخابره کردن
signaled
مخابره کردن
signalled
مخابره کردن
boat call
مخابره با قایق
data communication
مخابره داده ها
telegraphic message
مخابره تلگرافی
synchronous transmission
مخابره همزمان
serial tranmission
مخابره نوبتی
synchronous transmission
مخابره همگام
syncheronous communications
مخابره همزمان
signal bridge
پل مخابره ناو
simplex transmission
مخابره ساده
duplex transmission
مخابره دو رشتهای
squawks
مخابره کردن
squawked
مخابره کردن
dispateh
مخابره کردن
transmission rate
سرعت مخابره
transmission rate
نرخ مخابره
transmission error
خطای مخابره
data transmission
مخابره داده ها
data transmission
مخابره داده
retransmission
مخابره مجدد
satellite communications
مخابره ماهوارهای
digital transmission
مخابره دیجیتال
flag hoist
مخابره با پرچم
end of transmission
انتهای مخابره
telegraphs
مخابره تلگرافی
telegraphing
مخابره تلگرافی
transmissions
مخابره کردن
telegram
مخابره تلگرافی
telegrams
مخابره تلگرافی
communicating
مخابره کردن
wire
مخابره کردن
wires
مخابره کردن
transmissions
مخابره مخابرات
telegraphed
مخابره تلگرافی
transmission
مخابره مخابرات
transmission
مخابره کردن
telegraph
مخابره تلگرافی
radioed
با بی سیم مخابره کردن
radioing
با بی سیم مخابره کردن
radios
با بی سیم مخابره کردن
radio
با بی سیم مخابره کردن
radiograms
مخابره پیام با بی سیم
radiogram
مخابره پیام با بی سیم
semaphore
مخابره با پرچم دستی
retransmit
دوباره مخابره کردن
radiotelegram
مخابره تلگراف بیسیم
etb
انتهای بلاک مخابره
half duplex transmission
مخابره دو نیم رشتهای
end of transmission block
انتهای بلاک مخابره
helio
ایینه مخابره پیام
semaphore
مخابره بوسیله پرچم
multiplex
تسهیم مخابره ترکیبی
start stop transmission
مخابره قطع و وصلی
despatches
مخابره کردن ارسال
aerogram
مخابره با تلگراف بی سیم
despatching
مخابره کردن ارسال
dispatches
مخابره کردن ارسال
dispatch
مخابره کردن ارسال
transmitted data
دادههای مخابره شده
dispatched
مخابره کردن ارسال
despatched
مخابره کردن ارسال
signalled
مخابره کردن علامت دادن
alphabet code flag
پرده مخابره حروف یا اعداد
semaphore
بوسیله پرچم مخابره کردن
blinker yardarm
چراغ مخابره دکل کشتی
intercoms
دستگاه مخابره داخل ساختمان
intercom
دستگاه مخابره داخل ساختمان
signaled
مخابره کردن علامت دادن
heliographic
مربوط به مخابره تلگراف افتابی
toll call
مخابره تلفنی خارج شهری
squawk box
دستگاه مخابره داخلی ناو
wigwag
ارتباط یا مخابره بوسیله پرچم
toll calls
مخابره تلفنی خارج شهری
signal
مخابره کردن علامت دادن
wireless
بابی سیم تلگراف مخابره کردن
wirelesses
بابی سیم تلگراف مخابره کردن
telephoto
دستگاه مخابره عکس ازمسافات دور
walkie-talkies
دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
walkie talkie
دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
phototelegraphyt
مخابره تلگرافی عکس عکسبرداری رادیویی
walkie-talkie
دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
intercommunication
رابطه یا مخابره بین چند مرکز
nancy
سیستم چراغ نانسی مخصوص مخابره بصری
procedure word
کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
open code
سیستم رمزی که به صورت کشف مخابره میشود
datacom
امکان ارتباط دادهای مخابره ارزان قیمت
radio procedures
روشهای مخابره با بی سیم روش مکالمات رادیویی
multiplex telegraphy
دستگاه تلگرافی که در یک زمان با یک سیم چند مخابره میکند
modem
دستگاه مدولاسیون وبازخوانی اطلاعات کامپیوتری یا مخابره انها به جاهای دیگر
CB
مخفف وابسته به امواج رادیویی که برای استفادهی افراد عادی که میخواهند با فرستندهی خصوصی مخابره کنند کنارگذاشته شده است
telling
مخابره اطلاعات به دست امده از تجسس هوایی به یکانهای پدافند هوایی
heliograph
گراورسازی بانور افتاب دستگاه عکسبرداری از افتاب مخابره بوسیله نور خورشید
he sent me a wire
تلگرافی برای من فرستاد تلگرافی بمن مخابره کرد
heliography
مخابره باتلگراف افتابی ساختن عکس گراووری افتابی
semaphore
دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
frequency division multilexing
مخابره چندتایی فرکانس استفاده از یک مسیرالکتریکی برای حمل دو یا چند سیگنال با فرکانسهای مختلف تسهیم براساس تقسیم فرکانس
shackle
مانع
hurdle
دو با مانع
hurdles
دو با مانع
hold back
مانع
clogged
مانع
shackled
مانع
impedimental
مانع
drawback
مانع
drawbacks
مانع
impeditive
مانع
impedient
مانع
hurdle
مانع
interference
مانع
stumbling blocks
مانع
stumbling block
مانع
clog
مانع
shackling
مانع
shackles
مانع
hurdles
مانع
swimmingly
بی مانع
encumbrances
مانع
encumbrance
مانع
hinder
مانع
barricades
مانع
barricading
مانع
dike
مانع
degage
بی مانع
curtains
مانع
dead lock
مانع
snag
مانع
snagging
مانع
snags
مانع
barrier
مانع
barricaded
مانع
barricade
مانع
clogs
مانع
impediment
مانع
impediments
مانع
repellent
مانع
repellents
مانع
hinders
مانع
barriers
مانع
preventive
مانع
hindered
مانع
hindering
مانع
masking
مانع
obstacle
مانع
bars
مانع
bar
مانع
shields
مانع
stopped
مانع
set back
مانع
crests
مانع
cresting
مانع
stopping
مانع
stops
مانع
restraints
مانع
restraint
مانع
strait jacket
مانع
strait jackets
مانع
constraint
مانع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com