English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
mainframe computer مانند تعداد عملوند همزمان
Other Matches
operand عملوند همزمان با دستور بازیابی میشود
operation عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
paralleled تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
parallel تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
parallelled تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
parallels تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
paralleling تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
parallelling تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
hand سیستم جاری که 1-عملوند عملیات خودکار را کنترل نمیکند. 2-عملوند نیازی به تماس با وسیله مورد استفاده ندارد
handing سیستم جاری که 1-عملوند عملیات خودکار را کنترل نمیکند. 2-عملوند نیازی به تماس با وسیله مورد استفاده ندارد
immediate دستور کامپیوتری که عملوند در دستور راست و نه آدرس محل عملوند
processor به صورت همزمان همزمان کار کند
operation 1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
combinatorics محاسبه تعداد موارد یکسان تعداد راههای انجام یک کار ترکیب شناسی
rhomb design طرح قاب لوزی [این طرح گاه مانند قاب خشتی کل متن را می پوشاند و گاه به تعداد محدود در مرکز فرش حالت یک ترنج را به آن می بخشد.]
roundest تعداد تیر تعداد شلیک دور
round تعداد تیر تعداد شلیک دور
odder ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odd ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
oddest ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
operand عملوند
oprand عملوند
literal operand عملوند لفظی
four address instruction معمولا: محل دو عملوند
zeros دستوری که آدرس در آن عملوند است
zeroes دستوری که آدرس در آن عملوند است
notation که عملگر پس از عملوند فاهر میشود
zero دستوری که آدرس در آن عملوند است
factors هر عدد در ضرب که عملوند است
factor هر عدد در ضرب که عملوند است
notations که عملگر پس از عملوند فاهر میشود
monadic operator اپراتور منط قی فقط با یک عملوند
arithmetic فضایی در حافظه که عملوند ها را ذخیره میکند
formats با استفاده فیلدهای عملوند و عملیات و برچسب
operand فضای یک عملوند در دستور برنامه نویسی
format با استفاده فیلدهای عملوند و عملیات و برچسب
interactive برنامه کامپیوتری قادر به پذیرش داده از عملوند
monadic operator عملی که از یک عملوند برای تولید نتیجه استفاده میکند
two address instruction دستوری که حاوی محل دو عملوند و آدرس نتیجه است
unary operation عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
boolean operation جدول نمایش دو کلمه دودویی عملوند عمل و نتیجه
bushbabies گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbaby گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
machined بایت تشکیل شده است برای عملوند و داده و آدرس
machines بایت تشکیل شده است برای عملوند و داده و آدرس
machine بایت تشکیل شده است برای عملوند و داده و آدرس
boolean operation عمل منط قی روی چند عملوند با استفاده از قوانین جبر بول
three address instruction دستوری که حاوی آدرس دو عملوند و محل نتیجه که باید ذخیره شود است
connective نشانه بین دو عملوند که نشان دهنده عملی است که باید انجام شود
lamellate لایه مانند ورقه مانند
fossiliferous فسیل مانند سنگواره مانند
hand سیستم جاری که عملوند عملیات را با اجرای دستورات از طریق صفحه کلید کنترل میکند
handing سیستم جاری که عملوند عملیات را با اجرای دستورات از طریق صفحه کلید کنترل میکند
postfix عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند به طوری که عملگر پس از عملوند می آید
notation عملیات ریاضی به صورت منط قی که عملگر قبل از عملوند می آید و دیگر نیاز به کروشه نیست
notations عملیات ریاضی به صورت منط قی که عملگر قبل از عملوند می آید و دیگر نیاز به کروشه نیست
Anyone can count the seeds in an apple, but only Gold can count the number of apples in a seed. هر کسی نمی تواند تعداد دانه های داخل یک سیب را بشمارد اما فقط خدا می تواند تعداد سیب های نهفته در یک دانه را بشمارد
seconds دستوری که حاوی آدرس است که عملوند در آن ذخیره شده است
seconded دستوری که حاوی آدرس است که عملوند در آن ذخیره شده است
seconding دستوری که حاوی آدرس است که عملوند در آن ذخیره شده است
second دستوری که حاوی آدرس است که عملوند در آن ذخیره شده است
register دستوری که میله آدرس آن حاوی ثباتی است که عملوند ذخیره شده است
registers دستوری که میله آدرس آن حاوی ثباتی است که عملوند ذخیره شده است
registering دستوری که میله آدرس آن حاوی ثباتی است که عملوند ذخیره شده است
logic مدار الکترونیکی یک عملوند منط قی اعمال میکند به سیگنال ورودی و خروجی تولید میکند
two address instruction قالب دستور که حاوی محل دو عملوند است و نتیجه در محل یکی از عملوندها ذخیره می شوند
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
coincidentally همزمان
synchronous همزمان
paralleled همزمان
synchronizer همزمان گر
parallel همزمان
synchronic همزمان
parallels همزمان
proportional همزمان
parallelled همزمان
concurrent همزمان
simultaneous همزمان
contemporary همزمان
simultaneously همزمان
paralleling همزمان
isochrone همزمان
contemporaries همزمان
parallelling همزمان
isochronous همزمان
dyadic operation عمل دودویی با استفاده از دو عملوند دودویی
compiled برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiles برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compile برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiling برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
simultaneity همزمانی همزمان
concurrent training اموزش همزمان
synchrinized همزمان بودن
concurrent operation عملکرد همزمان
selsyn موتور همزمان
concurrent تقریباگ همزمان
concurrent reinforcement تقویت همزمان
simultaneous processing پردازش همزمان
concurrent processing پردازش همزمان
concurrent validity اعتبار همزمان
concurrent variation تغییر همزمان
concurrently اجرای همزمان
concurrent execution اجرای همزمان
concentred reaction واکنش همزمان
concurrent همرو همزمان
concentred elimination حذف همزمان
concentred exchange تبادل همزمان
coincide همزمان بودن
synchronous motor موتور همزمان
synchronous machine ماشین همزمان
synchronous impedance ناگذرایی همزمان
synchronous generator مولد همزمان
synchronous device دستگاه همزمان
synchronous phase advance خازن همزمان
synchronous condenser خازن همزمان
synchronous communication ارتباط همزمان
synchronous admittance گذرایی همزمان
synchronises همزمان کردن
synchronous network شبکه همزمان
synchronous operation عملیات همزمان
synchronous reactance راکتانس همزمان
coincided همزمان بودن
coincides همزمان بودن
coinciding همزمان بودن
synchronised همزمان کردن
synchroscope همزمان نما
synchronous vibrator لرزه گر همزمان
synchronous transmission مخابره همزمان
synchronous transmission انتقال همزمان
synchronous telegraphy تلگراف همزمان
synchronous speed سرعت همزمان
synchronising همزمان کردن
simultaneous extinction خاموشی همزمان
synchronization همزمان سازی
synchronic همگاه همزمان
synchronized sweep روبش همزمان
synchronizing همزمان سازی
syncheronous communications مخابره همزمان
synchronizes همزمان کردن
synchronize همزمان کردن
parallelled که همزمان ارسال شود
concurrent program execution اجرای همزمان برنامه
parallels که همزمان ارسال می شوند
binary synchronous communication ارتباطات همزمان دودویی
paralleling که همزمان ارسال شود
acoustic synchronizer همزمان ساز صوتی
parallels که همزمان ارسال شود
concurrent programming برنامه نویسی همزمان
paralleled که همزمان ارسال می شوند
compatability قابلیت کار همزمان
coincident penalty پنالتی همزمان دو تیم
parallelled که همزمان ارسال می شوند
parallelling که همزمان ارسال می شوند
paralleled که همزمان ارسال شود
parallel که همزمان ارسال شود
parallelling که همزمان ارسال شود
paralleling که همزمان ارسال می شوند
parallel که همزمان ارسال می شوند
full duplex پروتکل دوسوی همزمان
synchronizing pulses ضربههای همزمان سازی
synchronizer دستگاه همزمان کننده
held ball گرفتن همزمان توپ
volley fire پرتاب همزمان گلوله ها با هم
simultaneous input/output ورودی و خروجی همزمان
synchronizing signal پیام همزمان ساز
simultaneous color television تلویزیون رنگی همزمان
synchronizing torque گشتاور پیچشی همزمان
horizontal synchronizing همزمان ساز افقی
two way simultaneous operation عملکرد همزمان دو طرفه
synchronizing separator جداکننده همزمان سازی
synchronize همزمان شدن با هم مطابق کردن
burst پیام همزمان ساز رنگ
synchronising همزمان شدن با هم مطابق کردن
bursts پیام همزمان ساز رنگ
synchronizing limiter لامپ مراقب همزمان سازی
synchronizes همزمان شدن با هم مطابق کردن
overlap processing اجرای همزمان فعالیتهای ورودی
color sync signal پیام همزمان ساز رنگ
bisync synchronouscommunication binaryارتباطات همزمان دودویی
duplex ارسال داده در دو جهت همزمان
synchronised همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronises همزمان شدن با هم مطابق کردن
duplex ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
duplexes ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
simultaneous باهم واقع شونده همزمان
duplexes ارسال داده در دو جهت همزمان
deferred addressing آدرس دهی غیر مستقیم که محلی که دستیابی شده است حاوی آدرس عملوند پردازش شدنی است
doubled گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
synchronize همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
doubled up گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
tandems وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
petri nets مدل نمایش سیستمهای همزمان یا موازی
synchronised همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
immediate عملوندی که همزمان با دستور بازیابی میشود.
simultaneous دو یا چند فرآیند که همزمان اجرا شوند
simultaneous آنچه همزمان با چیز دیگری رخ میدهد
synchronizes همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronises همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronising همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com