English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
To stand like rock . مانند کوه ایستادن
Other Matches
bushbabies گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbaby گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
lamellate لایه مانند ورقه مانند
fossiliferous فسیل مانند سنگواره مانند
stopping ایستادن
ceased ایستادن
stopped ایستادن
stops ایستادن
cease ایستادن
stop ایستادن
ceases ایستادن
ceasing ایستادن
to stand by ایستادن
be under way ایستادن
to come to a stand ایستادن
to fetch up ایستادن
abides ایستادن
abided ایستادن
stand ایستادن
aby ایستادن
seogi ایستادن
abye ایستادن
ap seogi ایستادن معمولی
line up به ترتیب ایستادن
basophobia هراس از ایستادن
To come to a halt(standstI'll). ازحرکت ایستادن.
queues در صف گذاشتن در صف ایستادن
To stand in a queue (line). توی صف ایستادن
kiba dachi ایستادن سوارکارانه
to stand at gaze خیره ایستادن
to stand behind پشت سر ایستادن
lie off دور ایستادن
moa seogi خبردار ایستادن
bail up ایستادن دراختیارغارتگر
outstand بیشتر ایستادن
heisoku daeh ایستادن خبردار
lineup به صف ایستادن تیم
to stand in the gap دررخنه ایستادن
to stand fast محکم ایستادن
queueing در صف گذاشتن در صف ایستادن
queued در صف گذاشتن در صف ایستادن
queue در صف گذاشتن در صف ایستادن
stagnated از جنبش ایستادن
hustings جای ایستادن و
stagnate از جنبش ایستادن
line-ups به ترتیب ایستادن
shiko dachi ایستادن دایرهای
fudo dachi محکم ایستادن
standing room جای ایستادن
line-up به ترتیب ایستادن
hunker سرپا ایستادن
stagnating از جنبش ایستادن
haehiji daeh ایستادن ازاد
stagnates از جنبش ایستادن
pyeonhi seogi موازی ایستادن
haktari seogi ایستادن لک لک وار
team line up به صف ایستادن تیم
draw up سیخ ایستادن
to come to a stop ایستادن [مهندسی]
zenkatsu dachi ایستادن متمایل به جلو
stopover در وسط راه ایستادن
koa seogi ایستادن قلاب وار
line-ups ردیف ایستادن تیم
kukutsu dachi ایستادن در مقابل حریف
line-up ردیف ایستادن تیم
To stand to attention. خبر دار ایستادن
To keep ones word. To stand by ones promise . سر قول خود ایستادن
To stand firm. To stick to ones gun. سفت وسخت ایستادن
stopping ایستادن توقف کردن
line up ردیف ایستادن تیم
to kick ones heels چشم براه ایستادن
sanchin dachi ایستادن ساعت شنی
to stand by ایستادن وتماشا کردن
anchoring ایستادن در دریا مهاری
anchor ایستادن در دریا مهاری
to stand by one's promise سر قول خود ایستادن
to stick to one's word سر قول خود ایستادن
to stand one's ground بر سر دلیل خود ایستادن
anchors ایستادن در دریا مهاری
stance طرز ایستادن درتوپزنی
stances طرز ایستادن درتوپزنی
neko ashi dachi ایستادن گربه سان
to stand across the road درمیان جاده ایستادن
stopovers در وسط راه ایستادن
abide by one's word سر قول خود ایستادن
to come to a بحالت خبردار ایستادن
stand up روی پا ایستادن ایستاده
beom seogi گربه سان ایستادن
stand-up روی پا ایستادن ایستاده
to queue [line] up for tickets برای بلیط در صف ایستادن
to stop [doing something] ایستادن [از انجام کاری]
ground محل ایستادن توپزن
stops ایستادن توقف کردن
stopped ایستادن توقف کردن
stop ایستادن توقف کردن
to stand at [by] the window کنار پنجره ایستادن
joo choo seogi ایستادن اسب سواری
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
to kick one's heels چشم براه ایستادن منتظرایستادن
to stop short یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
toe stand ایستادن ژیمناست روی نوک پا
out of one's ground تجاوز توپزن از محل ایستادن
stance طرز ایستادن در گوی زنی
stances طرز ایستادن در گوی زنی
peasde روی دوپا ایستادن اسب
bandae jireugi ضربه دست موافق ایستادن
baro jireugi ضربه دست مخالف ایستادن
statgnate از جنبش ایستادن گندیده شده
to stick to one's guns پای کاری محکم ایستادن
pickets جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
picketed جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
picket جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
float شناور ساختن روی اب ایستادن
floated شناور ساختن روی اب ایستادن
floats شناور ساختن روی اب ایستادن
stand طرز یا محل ایستادن کمانگیر
away خارج از نقطه ایستادن توپ زن
station محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
ap joo choom ایستادن اسب سواری بجلو
to stand by oneself روی پای خود ایستادن
stationed محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
stations محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
stances طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
stall جای ایستادن اسب در طویله اخور
stalling جای ایستادن اسب در طویله اخور
ido not feel my legs نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
kilian position وضع ایستادن دواسکیت بازرقصنده درکنار هم
narani seogi ایستادن موازی پاها همعرض شانه
stance طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
backdrops پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
veronica ایستادن و ردکردن گاو از کناربا حرکت شنل
technical foul بازی با توپ واترپولو در حال ایستادن کف استخر
safety island سکوی وسط خیابان برای ایستادن پیاده رو
To stand at attention(ease). بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
coach's box محل ایستادن مربی در پایگاه 1 و 3 بیس بال
eaves droper مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
backdrop پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
to hitch سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
hitchhike سرجاده ایستادن وباشست جهت خود را نشان دادن
toe raise تمرین ایستادن و بلند کردن بدن روی نوک پا
non striker توپزنی که با وجود ایستادن جلو میله ضربه نمیزند
to go backpacking سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
groundage حقی که بابت ایستادن کشتی درلنگرگاه گرفته میشود حق لنگراندازی
Eavesdrop فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
Berlin کالسکهی چهارچرخهای که در عقب آن رکابی برای ایستادن یک مستخدم وجود دارد
poomse نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
musub duchi موسوب داچی ایستادن بگونه ایکه پاشنه پاها به هم چسبیده و پنجه ها به اندازه 54 درجه زاویه داشته باشند
bail out کنار رفتن توپ زن از محل ایستادن برای حفافت ازضربه توپ
postured چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
to listen to reason بحرف حساب گوش دادن بحرف ایستادن
To stand at the salute. بحالت سلام ایستادن (سلام نظامی )
floriform گل مانند
capitate مانند سر
liplike لب مانند
tougher پی مانند
anthoid گل مانند
impish جن مانند
similiar مانند
encephaloid مخ مانند
myrtle formed اس مانند
pipelike نی مانند
etcetera و مانند ان
frothy کف مانند
filiform نخ مانند
tough پی مانند
simulant مانند
fluty نی مانند
mammilliform مانند
blotchy لک مانند
aquiform اب مانند
after the example of مانند
and so on و مانند ان
inapproachable بی مانند
plumose پر مانند
argillaceous گل مانند
analog مانند
argillaceous رس مانند
gypsiferous گچ مانند
lambdoid مانند
fulidal اب مانند
analogous مانند
mammilary مانند
toughest پی مانند
penniform پر مانند
capillaceous مانند نخ
goatish بز مانند
arundinaceous نی مانند
plumelike پر مانند
unequaled بی مانند
near مانند
near- مانند
neared مانند
nearer مانند
nearest مانند
nearing مانند
nears مانند
castellated دژ مانند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com