Total search result: 201 (25 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
pour it on thick <idiom> |
ماهرانه چاپلوسی کردن از |
|
|
Other Matches |
|
fraise |
چاپلوسی چاپلوسی کردن |
flatters |
چاپلوسی کردن |
flatter |
چاپلوسی کردن |
to talk with the tongues of angels <idiom> |
چاپلوسی کردن |
gloze |
چاپلوسی کردن |
to speak with a sweet tongue <idiom> |
چاپلوسی کردن |
wagtails |
چاپلوسی کردن |
wagtail |
چاپلوسی کردن |
butter |
چاپلوسی کردن |
fleech |
چاپلوسی کردن |
sweet talk |
چاپلوسی کردن |
truckle |
چاپلوسی کردن |
to oil one's tongue |
چاپلوسی کردن |
collogue |
چاپلوسی کردن |
butters |
چاپلوسی کردن |
buttering |
چاپلوسی کردن |
buttered |
چاپلوسی کردن |
soft-soap |
چاپلوسی کردن تملق |
soft-soaped |
چاپلوسی کردن تملق |
soft soap |
چاپلوسی کردن تملق |
soft-soaps |
چاپلوسی کردن تملق |
soft-soaping |
چاپلوسی کردن تملق |
lay it on with trowel |
اشکارا چاپلوسی کردن |
To sponge on some one . |
کاسه لیسی کردن ( چاپلوسی کردن یا انگه شدن ) |
to butter somebody up |
برای کسی چاپلوسی کردن |
to schmooze somebody |
برای کسی چاپلوسی کردن |
to pander to somebody's ego <idiom> |
برای کسی چاپلوسی کردن |
blandish |
نوازش کردن چاپلوسی کردن |
adeptly |
ماهرانه |
aptly |
ماهرانه |
skilfully |
ماهرانه |
subtle |
ماهرانه |
handily |
ماهرانه |
subtler |
ماهرانه |
subtlest |
ماهرانه |
masterly |
ماهرانه |
proficiently |
ماهرانه |
nattily |
ماهرانه |
skifully |
ماهرانه |
artfully |
ماهرانه |
tactics |
رهبری ماهرانه |
skillful Šetc |
با مهارت ماهرانه |
tactically |
ماهر ماهرانه |
hard sell |
فروش ماهرانه |
workmanlike |
استادانه ماهرانه |
facilely |
به نرمی ماهرانه |
tactical |
ماهر ماهرانه |
workmanly |
ایستادانه ماهرانه |
artful |
ماهرانه صنعتی |
slaver |
اب دهان اب دهان روان ساختن چاپلوسی کردن |
finesse |
ضربه فریف و ماهرانه |
pase |
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل |
passes |
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل |
pass |
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل |
passed |
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل |
suck up to some one |
پیش کسی خود شیرینی کردن پیش کسی چاپلوسی کردن |
flunkeyism |
چاپلوسی |
toadyism |
چاپلوسی |
lip service |
چاپلوسی |
lip-service |
چاپلوسی |
soft-soaping |
چاپلوسی |
soft soap |
چاپلوسی |
subservience |
چاپلوسی |
soft-soap |
چاپلوسی |
soft-soaps |
چاپلوسی |
soft-soaped |
چاپلوسی |
flattery |
چاپلوسی |
obsequiousness |
چاپلوسی |
subserviency |
چاپلوسی |
sliminess |
چاپلوسی |
sycophancy |
چاپلوسی |
adulation |
چاپلوسی |
blarney |
چاپلوسی مداهنه |
subservience or cy |
کمک چاپلوسی |
play |
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی |
playing |
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی |
played |
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی |
plays |
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی |
play up to someone <idiom> |
با چاپلوسی سودبدست آوردن |
grease |
چاپلوسی روغن زدن |
greasing |
چاپلوسی روغن زدن |
greased |
چاپلوسی روغن زدن |
double talk |
چاپلوسی و زبان بازی |
cajoling |
گول زدن چاپلوسی |
cajole |
گول زدن چاپلوسی |
cajoled |
گول زدن چاپلوسی |
cajoles |
گول زدن چاپلوسی |
courtliness |
نزاکت- اراستگی- چاپلوسی- حرمت گذاری |
parrotry |
بازگویی سخن دیگران مانندطوطی یا ازراه چاپلوسی |
tactics |
دانش فرماندهی در صحنه جنگ طرق و وسائل و طرحهای ماهرانهای که جهت وصول به هدف به کار گرفته میشود رویه ماهرانه |
to let somebody treat you like a doormat <idiom> |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |
unmew |
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن |
discharges |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
discharge |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
capturing |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
captures |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
countervial |
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن |
capture |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
challengo |
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن |
verifies |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verified |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verify |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifying |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
foster |
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن |
shoots |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
shoot |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
orients |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
surveys |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
orient |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orienting |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
surveyed |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
survey |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
cross examination |
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن |
to temper [metal or glass] |
آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه] |
tae |
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن |
concentrate |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrates |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
serves |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
buck up |
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن |
concentrating |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
served |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
serve |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
calk |
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن |
assign |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigned |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigning |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
to appeal [to] |
درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه] |
assigns |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
to inform on [against] somebody |
کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن] |
soft-pedals |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
support |
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن |
correcting |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
sterilising |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilises |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilised |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
crossest |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
crosses |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
checks |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
infringing |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
infringes |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
infringed |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
infringe |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
to wipe out |
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن |
time |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
timed |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
times |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
to use effort |
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن |
exploit |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
exploiting |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
exploits |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
married under a contract unlimited perio |
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با |
sterilizes |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
check |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
checked |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
preach |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
preached |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
withstand |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
woos |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
withstanding |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
wooed |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
cross |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
woo |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
withstands |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
withstood |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
point |
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته |
corrects |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
preaches |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
sterilized |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilizing |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
correct |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
sterilize |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
crosser |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
transliterate |
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن |
surcharge |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
surcharges |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
institutionalising |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalises |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
cipher device |
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن |
institutionalizes |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalizing |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalize |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
exploits |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploit |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploiting |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
expending |
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن |
refer |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |
evaporate |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
compensates |
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن |
lubricate |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
detaching |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |
endorses |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
ascertian |
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن |
detaches |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |
detach |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |