Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 155 (8 milliseconds)
English
Persian
lumbrical
ماهیچهای که با انگشت یاپمجه را می جنباند
Other Matches
mitten
دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
mittens
دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
haunched connection
اتصال ماهیچهای
myoma
غده ماهیچهای
intramuscular
درون ماهیچهای
supinator
ماهیچهای ک کف دست رارو به بالاقرار میدهد
levator
عضله بالابر ماهیچهای که عضو را بالامیبرد
fingerprinting
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinted
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprints
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprint
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
dactyl
انگشت
finger
انگشت
adactylous
بی انگشت
monodactylous
تک انگشت
digits
انگشت
digit
انگشت
fingers
انگشت
notoriety
انگشت نمایی
gazing stock
انگشت نما
marplot
انگشت به شیر زن
five finger
پنج انگشت
dactylagraphy
انگشت نگاری
index fingers
انگشت نشان
finger painting
نقاشی با انگشت
agnail
میخچهء پا یا انگشت پا
cinqfoil
پنج انگشت
cinquefoil
پنج انگشت
finger print
اثر انگشت
dactylitis
اماس انگشت
dactyloscopy
انگشت نگاری
digitate
انگشت دار
digitiform
انگشت مانند
egregious
انگشت نما
finger mark
اثر انگشت
index finger
انگشت نشان
medius
انگشت میان
medius
انگشت وسطی
the ring finger
انگشت حلقه
to become a byword
انگشت نماشدن
little fingers
انگشت کوچک
the middle finger
انگشت میانه
the little finger
انگشت کهین
middle finger
انگشت میان
phalange
بند انگشت
pinkie
انگشت کوچک
pinky
انگشت کوچک
pollex
انگشت شست
potentilla
پنج انگشت
rule of thumb
حساب انگشت
sawison keut
نوک دو انگشت
soleprint
انگشت نگاری از پا
soon koot
نوک انگشت
syndacty
چسبیده انگشت
fingered
انگشت دار
fingers
انگشت زدن
fingerprinted
اثر انگشت
finger
انگشت زدن
ring finger
انگشت انگشتر
conspicuous
انگشت نما
the first or index finger
انگشت شهادت
fingerprinting
اثر انگشت
fingertips
نوک انگشت
fingerprints
اثر انگشت
fingerprint
اثر انگشت
fingering
استفاده از انگشت
toenails
ناخن انگشت پا
knuckles
بند انگشت
knuckle
بند انگشت
ring fingers
انگشت انگشتر
forefinger
انگشت نشان
forefinger
انگشت شهادت
fingertip
نوک انگشت
forefingers
انگشت نشان
fingered
انگشت مانند
forefingers
انگشت شهادت
toenail
ناخن انگشت پا
the first or index finger
انگشت نشان
proverbialize
انگشت نما کردن
to run over
تند انگشت گذاشتن
To finger something.
به چیزی انگشت زدن
nose-picking
انگشت کردن در بینی
To take fingerprints.
انگشت نگاری کردن
polydactyl
چند انگشتی پر انگشت
pettitoes
چیز بی ارزش انگشت پا
ring finger
انگشت چهارم دست چپ
phalange
استخوان انگشت یاپنجه
tap the door with your fingers
انگشت بزنید بدر
the little finger
انگشت کوچک کلنج
lumbrical
ماهیچه انگشت یا پنجه
finger glass
فرف انگشت شوئی
notoriously
بطور انگشت نما
index
نمودار انگشت سبابه
indexed
نمودار انگشت سبابه
indexes
نمودار انگشت سبابه
ring fingers
انگشت چهارم دست چپ
phalanges
استخوان انگشت گروه
pinkie
انگشت کوچک دست
finger mark
با انگشت چرک کردن
hitsu shiubi
مفصل انگشت وسط
his hand lack one finger
دستش یک انگشت ندارد
knucklebone
استخوان بند انگشت
his hand want's two fingers
دستش دو انگشت ندارد
flagrant
انگشت نما رسوا
finger thumb opposition
تقابل شست و انگشت
finger tapping
ضربه زنی با انگشت
finger print department
اداره انگشت نگاری
little finger
انگشت کوچک دست
finger play
استفاده از انگشت درشمشیربازی
poked
فشار با نوک انگشت حرکت
poking
فشار با نوک انگشت حرکت
pokes
فشار با نوک انگشت حرکت
a man's best friends are his ten fingers
<proverb>
کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
poke
فشار با نوک انگشت حرکت
finger
باندازه یک انگشت میله برامدگی
fingering
پنجه گذاری انگشت کاری
jams
گرفتن شکاف کوه با انگشت
pizzicato
با ضرب نوک انگشت یاناخن
jammed
گرفتن شکاف کوه با انگشت
phalangeal
وابسته به استخوان انگشت یاپنجه
jam
گرفتن شکاف کوه با انگشت
agnus castus
پنج انگشت فلفل بری
fingers
باندازه یک انگشت میله برامدگی
to make an e. of oneself
خود را انگشت نما کردن
finger hold
خم کردن غیرمجاز انگشت حریف
toe
با انگشت پا زدن یاراه رفتن
toes
با انگشت پا زدن یاراه رفتن
toe
انگشت پای مهره داران جای پا
to gouge out a persons eye
چشم کسیرابا انگشت بیرون اوردن
To be flabbergasted (bewildered).
انگشت به دهان ماندن ( مبهوت شدن )
To be conspicuous.
انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
two
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
twos
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
to prod somebody
کسی را با نوک انگشت فشار دادن
to poke somebody
کسی را با نوک انگشت فشار دادن
toes
انگشت پای مهره داران جای پا
syndactyl
دارای دو یاچند انگشت بهم چسبیده
ageum son
قسمت بین شصت و انگشت بیرونی دست
hang ten
سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
percuss
بازدن انگشت یا الت دیگری چیزی را ازمودن
to cross self
با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
to queer the pitch for any one
نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
moulage
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
lifting
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifts
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
parmakli
لوزی پنجه ای
[این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
free stroke
کشیدن ساده سیم گیتار
[کلاسیک]
[انگشت به روی سیم همسایه منتقل می شود]
rest stroke
کشیدن سیم گیتار
[کلاسیک]
[انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
dump
رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
tap loop jump
پرش از لبه عقبی یک اسکیت بکمک نوک انگشت پای دیگر وچرخش کامل در هوا وبازگشت روی همان لبه عقبی
toe loop jump
پرش از لبه عقبی یک اسکیت بکمک نوک انگشت پای دیگر وچرخش کامل در هوا وبازگشت روی همان لبه عقبی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com