Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
game fish
ماهی مجاز برای صیادی
Other Matches
keepers
ریسمان کوچک وصل به بالای کمان ماهی بزرگ و مجاز برای سید
keeper
ریسمان کوچک وصل به بالای کمان ماهی بزرگ و مجاز برای سید
visiting correspondent
نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
fishable
مناسب یا مجاز برای ماهیگیری
predacity
صیادی
date of grace
مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
launching
قایق ورزشی و صیادی
launch
قایق ورزشی و صیادی
launched
قایق ورزشی و صیادی
launches
قایق ورزشی و صیادی
center of gravity limits
محدوده مجاز برای جابجاشدن گرانیگاه هواپیما بدون اختلال در وضعیت پرواز ان
piggybacks
دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
piggyback
دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
intermediate contingency
قدرت موتور توربوشفت پایین تر از سطح اضطراری که معمولا برای مدت 03 دقیقه مجاز میباشد
gig
نیزه چنگالی برای گرفتن ماهی
kiddle
بند توردار برای ماهی گیری
purse seine
تور کیسهای برای ماهی گیری
gigs
نیزه چنگالی برای گرفتن ماهی
bass bug
حشره برای گرفتن ماهی خاردار
horn socket
[وسیله ای که از آن برای صید ماهی استفاده می شود]
legit
نمایش مجاز تاتر مجاز
pickup
انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
tags
جسمی براق در انتهای قلاب برای جلب ماهی
tag
جسمی براق در انتهای قلاب برای جلب ماهی
put and take fishing
انداختن ذخیره ماهی به اب برای امادگی ماهیگیری درفصل
grilse
ماهی ازادکوچک که برای نخستین بارازدریابرودخانه امده باشد
eye-form
[شکل کیسه ماهی برای عبور نازک نور]
jacklight
ماهیگیری غیرمجاز در شب بکمک نورافکن نورافکن برای شکار غیر مجاز در شب
sealsking
نوار پوست سگ ماهی زیرچوب اسکی تورینگ برای جلوگیری از سر خوردن بعقب
pomfret
یکجور ماهی خوراکی دراقیانوس هندو اقیانوس ارام ماهی سیم دریایی
sea horse
موجود افسانهای که نصف بدنش اسب ونصف دیگرش ماهی بوده گراز ماهی
heck
ماهی بند:بندی که ماهی رادررودخانه نگاه میدارد
escolar
نوعی ماهی فلس دارخشن بنام لاتین ruvettuspretiosus که شبیه ماهی خال مخالی است
red herring
شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herrings
شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
guppies
ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
guppy
ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
fished
ماهی صید کردن ماهی گرفتن
fish
ماهی صید کردن ماهی گرفتن
mackerel
ماهی خال مخالی ماهی اسقومری
fishes
ماهی صید کردن ماهی گرفتن
haddock
ماهی روغن کوچک قسمی ماهی
grayfish
نوعی ماهی روغن سگ ماهی
authorized level of organization
سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
sea calf
گوساله ماهی سگ ماهی
pickerel
اردک ماهی کوچک گوشت اردک ماهی
commissioned
مجاز
permitted
مجاز
licensed
مجاز
authorised
مجاز
metonymy
مجاز
lawful
مجاز
certified
مجاز
tropologic
مجاز
at liberty
مجاز
licensable
مجاز
allowed
مجاز
admittable
مجاز
admissible
مجاز
permissive
مجاز
admissibll
مجاز
permissible
مجاز
authorrized
مجاز
toluene
حد مجاز
allowable
مجاز
rated
مجاز
authorized
مجاز
legal
مجاز
frees
مجاز منفصل
legitimises
مجاز کردن
tolerances
تفاوت مجاز
legitimised
مجاز کردن
freeing
مجاز منفصل
freed
مجاز منفصل
revocable contract
عقد مجاز
metonym
مجاز مرسل
allowable cargo load
حداکثربار مجاز
legitimized
مجاز کردن
ban item
غیر مجاز
legitimize
مجاز کردن
legitimization
مجاز کردن
circuit allocated use
مدارچانلهای مجاز
legitimising
مجاز کردن
bag limit
حد مجاز صید
permissible dosage
دوز مجاز
height clearance
ارتفاع مجاز
complemented
حد مجاز مکمل
tolerances
خطای مجاز
authorised clerk
واسطه مجاز
authorized program
برنامه مجاز
authorized allowance
سهمیه مجاز
authorized bank
بانک مجاز
prescribed load
بار مجاز
tolerance limit
خطای مجاز
troplogy
مجاز گوئی
bona fide holder
دارنده مجاز
trope
مجاز استعاره
authorise
مجاز نمودن
maximum prr ermissible
مجاز حداکثر
free
مجاز منفصل
authorized strength
استعداد مجاز
tolerance
تفاوت مجاز
figuratively
بطور مجاز
fair game
شکار مجاز
accredited
مجاز معتبر
tolerance
خطای مجاز
licit
روا مجاز
working load
بار مجاز
justifiability
مجاز بودنی
authorized manpower
استعدادپرسنلی مجاز
idiographic
وابسته به مجاز
safe load
بار مجاز
permitting
مجاز کردن
allowable cargo load
بار مجاز
allowable level
تراز مجاز
allowable load
بار مجاز
allowable stress
تنش مجاز
permissible velocity
سرعت مجاز
dosing
مقدار مجاز
doses
مقدار مجاز
dosed
مقدار مجاز
dose
مقدار مجاز
on the house
<idiom>
مجاز درکاری
complement
حد مجاز مکمل
setting
شدت مجاز
permits
مجاز کردن
permit
مجاز کردن
speed limit
سرعت مجاز
speed limits
سرعت مجاز
permissible deviation
تفاوت مجاز
contraband
غیر مجاز
unauthorized
غیر مجاز
permissible load
بار مجاز
delegation of authority
مجاز شمردن
admitance
روا مجاز
permissible velocity
تندی مجاز
permissibly
بطور مجاز
lawfully
به طور مجاز
settings
شدت مجاز
complementing
حد مجاز مکمل
allowed vibrations
ارتعاشهای مجاز
allowance
میزان مجاز
licensing hours
زمان مجاز
working stress
تنش مجاز
not allowed
غیر مجاز
allowances
میزان مجاز
impermissible
غیر مجاز
legitimizing
مجاز کردن
legitimizes
مجاز کردن
complements
حد مجاز مکمل
ranges
مجموعه مقادیر مجاز
authorized parts list
سهمیه مجاز قطعات
personnel authorization
جدول پرسنلی مجاز
twenty four hour charge rate
امپر مجاز باتری
ranged
مجموعه مقادیر مجاز
authorized parts list
لیست قطعات مجاز
table of allowance
جدول سهمیه مجاز
allowable cabin load
بار مجاز هواپیما
authorized manpower
نیروی انسانی مجاز
circuit allocated use
سهمیه مدارهای مجاز
range
مجموعه مقادیر مجاز
prescribed load
بار مهمات مجاز
safe loads tables
جداول بارهای مجاز
security
مشخصات کاربران مجاز
permissible dosage
میزان داروی مجاز
acceptance tolerance
حد مجاز قابل قبول
authorized allowance supplies
سهمیه اماد مجاز
rating
نحوه عملکرد مجاز
illicit advertising
تبلیغ غیر مجاز
ratings
نحوه عملکرد مجاز
peak strenght
حداکثر استعداد مجاز
eligible traffic
عبور و مرور مجاز
illigal character
دخشه غیر مجاز
illigal character
کاراکتر غیر مجاز
licitly
بطور مجاز یا مشروع
manpower cieling
حداکثرنیروی انسانی مجاز
numbers
مجموعه مقادیر مجاز
tare
وزن مجاز یک فرف
forbidden band
نوار غیر مجاز
maximum allowable concentration
حداکثر غلظت مجاز
taxi stand
ماندگاه مجاز تاکسی
tensile stress
تنش کششی مجاز
authorized allowance supplies
سهمیه مجاز اماد
allowed energy levels
ترازهای انرژی مجاز
maximum permissible voltage
ولتاژ مجاز حداکثر
allowed quantum state
حالت کوانتومی مجاز
personnel authorization
سطح پرسنلی مجاز
maximum permissible load
بار مجاز حداکثر
number
مجموعه مقادیر مجاز
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
teleost
ماهی استخوانی وابسته به ماهی استخوانی
surcharge of common
استفاده بیش از حد مجاز ازچراگاه
peace time complement
استعداد مجاز زمان صلح
open season
فصل مجاز ماهیگیری یا شکار
authorized stockage list
لیست ذخیره انبار مجاز
frequency tolerance
میزان تغییر مجاز فرکانس
on the deck
پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
maximum safe temperature
درجه حرارت مجاز حداکثر
Chartered ( certified public ) accountant .
حسابدار قسم خورده ( مجاز )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com