English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (7 milliseconds)
English Persian
actual maximum flowline ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
Other Matches
saddle point منطقه تعادل در تئوری بازیهاهنگامیکه ماکزیمم مینیمم هابا مینیمم ماکزیمم ها برابراست و استراتژی مطلق وجوددارد
hydration ابدهی
permanent flow ابدهی دایمی
hydration of alkens ابدهی الکنها
specific yield ابدهی ویژه
permanent flow ابدهی پایا
realistic deterrence میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
maximum ماکزیمم
peak نقطه ماکزیمم
peaks نقطه ماکزیمم
relative maximum ماکزیمم نسبی
peaking نقطه ماکزیمم
maximum temperature دمای ماکزیمم
maximin ماکزیمم مجموعهای ازمینیمم ها
cold rating خروجی ماکزیمم موتور جت بدون استفاده از سیستم پس سوز
extending فایل که قابل افزودن است یا هیچ اندازه ماکزیمم ندارد
rated through put ماکزیمم توان عملیاتی ممکن برای یک دستگاه داده پردازی
extends فایل که قابل افزودن است یا هیچ اندازه ماکزیمم ندارد
extend فایل که قابل افزودن است یا هیچ اندازه ماکزیمم ندارد
wave trough نقطه می نیمم یا ماکزیمم منفی دامنه در نیمه راه بین دو قله موج
sale maximization به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
truest حقیقی
veracious حقیقی
truer حقیقی
genuine حقیقی
efective حقیقی
intrinsic حقیقی
actual حقیقی
true حقیقی
unfeigned حقیقی
real حقیقی
real power توان حقیقی
real address آدرس حقیقی
true variance پراکنش حقیقی
trueness بی ریایی حقیقی
natural person شخص حقیقی
observed altitude ارتفاع حقیقی
ohmic valve مقدارمقاومت حقیقی
true dip شیب حقیقی
true wind باد حقیقی
true resistance مقدارمقاومت حقیقی
real constant ثابت حقیقی
true value مقدار حقیقی
real function تابع حقیقی
true life حقیقی وصحیح
true course راه حقیقی
true azimuth گرای حقیقی
true mean میانگین حقیقی
true or real focus کانون حقیقی
true power توان حقیقی
true score نمره حقیقی
real numbers اعداد حقیقی
real number عدد حقیقی
real module ضریب حقیقی
real memory حافظه حقیقی
real image تصویر حقیقی
real gas گاز حقیقی
true heading سمت حقیقی
actual movement حرکت حقیقی
true واقعی حقیقی
truest واقعی حقیقی
actual resistivity مقاومت حقیقی
down to earth حقیقی واقعی
down-to-earth حقیقی واقعی
absolute magnitude قدر حقیقی
true north شمال حقیقی
real time زمان حقیقی
true حقیقی کردن
genuine حقیقی یا درست
real storage حافظه حقیقی
true copolymer همبسپار حقیقی
interpolymer همبسپار حقیقی
truer واقعی حقیقی
truest حقیقی کردن
truer حقیقی کردن
genuine واقعی حقیقی
real number عدد حقیقی [ریاضی]
verisimilar دارای فاهر حقیقی
particle density وزن مخصوص حقیقی
rightful حقیقی دارای استحقاق
euciliate مژه داران حقیقی
real numbers اعدد حقیقی [ریاضی]
apparent horizon افق حقیقی نقاط
brake horsepower توان حقیقی مهاری
real sector بخش متغیرهای حقیقی
live exercise تمرین رزمی حقیقی
real-valued function تابع حقیقی [ریاضی]
dative حالت مفعولی غیرصریح حقیقی
developed muzzle velocity سرعت ابتدایی و حقیقی توپ
real analytic function تابع تحلیلی [حقیقی] [ریاضی]
enlightement روشنی فکر اگاهی حقیقی
unsigned real number عدد حقیقی بدون علامت
substantive دارای ماهیت واقعی حقیقی
axioms قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
true or sternal ribs دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
axiom قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
true azimuth سمت حقیقی گرای جغرافیایی
acoelous بدون معدهء حقیقی یادستگاه هاضمه
real absolute value function تابع حقیقی قدر مطلق [ریاضی]
approximations خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
anachronism اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
anachronisms اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
oafs بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
approximation خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
oaf بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
many valued دارای دو قیمت یکی حقیقی دیگری دروغین
I give the programme zero [nought] out of ten for reality. من به این برنامه در رابطه با حقیقی بودنش از ده امتیاز صفر را می دهم.
relative پاسهای مرتب که به نرم افزارکامپیوترامکان محاسبه زمان حقیقی میدهد
gyrocompass نوعی قطب نما که همواره شمال حقیقی را نشان میدهد
real representative قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
processor bound اشاره به فرایندهایی میکندکه به محض استفاده از واحدپردازش مرکزی جهت اجرای پردازش یا محاسبه حقیقی سرعتش کم میشود
Sophrosyne وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
true convergence سیستم کنترل جغرافیایی یاسیستم مختصات جغرافیایی تقارب حقیقی نصف النهارات
haze تاثیر گرافیکی برای شبیه سازی مه طبیعی برای ایجاد فضای سه بعدی حقیقی تر
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
x scale در عکس هوایی مایل مقیاس خطی است که موازی با خط افق حقیقی عکس کشیده میشودc
true air speed سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
antedates پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedate پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedated پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
nap side خواب فرش [با انجام عمل پرداخت الیاف از قسمت گره بصورت راست و کشیده درآمده و ظاهر حقیقی فرش را بوجود می آورند.]
chemical wash کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
true horizon افق حقیقی عکس یا افق پرسپکتیوی عکس هوایی
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com