Dictiornary-Farsi | مایع ترشح کننده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (15 milliseconds)

English	Persian
liquefacient	مایع ترشح کننده


Other Matches

liquefacient	عامل موجب ترشح ترشح کننده
secretionary	ترشح کننده
actescent	ترشح کننده شیر
glands	هر عضو ترشح کننده دشبل
gland	هر عضو ترشح کننده دشبل
vaginicolous	ترشح کننده یاساکن نیام
liquefacient	مایع کننده
coolant	مایع سرد کننده
coolants	مایع سرد کننده
toluene	مایع قابل اشتعالی که به عنوان حلال و رقیق کننده بکار میرود
suppuration	ترشح ریم ترشح چرک
endocrine	غده بدون مجرا و بداخل ترشح کننده غده درون تراو
pascal's law	هرگاه فشاری بریک نقطه از مایع وارد شود ان فشار عینا" به تمام نقاط مایع منتقل میشود
l.l.c	liquid-liquidchromatography کروماتوگرافی مایع- مایع
liquid liquid chromatography	کروماتوگرافی مایع- مایع
flux	ترشح
spatters	ترشح
sprinkles	ترشح
sprinkled	ترشح
sprinkle	ترشح
spattered	ترشح
splutter	ترشح
splutters	ترشح
spluttering	ترشح
spluttered	ترشح
transudation	ترشح
splashes	ترشح
transudate	ترشح
secretion	ترشح
sprays	ترشح
sprayed	ترشح
spray	ترشح
spraying	ترشح
splash	ترشح
leakages	ترشح
leakage	ترشح
splashing	ترشح
spatter	ترشح
spattering	ترشح
transpiration	ترشح
splashy	دارای ترشح
spluttering	ترشح کردن
salivation	ترشح بزاق
spatters	ترشح کردن
sprinkle	ترشح کردن
sprinkled	ترشح کردن
spattering	ترشح کردن
galactopoiesis	ترشح شیر
splattered	ترشح کردن
spoondrift	ترشح امواج
spattered	ترشح کردن
splatter	ترشح کردن
he was splashed all over	سرتا پا ترشح شد
plash	ترشح کردن
spatter	ترشح کردن
splatters	ترشح کردن
splutter	ترشح کردن
splattering	ترشح کردن
spluttered	ترشح کردن
sprinkles	ترشح کردن
jakes	ترشح مدفوع
actescence	ترشح شیر
splash	صدای ترشح
internal secretion	ترشح درونی
splutters	ترشح کردن
discharges	انفصال ترشح
discharges	ترشح کردن
discharge	انفصال ترشح
discharge	ترشح کردن
splashing	صدای ترشح
splashing	ترشح کردن
splash	ترشح کردن
splashing	دارای ترشح
splash	دارای ترشح
splashes	صدای ترشح
splashes	دارای ترشح
splashes	ترشح کردن
secreted	ترشح کردن
secretes	ترشح کردن
brights disease	ترشح بول
secrete	ترشح کردن
anuria	قطع ترشح
secreting	ترشح کردن
lactate	شیر ترشح کردن
lactogenic	موجب ترشح شیر
agalactia	قلت ترشح شیر
agalaxy	قلت ترشح شیر
pyosis	ترشح ریم چرک
salivating	بزاق ترشح کردن
salivate	بزاق ترشح کردن
salivates	بزاق ترشح کردن
anuria	نقص در ترشح ادرار
salivated	بزاق ترشح کردن
sprinkles	پاشیدن افشاندن ترشح کردن
sprinkle	پاشیدن افشاندن ترشح کردن
sprinkled	پاشیدن افشاندن ترشح کردن
paracholia	ترشح غیر عادی زرداب
exudate	ترشح التهابی برون نشست
adrenal	مشتق از غده یا ترشح غددفوق کلیه
tuberculotoxin	مواد سمی که از باسیل کخ ترشح میشود
sprays	ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprayed	ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spray	ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
gastrin	هورمونی که موجب ترشح شیره معده میگردد
spraying	ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
transpirable	قابل ترشح فاش شدنی رخنه پذیر
corrector	جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
mucus [secretion of the mucous membranes]	خلط [بلغم] [ماده لزج] [ترشح غشا مخاطی] [پزشکی]
phlegm [secretion in the airway during inflammation]	بلغم [مخاط] [ترشح در دستگاه تنفسی در زمان التهاب] [پزشکی]
acromegaly	رشد بیش ازاندازهء سرو دست و پا در اثر ترشح زیاد غدهء
steepest	مایع
steep	مایع
aneroid	بی مایع
anti icing fluid	مایع ضد یخ
waters	مایع
watering	مایع
watered	مایع
water	مایع
liquids	مایع
liquid	مایع
fulidal	مایع
liquid/gas separator	مایع
fluidal	مایع
sodium silicate	شیشه مایع
sodium metasilicate	شیشه مایع
dissolving <adj.>	مایع محلل
soluble glass	شیشه مایع
deicer	مایع ضدیخ
developer liquid	مایع فهور
cryogenic liquid	مایع سرمازا
vitrous humor	مایع زجاجیه
liquid foundation	کرم مایع
spinal fluid	مایع نخاعی
semiliquid	مایع چسبنده
sop	غذای مایع
sops	غذای مایع
subaqueous	زیر مایع
water glass	شیشه مایع
cutback bitumen	قیر مایع
liquefaction	تبدیل به مایع
liquid oxygen	اکسیژن مایع
liquid propellant	خرج مایع
liquid propellant	سوخت مایع
liquid soap	صابون مایع
liquid state	حالت مایع
liquidity index	اندیس مایع
liquidly	بشکل مایع
liquified petroleum gas	گاز مایع
lox	اکسیژن مایع
mercury pool tube	لامپ مایع
liquid nitrogen	نیتروژن مایع
liquid hydrogen	هیدروژن مایع
liquid hydrates	مایع هیدراتها
liquefaction	مایع شدن
liquid gas	گاز مایع
liquescence	مایع شدگی
liquescent	مایع شونده
liquid air	هوای مایع
liquid ammonia	امونیاک مایع
liquid exygen	اکسیژن مایع
liquid fuel	سوخت مایع
liquid glass	شیشه مایع
pool cathode tube	لامپ مایع
pool tube	لامپ مایع
furfuraldehyde	مایع الدئیدی
resolvent <adj.>	مایع محلل
solvents	مایع محلل
solvent <adj.>	مایع محلل
fluids	مایع متحرک
fluid	مایع متحرک
sealing liquid	مایع اب بندی
semifluid	نیم مایع
semiliquid	نیمه مایع
semiliquid	مایع غلیظ
glue	چسب مایع
glueing	چسب مایع
glues	چسب مایع
condensation	مایع کردن
out back	چسب مایع
paraffin oil	پارافین مایع
pool cathode	کاتد مایع
pool rectifier	لامپ مایع
grume	مایع چسبناک
liquefied gas	گاز مایع
liquid crystals	کریستال مایع
liquid crystal	کریستال مایع
gluing	چسب مایع
silicate of soda	شیشه مایع
battery liquid	مایع باتری
anti detonant	مایع ضد بدسوزی
antidim	مایع ضد تشکیل مه
absorption liquid	مایع جذب
yellow bile	مادهء زردی که در قدیم میگفتند از کبد ترشح میشود و موجب ایجادحالت سودایی میگردد
liquidizes	بصورت مایع دراوردن
liquidize	بصورت مایع دراوردن
liquidizing	بصورت مایع دراوردن
liquidising	بصورت مایع دراوردن
liquidises	بصورت مایع دراوردن
sealing compound	مایع درز بند
electrolytes	مایع کار الکترولیت