Dictiornary-Farsi | مایع شدگی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
liquescence	مایع شدگی


Other Matches

pascal's law	هرگاه فشاری بریک نقطه از مایع وارد شود ان فشار عینا" به تمام نقاط مایع منتقل میشود
gelation	بسته شدگی سفت شدگی
l.l.c	liquid-liquidchromatography کروماتوگرافی مایع- مایع
imminution	کم شدگی باریک شدگی
liquid liquid chromatography	کروماتوگرافی مایع- مایع
geniculation	خم شدگی
depressions	کم شدگی
the mast has raked	کج شدگی
depression	کم شدگی
dostortion	کج شدگی
necks	نخ شدگی
bottling	نخ شدگی
neck	نخ شدگی
embeddeness	حک شدگی
erection	شق شدگی
erections	شق شدگی
erasure	پاک شدگی
flocculence	قلنبه شدگی
eviration	هذیان زن شدگی
expunction	پاک شدگی
distotion factor	ضریب کج شدگی
expurgation	پاک شدگی
fixedness	تثبیت شدگی
lateral yield	له شدگی جانبی
invagination	غلاف شدگی
intensification	افزون شدگی
flagginess	ول شدگی اویختگی
dispersion	پخش شدگی
gasification	تبخیر شدگی
gelidity	بسته شدگی
homogenization	هم جنس شدگی
incalescence	گرم شدگی
choking	اب بند شدگی
dilution	رقیق شدگی
diminution	کم شدگی تحقیر
puckers	جمع شدگی
hardening	سفت شدگی
shortening	کوتاه شدگی
locking	قفل شدگی
shrinkage	چروک شدگی
damnation	لعنت شدگی
petrification	سنگ شدگی
smelting	ذوب شدگی
elongation	دراز شدگی
blotting	پاک شدگی
blotted	پاک شدگی
blots	پاک شدگی
puckering	جمع شدگی
puckered	جمع شدگی
desuetude	موقوف شدگی
detruncation	کوتاه شدگی
crookedness	انحناء و کج شدگی
removal	جدا شدگی
concretion	سفت شدگی
comminution	خرد شدگی
coagulation	دلمه شدگی
carburization	پودر شدگی
bronchocele	بزرگ شدگی
acetification	ترش شدگی
fading	محو شدگی
hybridization	هیبرید شدگی
pucker	جمع شدگی
blot	پاک شدگی
sclerosis	سخت شدگی
encrustation	دلمه شدگی
turn over	واژگون شدگی
translocation	جابجا شدگی
congestion	جمع شدگی
strobilation	باریک شدگی
polarization	قطبی شدگی
sprain	رگ برگ شدگی
sprained	رگ برگ شدگی
spraining	رگ برگ شدگی
sprains	رگ برگ شدگی
scleriasis	سفت شدگی
recvrvature	دولا شدگی
encrustations	دلمه شدگی
narrowing	تنگ شدگی
conglomeration	گلوه شدگی
conglomerations	گلوه شدگی
offset	دوخم شدگی
offsetting	دوخم شدگی
diffusion	پخش شدگی
leakages	فاش شدگی
tight coupling	جفت شدگی
purler	پرت شدگی از سر
depression	گود شدگی
contraction	جمع شدگی
coupling	جفت شدگی
expulsion	بیرون شدگی
contractions	جمع شدگی
leakage	فاش شدگی
expulsions	بیرون شدگی
nigrescence	سیاه شدگی
occlusion	بسته شدگی
occlusion	جفت شدگی
pairing	جفت شدگی
paralysation	فلج شدگی
necking	باریک شدگی
pulverization	خرد شدگی
puchery	جمع شدگی
scarlet	سرخ شدگی
acceptability	قبول شدگی
depressions	گود شدگی
petrifaction	سنگ شدگی
breaking	پاره گی قطع شدگی
shrinkage	وابست جمع شدگی
shrinks	انقباض چوروک شدگی
encephalomalacia	نرم شدگی مغز
shrinking	انقباض چوروک شدگی
shrink	انقباض چوروک شدگی
edge triggered	با رها شدگی لبهای
hyperostosis	کلفت شدگی استخوان
erethism	تحریک شدگی زیاد
disseisin	محروم شدگی ازتصرف
scleroma	سفت شدگی بافتها
diffraction broadening	پهن شدگی پراشی
delusion of control	هذیان کنترل شدگی
degree of shrinkage	ضریب جمع شدگی
scloroderma	سفت شدگی پوست
shrinkage coefficient	ضریب جمع شدگی
shrinkage stress	خستگی جمع شدگی
supersession	جانشینی لغو شدگی
malposition	جابجا شدگی جنین
accru	اجتماع فراهم شدگی
erasure	حک جای پاک شدگی
varicosity	گشاد شدگی سیاهرگ
gerontomorphosis	پیر شدگی نژاد
hepatization	سفت شدگی بافته
sclerosis	سفت شدگی بافتها
depression	گود شدگی فرودافت
condensation	جمع شدگی تکاثف
constriction	فشار تنگ شدگی
constrictions	فشار تنگ شدگی
digression	پرت شدگی ازموضوع
yielding	تسلیم شدگی فلز
maladies	فاسد شدگی بیماری
malady	فاسد شدگی بیماری
depressions	گود شدگی فرودافت
dipole dipole coupling	جفت شدگی دو قطبی- دوقطبی
depigmentation	بیرنگ شدگی رنگ رفتگی
shrinkage prevention	وسیله جلوگیری از جمع شدگی
fixations	خیره شدگی تعلق خاطر
coupling	جفت شدگی اتصال درگیری
strobilization	تشکیل رشته باریک شدگی
dc coupling	جفت شدگی جریان مستقیم
incarcerated hernia	جمع شدگی کیسه فتق
fixation	خیره شدگی تعلق خاطر
scrappiness	اوراق شدگی ستیزه جویی
domesticity	زندگانی خانگی رام شدگی
enlarged tonsils	بزرگ شدگی لوزه ها [پزشکی]
scoliosis	کج شدگی تیره پشت ازپهلو
senile keratosis	کلفت شدگی پوست درنتیجه پیری
hydrargyia or rism	مسموم شدگی از جیوه ناخوشی سیمابی
individuation	تک شدگی تشخیص فرد در جمع شخصیت
fluidal	مایع
liquid/gas separator	مایع
liquid	مایع
liquids	مایع
fulidal	مایع
waters	مایع
steep	مایع
steepest	مایع
watering	مایع
watered	مایع
water	مایع
anti icing fluid	مایع ضد یخ
aneroid	بی مایع
fluids	مایع متحرک
grume	مایع چسبناک
liquid fuel	سوخت مایع
liquid exygen	اکسیژن مایع
out back	چسب مایع
paraffin oil	پارافین مایع
liquid nitrogen	نیتروژن مایع
solvents	مایع محلل
furfuraldehyde	مایع الدئیدی
liquid hydrogen	هیدروژن مایع
liquid hydrates	مایع هیدراتها
pool cathode	کاتد مایع
liquid glass	شیشه مایع
liquid crystal	کریستال مایع
gluing	چسب مایع
liquefaction	مایع شدن
liquid gas	گاز مایع
glue	چسب مایع
lox	اکسیژن مایع
liquefied gas	گاز مایع
liquid propellant	سوخت مایع
liquefaction	تبدیل به مایع
liquidly	بشکل مایع
liquefacient	مایع کننده
liquid soap	صابون مایع
liquidity index	اندیس مایع
solvent <adj.>	مایع محلل
mercury pool tube	لامپ مایع
liquescent	مایع شونده
liquid oxygen	اکسیژن مایع
liquid ammonia	امونیاک مایع
glues	چسب مایع