English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
wage funds مایه دستمزد
Other Matches
wage fund theory of wages نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
bituminous binder مایه اتصال هیدروکربوری چسب مایه قیری
wages دستمزد
pays دستمزد
pay دستمزد
paying دستمزد
salary دستمزد
salaries دستمزد
waging دستمزد
wage دستمزد
waged دستمزد
stipends دستمزد
rapine دستمزد
feoff دستمزد
factor payments دستمزد
stipend دستمزد
daily pay دستمزد روزانه
minimum wage حداقل دستمزد
fee مزد دستمزد
annual wage دستمزد سالانه
base wage rate حداقل دستمزد
rate of wage نرخ دستمزد
direct labour دستمزد مستقیم
wage agreement قرارداد دستمزد
wage funds وجوه دستمزد
wage freeze انجماد دستمزد
wage differentials اختلاف در دستمزد
wage determination تعیین دستمزد
wage cuts کاهش دستمزد
wage costs مخارج دستمزد
wage index شاخص دستمزد
wage control کنترل دستمزد
wage constraint محدودیت دستمزد
wage compution day دستمزد ساعتی
wage ceiling حداکثر دستمزد
wage ceiling سقف دستمزد
wage market بازار دستمزد
wage policy سیاست دستمزد
wage standard دستمزد استانده
cash-wage دستمزد نقدی
wage stabilization ثبات دستمزد
wage rate نرخ دستمزد
payroll سیاهه دستمزد
raises بالا بردن دستمزد
wage bargain چانه زنی دستمزد
wage agreement موافقت نامه دستمزد
raise بالا بردن دستمزد
rate of wage increase نرخ افزایش دستمزد
wage flexibility انعطاف پذیری دستمزد
wage system نظام پرداخت دستمزد
wage freeze ثابت نگهداشتن دستمزد
indirect labour هزینه دستمزد غیرمستقیم
wage price spiral دور تسلسل دستمزد
wage profit ratio نسبت دستمزد به سود
The wages wI'll be raised. دستمزد ها بالاخواهند رفت
wage income درامد بشکل دستمزد
primage دستمزد بار زدن کشتی
practice fee دستمزد [مثال ویزیت دکتر]
mandate قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
double time پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
truck system اصول دادن کالا به جای دستمزد به کارگران
wishy washy کم مایه
wishy-washy کم مایه
thins کم مایه
thinnest کم مایه
thinners کم مایه
stock : مایه
low pitched کم مایه
thinned کم مایه
motifs مایه
stocked : مایه
principals مایه
resource مایه
gravamen مایه غم
principal مایه
germen مایه
motif مایه
genitor مایه
low-pitched کم مایه
thin کم مایه
gazing stock مایه عبرت
feeding cloth مایه رسان
gaping stock مایه حیرت
plastic clay خاک رس پر مایه
endoplasm درون مایه
feeling tone مایه احساسی
brewer's yeast مایه ابجو
compressive مایه تراکم
concretive مایه انجماد
criticaster نقاد کم مایه
cumbrous مایه زحمت
cuse of a مایه هراس
lee shore مایه خطر
disfiguration مایه زشتی
chromaticity فام مایه
inoculator مایه کوب
rear waistlock and forward single leg درو با مایه از مچ پا
rich lime اهک پر مایه
rich mix مخلوط پر مایه
rouser مایه حیرت
scunner مایه نفرت
short clay خاک کم مایه
staff of life مایه حیات
surpriser مایه حیرت
the root of dispute مایه نزاع
to tone up کم مایه شدن
principal and profit مایه و سود
poor lime اهک کم مایه
poor gas گاز کم مایه
key note معرف مایه
key note مایه نما
laughingstock مایه خنده
pure color رنگ مایه
lean concrete بتن کم مایه
meagre lime اهک کم مایه
mitigative مایه کاهش
molif مایه اصلی
petiolin خیو مایه
phlogiston مایه اتش
tough clay خاک رس پر مایه
Principal and interest . مایه وسود
inoculations مایه کوبی
eyesore مایه نفرت
eyesores مایه نفرت
resourceful پر مایه و مبتکر
deplorable مایه دلسوزی
off key خارج از مایه
baits مایه تطمیع
baited مایه تطمیع
bait مایه تطمیع
libidos زیست مایه
libido زیست مایه
source مایه مبداء
inoculation مایه کوبی
down-and-outs بکلی بی مایه
pest مایه ازارواسیب
down-and-out بکلی بی مایه
pests مایه ازارواسیب
down and out بکلی بی مایه
placebo مایه تسکین
placebos مایه تسکین
motifs مایه اصلی
motif مایه اصلی
origins سرچشمه مایه
wet blankets مایه یاس
chill مایه دلسردی
bone of contention مایه نفاق
chills مایه دلسردی
comfort مایه تسلی
comforted مایه تسلی
comforting مایه تسلی
comforts مایه تسلی
vaccines مایه ابله
bones of contention مایه نفاق
wet blanket مایه یاس
origin سرچشمه مایه
honourable مایه سرافرازی
making مایه کامیابی
trivial کم مایه بدیهی
leaven خمیر مایه
nest eggs مایه اندوخته
leavening خمیر مایه
nest egg مایه اندوخته
leavens خمیر مایه
vaccine مایه ابله
nuisances مایه رنجش
barm مایه ابجو
rennet مایه ماست
rennet پنیر مایه
cumbersome مایه زحمت
binders چسب مایه
emulsifiers مایه امولسیون
binders بست مایه
binder چسب مایه
binder بست مایه
accelerative مایه افزایش
emulsifier مایه امولسیون
affrighter مایه ترس
aggravative مایه تشدید
asphaltene مایه قیری
dreary مایه افسردگی
bothered مایه زحمت
bothering مایه زحمت
bother مایه زحمت
unfortunate مایه تاسف
nuisance مایه رنجش
bothers مایه زحمت
dreariest مایه افسردگی
drearier مایه افسردگی
heartbreaking مایه دل شکستگی
vaccination card دفترچه مایه کوبی
to put one's best foot forward <idiom> از دل و جان مایه گذاشتن
nuisance مایه تصدیع خاطر
He who pays the piper calls the tune . بی مایه فطیر است
vaccination cards دفترچه های مایه کوبی
nuisances مایه تصدیع خاطر
vaccine مایه واکسن [پزشکی]
I have prompted this . این را من مایه آمده ام
bogeymen مایه ترس ووحشت
bogeyman مایه ترس ووحشت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com