Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (2 milliseconds)
English	Persian
heartbreaking	مایه دل شکستگی
Other Matches
bituminous binder	مایه اتصال هیدروکربوری چسب مایه قیری
fractured	شکستگی
disconsolation	دل شکستگی
head crash	شکستگی هد
heartbreak	دل شکستگی
fractions	شکستگی
nick	شکستگی
nicked	شکستگی
nicking	شکستگی
nicks	شکستگی
break	شکستگی
breaks	شکستگی
fracture	شکستگی
vulnerability	شکستگی
infirmness	شکستگی
jaggies	شکستگی
labefaction	شکستگی
oblique joint	شکستگی کج
distortion	شکستگی
sawtooth distortion	شکستگی
fractures	شکستگی
fracturing	شکستگی
distortions	شکستگی
breaking	شکستگی
refraction	شکستگی
disconsolateness	دل شکستگی
breakages	شکستگی
breakage	شکستگی
decrepitude	شکستگی
decropitude	شکستگی
consenescence	شکستگی
aliasing	شکستگی
crack	شکستگی
cracks	شکستگی
break down	شکستگی
brokenness	شکستگی
rupturing	شکستگی
ruptures	شکستگی
rupture	شکستگی
fraction	شکستگی
red brittleness	شکستگی سرخ
wrack	کشتی شکستگی
shipwrecks	کشتی شکستگی
shipwreck	کشتی شکستگی
black brittleness	شکستگی سیاه
shipwrecked	کشتی شکستگی
crack up	درهم شکستگی
wreck	کشتی شکستگی
crack-up	درهم شکستگی
image distortion	شکستگی تصویر
wrecking	کشتی شکستگی
hot brittle	شکستگی گرم
hydrogen embrittleness	شکستگی هیدروژنی
wrecks	کشتی شکستگی
d. age	شکستگی فرتوتی
cold brittleness	شکستگی سرد
image cintraction	شکستگی تصویر
blue brittle	شکستگی ابی
sound distortion	شکستگی صدا
strike joint	شکستگی طولی
fractures	گسیختن شکستگی
fractures	شکستگی استخوان
fracturing	گسیختن شکستگی
black short	شکستگی سیاه
fracturing	شکستگی استخوان
crashingly	شکستگی خرابی
fractured	شکستگی استخوان
crashing	شکستگی خرابی
fractured	گسیختن شکستگی
crashes	شکستگی خرابی
compound fractures	شکستگی باز
compound fracture	شکستگی باز
wrech	کشتی شکستگی
fracture	گسیختن شکستگی
fracture	شکستگی استخوان
crashed	شکستگی خرابی
knack	صدای شکستگی
crash	شکستگی خرابی
to allow for breakage	شکستگی راحساب کردن
hardening distortion	شکستگی سخت گردانی
fractural	مربوط به شکستگی استخوان
resistance to cracking	مقاوم در برابر شکستگی
compound f.	شکستگی استخوان بازخم
fracture proof	مقاوم در برابر شکستگی نشکن
germen	مایه
genitor	مایه
stock	: مایه
thins	کم مایه
stocked	: مایه
thinners	کم مایه
motif	مایه
thinned	کم مایه
thin	کم مایه
gravamen	مایه غم
low pitched	کم مایه
motifs	مایه
resource	مایه
wishy-washy	کم مایه
principals	مایه
principal	مایه
thinnest	کم مایه
wishy washy	کم مایه
low-pitched	کم مایه
cuse of a	مایه هراس
gazing stock	مایه عبرت
cumbrous	مایه زحمت
concretive	مایه انجماد
brewer's yeast	مایه ابجو
chromaticity	فام مایه
criticaster	نقاد کم مایه
disfiguration	مایه زشتی
compressive	مایه تراکم
pure color	رنگ مایه
mitigative	مایه کاهش
molif	مایه اصلی
petiolin	خیو مایه
phlogiston	مایه اتش
staff of life	مایه حیات
scunner	مایه نفرت
plastic clay	خاک رس پر مایه
tough clay	خاک رس پر مایه
poor gas	گاز کم مایه
poor lime	اهک کم مایه
principal and profit	مایه و سود
rear waistlock and forward single leg	درو با مایه از مچ پا
short clay	خاک کم مایه
rich lime	اهک پر مایه
rich mix	مخلوط پر مایه
meagre lime	اهک کم مایه
lee shore	مایه خطر
Principal and interest .	مایه وسود
wage funds	مایه دستمزد
to tone up	کم مایه شدن
the root of dispute	مایه نزاع
endoplasm	درون مایه
feeding cloth	مایه رسان
feeling tone	مایه احساسی
gaping stock	مایه حیرت
surpriser	مایه حیرت
inoculator	مایه کوب
key note	معرف مایه
key note	مایه نما
laughingstock	مایه خنده
lean concrete	بتن کم مایه
rouser	مایه حیرت
libidos	زیست مایه
motif	مایه اصلی
motifs	مایه اصلی
bait	مایه تطمیع
baited	مایه تطمیع
vaccine	مایه ابله
pest	مایه ازارواسیب
off key	خارج از مایه
nuisances	مایه رنجش
nuisance	مایه رنجش
comforts	مایه تسلی
bothers	مایه زحمت
bothering	مایه زحمت
down and out	بکلی بی مایه
down-and-out	بکلی بی مایه
down-and-outs	بکلی بی مایه
vaccines	مایه ابله
pests	مایه ازارواسیب
placebo	مایه تسکین
eyesore	مایه نفرت
bone of contention	مایه نفاق
eyesores	مایه نفرت
bones of contention	مایه نفاق
resourceful	پر مایه و مبتکر
rennet	مایه ماست
nest egg	مایه اندوخته
nest eggs	مایه اندوخته
trivial	کم مایه بدیهی
deplorable	مایه دلسوزی
making	مایه کامیابی
honourable	مایه سرافرازی
origin	سرچشمه مایه
origins	سرچشمه مایه
libido	زیست مایه
placebos	مایه تسکین
bothered	مایه زحمت
bother	مایه زحمت
drearier	مایه افسردگی
dreary	مایه افسردگی
cumbersome	مایه زحمت
wet blanket	مایه یاس
emulsifier	مایه امولسیون
emulsifiers	مایه امولسیون
baits	مایه تطمیع
accelerative	مایه افزایش
leavens	خمیر مایه
leavening	خمیر مایه
affrighter	مایه ترس
aggravative	مایه تشدید
asphaltene	مایه قیری
leaven	خمیر مایه
barm	مایه ابجو
wet blankets	مایه یاس
comfort	مایه تسلی
source	مایه مبداء

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com