Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (30 milliseconds)
English
Persian
attack
مبادرت کردن به تاخت کردن
attacked
مبادرت کردن به تاخت کردن
attacks
مبادرت کردن به تاخت کردن
Other Matches
dared
جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dare
جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dares
جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
to set about
شروع کردن مبادرت کردن بکاری
attacked
مبادرت کردن به
emprize
مبادرت کردن
to set on
مبادرت کردن به
to betake oneself
مبادرت کردن
to a. oneself
مبادرت کردن
attacks
مبادرت کردن به
attack
مبادرت کردن به
aggress
مبادرت کردن
adventures
باتهور مبادرت کردن
to put ones hand to anything
بکاری مبادرت کردن
enterprise
مبادرت بکاری کردن
enterprises
مبادرت بکاری کردن
adventure
باتهور مبادرت کردن
fall to
بکاری مبادرت کردن
venturing
اقدام یا مبادرت کردن به
venture
اقدام یا مبادرت کردن به
ventures
اقدام یا مبادرت کردن به
to set one's hand to a task
بکاری مبادرت کردن
ventured
اقدام یا مبادرت کردن به
attempt
قصد کردن مبادرت کردن به
attempted
قصد کردن مبادرت کردن به
attempting
قصد کردن مبادرت کردن به
attempts
قصد کردن مبادرت کردن به
to a an under taking
باجرات بکاری مبادرت کردن
sail in
با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
galloped
تاخت کردن
to sweep down on
تاخت کردن
gallop
تاخت کردن
gallops
تاخت کردن
invading
تک کردن تاخت و تاز کردن
invaded
تک کردن تاخت و تاز کردن
invades
تک کردن تاخت و تاز کردن
invade
تک کردن تاخت و تاز کردن
invade
تاخت و تاز کردن در
invaded
تاخت و تاز کردن در
overruns
تاخت و تاز کردن
invading
تاخت و تاز کردن در
overrun
تاخت و تاز کردن
overrunning
تاخت و تاز کردن
invades
تاخت و تاز کردن در
ravage
تاخت وتاز کردن
ravaged
تاخت وتاز کردن
forays
تاخت و تاز کردن
forays
تاخت وتاز کردن
foray
تاخت وتاز کردن
ravaging
تاخت وتاز کردن
foray
تاخت و تاز کردن
ravages
تاخت وتاز کردن
to outflank an army
گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
venture
مبادرت ریسک
ventures
مبادرت ریسک
ventured
مبادرت ریسک
venturing
مبادرت ریسک
he proceeded to investigate it
بتحقیق ان مبادرت نمود
to offer at any thing
بکاری مبادرت ورزیدن
betook
دست زده مبادرت کرده
self slayer
مبادرت کننده بخود کشی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
mutual fund
شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
mutual funds
شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
galloped
تاخت
gallops
تاخت
gallop
تاخت
canters
تاخت
attacks
تاخت
cantering
تاخت
cantered
تاخت
canter
تاخت
attacked
تاخت
attack
تاخت
invasion
تاخت و تاز
irruptive
تاخت وتازکننده
inbreak
تاخت و تاز
brattle
تاخت چهارنعل
inroad
تاخت و تاز
inburst
تاخت وتاز
inruption
تاخت وتاز
to run across or against
بکسی تاخت
raiding
تاخت و تاز
raided
تاخت و تاز
raid
تاخت و تاز
onset
تاخت و تاز
raids
تاخت و تاز
invaders
تاخت و تازگر
invader
تاخت و تازگر
invasions
تاخت وتاز
invasions
تاخت و تاز
hand gallop
تاخت ملایم
incursion
تاخت و تاز
invasion
تاخت وتاز
incursions
تاخت و تاز
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
lope
تاخت حرکت خرامان
ravaged
تاخت و تاز ویرانی
attacks
تاخت و تاز یورش
ravages
تاخت و تاز ویرانی
ravaging
تاخت و تاز ویرانی
invasive
تاخت وتاز کننده
incursive
تاخت و تاز امیز
attacked
تاخت و تاز یورش
loped
تاخت حرکت خرامان
loping
تاخت حرکت خرامان
lopes
تاخت حرکت خرامان
ravage
تاخت و تاز ویرانی
raid
تک سریع تاخت و تاز
raiding
تک سریع تاخت و تاز
raids
تک سریع تاخت و تاز
raided
تک سریع تاخت و تاز
attack
تاخت و تاز یورش
lope
شلنگ انداختن تاخت رفتن
raiding party
قسمت مامور دستبرد یا تاخت
lopes
شلنگ انداختن تاخت رفتن
loped
شلنگ انداختن تاخت رفتن
loping
شلنگ انداختن تاخت رفتن
galloper
عراده توپ سبک تاخت کننده
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
golden horde
سپاهیان مغول که در قرن سیزدهم اروپای شرقی رامورد تاخت و تاز قرار دادند
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com