English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 122 (6 milliseconds)
English Persian
struggle مبارزه
struggled مبارزه
struggles مبارزه
struggling مبارزه
campaign مبارزه
campaigned مبارزه
campaigning مبارزه
campaigns مبارزه
fight مبارزه
fights مبارزه
bu مبارزه
kumite مبارزه
turn to مبارزه
The campaign was considered to have failed. مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
crusade [against somebody or something] مبارزه [با کسی یا چیزی] [اصطلاح مجازی]
Other Matches
challengers مبارزه طلب
challenger مبارزه طلب
election campaign مبارزه انتخاباتی
defiance مبارزه طلبی
jousts مبارزه کردن
jousting مبارزه کردن
jousted مبارزه کردن
joust مبارزه کردن
braving به مبارزه طلبیدن
bravest به مبارزه طلبیدن
braves به مبارزه طلبیدن
braver به مبارزه طلبیدن
electioneering مبارزه انتخاباتی
jisen مبارزه واقعی
outdare به مبارزه طلبیدن
press campaign مبارزه مطبوعاتی
sambon kumite مبارزه سه ضربهای
economic warfare مبارزه اقتصادی
sensei مبارزه مسابقهای
class struggle مبارزه طبقهای
class struggle مبارزه طبقاتی
challengo مبارزه کردن
kachi make مبارزه تا مرگ
budo روش مبارزه
jiya kumite مبارزه ازاد
kyorougei مبارزه تکواندو
ippon kumite مبارزه تک ضربهای
braved به مبارزه طلبیدن
brave به مبارزه طلبیدن
defying به مبارزه طلبیدن
the campaign against terrorism مبارزه با تروریسم
combativeness مبارزه طلبی
literacy campaign مبارزه با بی سوادی
passives مبارزه منفی
passive مبارزه منفی
face down <idiom> به مبارزه طلبیدن
Anti – corruption campaign . مبارزه با فساد
combat مبارزه کردن
combated مبارزه کردن
battling مبارزه ستیز
battles مبارزه ستیز
combating مبارزه کردن
combats مبارزه کردن
defied به مبارزه طلبیدن
defies به مبارزه طلبیدن
battled مبارزه ستیز
defy به مبارزه طلبیدن
battle مبارزه ستیز
to take up the gauntlet مبارزه راپذیرفتن
to take up the gauntlet قبول مبارزه کردن
to take up the glove قبول مبارزه کردن
sparring match مبارزه تمرینی بوکس
struggle for existence مبارزه برای زندگی
tatemi میدان مبارزه کاراته
struggle for survival مبارزه برای بقاء
jia ippon kumite مبارزه ازاد تک ضربهای
campaigned لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
challenge round مبارزه با صاحب عنوان
swordplay مبارزه زور ازمایی
campaigning لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigns لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
champions مبارزه دفاع کردن از
championed مبارزه دفاع کردن از
champion مبارزه دفاع کردن از
combatants جنگی مبارزه طلب
combatant جنگی مبارزه طلب
campaign لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
hajime اغاز مبارزه کاراته
fuku shiki kumite بکارگیری کاتا در مبارزه
gage مبارزه طلبی گروگذاشتن
go dan kumite مبارزه با ضربههای 5 تایی
championing مبارزه دفاع کردن از
pit درگود مبارزه قرار دادن
attention شمشیرباز اماده برای مبارزه
throw down the gauntlet <idiom> به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
to conduct [run] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را اجرا کردن
conflicted ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflict ناسازگار بودن مبارزه کردن
pits درگود مبارزه قرار دادن
conflicts ناسازگار بودن مبارزه کردن
in a battle for world domination مبارزه برای سلطه جهان
to launch [start] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را آغاز کردن
attentions شمشیرباز اماده برای مبارزه
campaign رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه]
power struggle مبارزه برای صاحب مقام شدن
trench knitfe چاقوی مخصوص مبارزه دست بیقه
rematch مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
gantelope باند برای دست دعوت به مبارزه
bushwhack ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
tiltyard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
tilting yard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
press campaingn or stunt مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
The [main] protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France. بریتانیا و فرانسه سردمداران [اصلی] در مبارزه مستعمراتی بودند.
down توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
jujitsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujutsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujitsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
appel پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
third area conflict جنگ در منطقهای غیر ازسرزمین دو طرف جنگ مبارزه در کشور سوم
To stay the course . تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
fire fighting عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
struggled تلاش کردن مبارزه کردن
struggles تلاش کردن مبارزه کردن
struggle تلاش کردن مبارزه کردن
oppugn مبارزه کردن با دعوا کردن
struggling تلاش کردن مبارزه کردن
levee en masse عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com