Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 124 (6 milliseconds)
English
Persian
literacy campaign
مبارزه با بی سوادی
Other Matches
illierateness
بی سوادی
literacy
با سوادی
campaign
مبارزه
fights
مبارزه
campaigned
مبارزه
campaigning
مبارزه
bu
مبارزه
campaigns
مبارزه
kumite
مبارزه
turn to
مبارزه
struggled
مبارزه
struggle
مبارزه
struggles
مبارزه
struggling
مبارزه
fight
مبارزه
economic warfare
مبارزه اقتصادی
jousts
مبارزه کردن
combativeness
مبارزه طلبی
class struggle
مبارزه طبقهای
class struggle
مبارزه طبقاتی
budo
روش مبارزه
defiance
مبارزه طلبی
challengo
مبارزه کردن
challenger
مبارزه طلب
challengers
مبارزه طلب
election campaign
مبارزه انتخاباتی
electioneering
مبارزه انتخاباتی
ippon kumite
مبارزه تک ضربهای
jisen
مبارزه واقعی
the campaign against terrorism
مبارزه با تروریسم
face down
<idiom>
به مبارزه طلبیدن
Anti – corruption campaign .
مبارزه با فساد
jiya kumite
مبارزه ازاد
kachi make
مبارزه تا مرگ
kyorougei
مبارزه تکواندو
outdare
به مبارزه طلبیدن
press campaign
مبارزه مطبوعاتی
sambon kumite
مبارزه سه ضربهای
sensei
مبارزه مسابقهای
to take up the gauntlet
مبارزه راپذیرفتن
jousting
مبارزه کردن
defies
به مبارزه طلبیدن
defied
به مبارزه طلبیدن
combats
مبارزه کردن
combating
مبارزه کردن
combated
مبارزه کردن
combat
مبارزه کردن
battling
مبارزه ستیز
battles
مبارزه ستیز
battled
مبارزه ستیز
defy
به مبارزه طلبیدن
passives
مبارزه منفی
jousted
مبارزه کردن
joust
مبارزه کردن
braving
به مبارزه طلبیدن
battle
مبارزه ستیز
bravest
به مبارزه طلبیدن
braves
به مبارزه طلبیدن
passive
مبارزه منفی
braver
به مبارزه طلبیدن
defying
به مبارزه طلبیدن
brave
به مبارزه طلبیدن
braved
به مبارزه طلبیدن
struggle for survival
مبارزه برای بقاء
struggle for existence
مبارزه برای زندگی
sparring match
مبارزه تمرینی بوکس
campaign
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
combatants
جنگی مبارزه طلب
tatemi
میدان مبارزه کاراته
combatant
جنگی مبارزه طلب
to take up the gauntlet
قبول مبارزه کردن
to take up the glove
قبول مبارزه کردن
campaigns
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
championing
مبارزه دفاع کردن از
campaigned
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigning
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
champions
مبارزه دفاع کردن از
swordplay
مبارزه زور ازمایی
fuku shiki kumite
بکارگیری کاتا در مبارزه
gage
مبارزه طلبی گروگذاشتن
go dan kumite
مبارزه با ضربههای 5 تایی
challenge round
مبارزه با صاحب عنوان
hajime
اغاز مبارزه کاراته
champion
مبارزه دفاع کردن از
jia ippon kumite
مبارزه ازاد تک ضربهای
championed
مبارزه دفاع کردن از
in a battle for world domination
مبارزه برای سلطه جهان
pits
درگود مبارزه قرار دادن
campaign
رزم
[نبرد]
[مبارزه]
[مسابقه]
attention
شمشیرباز اماده برای مبارزه
to launch
[start]
a campaign
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را آغاز کردن
to conduct
[run]
a campaign
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را اجرا کردن
throw down the gauntlet
<idiom>
به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
conflict
ناسازگار بودن مبارزه کردن
pit
درگود مبارزه قرار دادن
attentions
شمشیرباز اماده برای مبارزه
conflicts
ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicted
ناسازگار بودن مبارزه کردن
bushwhack
ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
crusade
[against somebody or something]
مبارزه
[با کسی یا چیزی]
[اصطلاح مجازی]
tilting yard
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
tiltyard
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
power struggle
مبارزه برای صاحب مقام شدن
trench knitfe
چاقوی مخصوص مبارزه دست بیقه
rematch
مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
gantelope
باند برای دست دعوت به مبارزه
press campaingn or stunt
مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
The campaign was considered to have failed.
مبارزه
[انتخاباتی]
شکست خورده بحساب آورده شد.
The
[main]
protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France.
بریتانیا و فرانسه سردمداران
[اصلی]
در مبارزه مستعمراتی بودند.
appel
پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
jiujitsu
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujutsu
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jujitsu
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
down
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
third area conflict
جنگ در منطقهای غیر ازسرزمین دو طرف جنگ مبارزه در کشور سوم
fire fighting
عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
To stay the course .
تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
oppugn
مبارزه کردن با دعوا کردن
struggles
تلاش کردن مبارزه کردن
struggled
تلاش کردن مبارزه کردن
struggle
تلاش کردن مبارزه کردن
struggling
تلاش کردن مبارزه کردن
levee en masse
عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com