English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
go dan kumite مبارزه با ضربههای 5 تایی
Other Matches
danzuki ضربههای پی در پی
renzoku ضربههای پی در پی
combination ضربههای پی در پی
thuds ضربههای متوالی
thudding ضربههای متوالی
dwieo chagi ضربههای پرشی پا
swing from one's heels ضربههای قدرتی
thudded ضربههای متوالی
thud ضربههای متوالی
equalizing pulses ضربههای ششگانه
synchronizing pulses ضربههای همزمان سازی
pitapat با ضربههای تند و متوالی
drive volley ضربههای پی درپی کوتاه ومستقیم
short game ضرورت کنترل ضربههای کوتاه
long game بازی با لزوم ضربههای طولانی
long iron چوبهای شماره 1 و 2 و 3برای ضربههای طولانی
short iron چوبهای شماره 7 و 8 و 9گلف برای ضربههای کوتاه
stroke play مسابقه گلف با محاسبه مجموع ضربههای یک بازیگر
trine سه تایی
nine نه تایی
n ary N تایی
n adic N تایی
trinal سه تایی
triplex سه تایی
trinary سه تایی
diphyletic دو تایی
nines نه تایی
triads سه تایی
triad سه تایی
senary شش تایی
ternal سه تایی
ternary سه تایی
triplet سه تایی
ternate سه تایی
fourteen چهارده تایی
quadrupled چهار تایی
triads مجموعه سه تایی
quadruples چهار تایی
quadrupling چهار تایی
duodecimal دوازده تایی
quintuplet پنج تایی
triad مجموعه سه تایی
quintuplets پنج تایی
triploidy حالت سه تایی
leashes دسته سه تایی
tern یک دسته سه تایی
terns یک دسته سه تایی
leash دسته سه تایی
trilogy گروه سه تایی
duodenary دوازده تایی
quintet پنج تایی
trios سه نفری سه تایی
trio سه نفری سه تایی
nonary گروه نه تایی
ternary mixture مخلوط سه تایی
trilogies گروه سه تایی
ternary alloy الیاژ سه تایی
quadric چهار تایی
quinquepartite پنج تایی
qyaternary چهار تایی
septimal هفت تایی
sexagenary شصت تایی
sexagesimal شصت تایی
quintets پنج تایی
n ary operator عملگر N تایی
laotian مردم تایی
tuple چند تایی
troika هر دسته سه تایی
vigesimal بیست تایی
triform شکل سه تایی
threescore شصت تایی
fourteener چهارده تایی
ennead دسته نه تایی
lao زبان تایی
lao مردم تایی
quadruple چهار تایی
trigon سه حالتی ستاره سه تایی
stephan quintet پنج تایی استفان
ternary سومین گروه سه تایی
pentad دسته پنج تایی
pentagram شکل پنج تایی
gleek یکجوربازی سه تایی درورق سه اس
ogdoad گروه هشت تایی
octad گروه هشت تایی
ternate سومین گروه سه تایی
triform دارای شکل سه تایی
quadripartite چهار تایی چهارسویی
one two ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
nineteens نوزدهمین مرتبه نوزده تایی
nineteen نوزدهمین مرتبه نوزده تایی
laotian اهل لائوس زبان تایی
icosi پیشوندی بمعنی بیست وبیست تایی
quincunx ارایش پنج تایی گل یابرگ گیاه
hex نمایش بخشی از حافظه در مبنای شانزده تایی
hexadecimal notation نمایش بخشی از حافظه در مبنای شانزده تایی
triple tongue نتهای سه تایی را بسرعت باساز نایی زدن
fights مبارزه
struggled مبارزه
struggle مبارزه
campaign مبارزه
campaigned مبارزه
turn to مبارزه
campaigning مبارزه
campaigns مبارزه
struggling مبارزه
kumite مبارزه
bu مبارزه
struggles مبارزه
fight مبارزه
battle مبارزه ستیز
the campaign against terrorism مبارزه با تروریسم
Anti – corruption campaign . مبارزه با فساد
face down <idiom> به مبارزه طلبیدن
press campaign مبارزه مطبوعاتی
literacy campaign مبارزه با بی سوادی
sensei مبارزه مسابقهای
sambon kumite مبارزه سه ضربهای
passive مبارزه منفی
passives مبارزه منفی
outdare به مبارزه طلبیدن
jisen مبارزه واقعی
kyorougei مبارزه تکواندو
kachi make مبارزه تا مرگ
braved به مبارزه طلبیدن
braver به مبارزه طلبیدن
jousts مبارزه کردن
braves به مبارزه طلبیدن
combativeness مبارزه طلبی
class struggle مبارزه طبقهای
class struggle مبارزه طبقاتی
challengo مبارزه کردن
bravest به مبارزه طلبیدن
joust مبارزه کردن
budo روش مبارزه
electioneering مبارزه انتخاباتی
jousted مبارزه کردن
jousting مبارزه کردن
defiance مبارزه طلبی
challenger مبارزه طلب
challengers مبارزه طلب
brave به مبارزه طلبیدن
defying به مبارزه طلبیدن
defy به مبارزه طلبیدن
battled مبارزه ستیز
jiya kumite مبارزه ازاد
battles مبارزه ستیز
battling مبارزه ستیز
to take up the gauntlet مبارزه راپذیرفتن
ippon kumite مبارزه تک ضربهای
election campaign مبارزه انتخاباتی
braving به مبارزه طلبیدن
combats مبارزه کردن
combat مبارزه کردن
economic warfare مبارزه اقتصادی
combated مبارزه کردن
combating مبارزه کردن
defies به مبارزه طلبیدن
defied به مبارزه طلبیدن
tatemi میدان مبارزه کاراته
to take up the glove قبول مبارزه کردن
to take up the gauntlet قبول مبارزه کردن
struggle for survival مبارزه برای بقاء
combatants جنگی مبارزه طلب
gage مبارزه طلبی گروگذاشتن
fuku shiki kumite بکارگیری کاتا در مبارزه
challenge round مبارزه با صاحب عنوان
swordplay مبارزه زور ازمایی
champions مبارزه دفاع کردن از
championing مبارزه دفاع کردن از
championed مبارزه دفاع کردن از
champion مبارزه دفاع کردن از
jia ippon kumite مبارزه ازاد تک ضربهای
hajime اغاز مبارزه کاراته
campaign لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigned لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
sparring match مبارزه تمرینی بوکس
combatant جنگی مبارزه طلب
campaigning لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
struggle for existence مبارزه برای زندگی
campaigns لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
attention شمشیرباز اماده برای مبارزه
in a battle for world domination مبارزه برای سلطه جهان
throw down the gauntlet <idiom> به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
attentions شمشیرباز اماده برای مبارزه
conflicts ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflict ناسازگار بودن مبارزه کردن
to launch [start] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را آغاز کردن
conflicted ناسازگار بودن مبارزه کردن
campaign رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه]
to conduct [run] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را اجرا کردن
pit درگود مبارزه قرار دادن
pits درگود مبارزه قرار دادن
crusade [against somebody or something] مبارزه [با کسی یا چیزی] [اصطلاح مجازی]
tilting yard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
tiltyard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
power struggle مبارزه برای صاحب مقام شدن
gantelope باند برای دست دعوت به مبارزه
trench knitfe چاقوی مخصوص مبارزه دست بیقه
bushwhack ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
rematch مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com