Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 170 (2 milliseconds)
English
Persian
kyorougei
مبارزه تکواندو
Other Matches
taekwondo
تکواندو
tou book
لباس تکواندو
gasoem
گاسوم تکواندو
taekwondo nore
سرود تکواندو
joomeok
مشت تکواندو
gei
تکنیک تکواندو
chung shin
اصول تکواندو
shihapjung
تشک تکواندو
saboum
مربی تکواندو
geong gegak
حمله تکواندو
geong geuk
حمله تکواندو
taekwondo yooksa
تاریخچه تکواندو
kuk kiwo
مرکز تکواندو
kuang jang neim
سرمربی تکواندو
teas
کمربند تکواندو
tea
کمربند تکواندو
hayei
شلوار تکواندو
deung joomeok
پس مشت تکواندو
jooshim
داور کنار تکواندو
wining by deukjoom
برد تکواندو با امتیاز
diguot jajirogi
ضربه مشت تکواندو
deashim
داور وسط تکواندو
dan shimsa pyon
دان سیمساپیو تکواندو
chagi
ضربه پای تکواندو
moon doung makki
نوعی دفاع تکواندو
pakat palmok
بیرون ساعد تکواندو
bangoe gei
تکنیک دفاعی تکواندو
chung shin sooyak
فرهنگ اخلاقی تکواندو
k o
ضربه فنی تکواندو
ap joomok
پیش مشت تکواندو
chung seung
برنده هوگوابی تکواندو
dojang
سالن تمرین تکواندو
chi jireugi
ضربه بالارونده تکواندو
moom poolgi
تمرین کردن تکواندو
ap seogi
راه رفتن عادی تکواندو
doobal dang sang
ضربه پرشی دوگانه تکواندو
hoong seung
برنده هوگو قرمز تکواندو
dan gup jeado
سیستم درجه بندی تکواندو
withdrawals
کناره گیری از مسابقه تکواندو
withdrawal
کناره گیری از مسابقه تکواندو
chigi
ضربه پرتابی دست تکواندو
heichio makki
بازکردن دفاع ضربدری هشیوماگی تکواندو
geong gyuk
نقاط حمله و دفاع کننده تکواندو
tae guk
در تکواندو همه چیزبا ته گوک اغاز میشود
gup shimsa pyon
فرم ازمون درجه تکواندو گاپ سیمساپیو
roundest
روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
round
روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
fights
مبارزه
fight
مبارزه
bu
مبارزه
kumite
مبارزه
struggling
مبارزه
struggles
مبارزه
campaign
مبارزه
campaigned
مبارزه
struggled
مبارزه
campaigning
مبارزه
campaigns
مبارزه
struggle
مبارزه
turn to
مبارزه
to take up the gauntlet
مبارزه راپذیرفتن
outdare
به مبارزه طلبیدن
economic warfare
مبارزه اقتصادی
jisen
مبارزه واقعی
press campaign
مبارزه مطبوعاتی
challengo
مبارزه کردن
jiya kumite
مبارزه ازاد
class struggle
مبارزه طبقاتی
sambon kumite
مبارزه سه ضربهای
combativeness
مبارزه طلبی
sensei
مبارزه مسابقهای
ippon kumite
مبارزه تک ضربهای
class struggle
مبارزه طبقهای
face down
<idiom>
به مبارزه طلبیدن
Anti – corruption campaign .
مبارزه با فساد
battled
مبارزه ستیز
battles
مبارزه ستیز
battling
مبارزه ستیز
battle
مبارزه ستیز
combat
مبارزه کردن
defy
به مبارزه طلبیدن
the campaign against terrorism
مبارزه با تروریسم
passive
مبارزه منفی
passives
مبارزه منفی
literacy campaign
مبارزه با بی سوادی
combated
مبارزه کردن
budo
روش مبارزه
braver
به مبارزه طلبیدن
braves
به مبارزه طلبیدن
challenger
مبارزه طلب
defiance
مبارزه طلبی
bravest
به مبارزه طلبیدن
braving
به مبارزه طلبیدن
joust
مبارزه کردن
jousted
مبارزه کردن
jousting
مبارزه کردن
braved
به مبارزه طلبیدن
brave
به مبارزه طلبیدن
kachi make
مبارزه تا مرگ
combating
مبارزه کردن
combats
مبارزه کردن
electioneering
مبارزه انتخاباتی
defied
به مبارزه طلبیدن
election campaign
مبارزه انتخاباتی
defies
به مبارزه طلبیدن
defying
به مبارزه طلبیدن
challengers
مبارزه طلب
jousts
مبارزه کردن
to take up the gauntlet
قبول مبارزه کردن
sparring match
مبارزه تمرینی بوکس
to take up the glove
قبول مبارزه کردن
struggle for survival
مبارزه برای بقاء
struggle for existence
مبارزه برای زندگی
challenge round
مبارزه با صاحب عنوان
fuku shiki kumite
بکارگیری کاتا در مبارزه
tatemi
میدان مبارزه کاراته
swordplay
مبارزه زور ازمایی
campaigns
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
champions
مبارزه دفاع کردن از
championing
مبارزه دفاع کردن از
championed
مبارزه دفاع کردن از
combatant
جنگی مبارزه طلب
champion
مبارزه دفاع کردن از
combatants
جنگی مبارزه طلب
gage
مبارزه طلبی گروگذاشتن
campaigning
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
go dan kumite
مبارزه با ضربههای 5 تایی
campaign
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigned
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
hajime
اغاز مبارزه کاراته
jia ippon kumite
مبارزه ازاد تک ضربهای
to launch
[start]
a campaign
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را آغاز کردن
pits
درگود مبارزه قرار دادن
pit
درگود مبارزه قرار دادن
conflict
ناسازگار بودن مبارزه کردن
attention
شمشیرباز اماده برای مبارزه
throw down the gauntlet
<idiom>
به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
conflicted
ناسازگار بودن مبارزه کردن
attentions
شمشیرباز اماده برای مبارزه
in a battle for world domination
مبارزه برای سلطه جهان
campaign
رزم
[نبرد]
[مبارزه]
[مسابقه]
to conduct
[run]
a campaign
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را اجرا کردن
conflicts
ناسازگار بودن مبارزه کردن
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
power struggle
مبارزه برای صاحب مقام شدن
crusade
[against somebody or something]
مبارزه
[با کسی یا چیزی]
[اصطلاح مجازی]
rematch
مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
gantelope
باند برای دست دعوت به مبارزه
bushwhack
ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
tilting yard
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
tiltyard
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
trench knitfe
چاقوی مخصوص مبارزه دست بیقه
press campaingn or stunt
مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
The campaign was considered to have failed.
مبارزه
[انتخاباتی]
شکست خورده بحساب آورده شد.
The
[main]
protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France.
بریتانیا و فرانسه سردمداران
[اصلی]
در مبارزه مستعمراتی بودند.
jiujutsu
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
down
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
jujitsu
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
appel
پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
jiujitsu
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
third area conflict
جنگ در منطقهای غیر ازسرزمین دو طرف جنگ مبارزه در کشور سوم
fire fighting
عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
To stay the course .
تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
struggles
تلاش کردن مبارزه کردن
struggling
تلاش کردن مبارزه کردن
struggle
تلاش کردن مبارزه کردن
oppugn
مبارزه کردن با دعوا کردن
struggled
تلاش کردن مبارزه کردن
levee en masse
عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com