Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (35 milliseconds)
English
Persian
champion
مبارزه دفاع کردن از
championed
مبارزه دفاع کردن از
championing
مبارزه دفاع کردن از
champions
مبارزه دفاع کردن از
Other Matches
combats
مبارزه کردن
joust
مبارزه کردن
jousted
مبارزه کردن
jousting
مبارزه کردن
combating
مبارزه کردن
combated
مبارزه کردن
combat
مبارزه کردن
jousts
مبارزه کردن
challengo
مبارزه کردن
to take up the gauntlet
قبول مبارزه کردن
to take up the glove
قبول مبارزه کردن
samisch variation
واریاسیون زمیش در دفاع هندی شاه در دفاع نیمزوهندی شطرنج
to conduct
[run]
a campaign
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را اجرا کردن
to launch
[start]
a campaign
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را آغاز کردن
conflicted
ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicts
ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflict
ناسازگار بودن مبارزه کردن
bushwhack
ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
russian defence
دفاع پتروف نام قدیمی دفاع اسلاو
schleman defence
دفاع شلیمان در روی لوپز دفاع یانیش
appel
پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
oppugn
مبارزه کردن با دعوا کردن
struggled
تلاش کردن مبارزه کردن
struggle
تلاش کردن مبارزه کردن
struggling
تلاش کردن مبارزه کردن
struggles
تلاش کردن مبارزه کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assert
دفاع کردن از
answered
دفاع کردن
to stick up for
دفاع کردن از
asserts
دفاع کردن از
answers
دفاع کردن
advocating
دفاع کردن
answering
دفاع کردن
asserting
دفاع کردن از
ward off
دفاع کردن
pleads
دفاع کردن
implead
دفاع کردن
plead
دفاع کردن
asserted
دفاع کردن از
pleaded
دفاع کردن
makki
دفاع کردن
say a good word for
دفاع کردن
answer
دفاع کردن
defend
دفاع کردن
to make a d.
دفاع کردن
fend
دفاع کردن
defended
دفاع کردن از
defending
دفاع کردن از
defends
دفاع کردن از
advocates
دفاع کردن
advocated
دفاع کردن
propugn
دفاع کردن از
defending
دفاع کردن
defended
دفاع کردن
defend
دفاع کردن از
deraign
دفاع کردن
defends
دفاع کردن
advocate
دفاع کردن
to defend
[from]
دفاع کردن
[از]
buckler
دفاع کردن
bayed
دفاع کردن درمقابل
parry
سد کردن دفاع مستقیم
bay
دفاع کردن درمقابل
breasts
باسینه دفاع کردن
speak out
<idiom>
دفاع کردن از چیزی
bays
دفاع کردن درمقابل
parried
سد کردن دفاع مستقیم
baying
دفاع کردن درمقابل
to keep at bay
دفاع کردن درمقابل
parries
سد کردن دفاع مستقیم
assert oneself
از حق خود دفاع کردن
defenses
دفاع کردن استحکامات
parrying
سد کردن دفاع مستقیم
breast
باسینه دفاع کردن
defense
دفاع کردن استحکامات
defence
دفاع کردن استحکامات
mayhen
ازوسیله دفاع محروم کردن
eot geo reo
باز کردن دفاع ضربدری
bield
شجاع شدن دفاع کردن
detachment parry
دفاع با دور کردن شمشیرحریف
to defend oneself
[against]
از خود دفاع کردن
[درمقابل]
to act in self-defence
دفاع از خود اقدام
[حرکت]
کردن
to vindicate a religion
دیانتی را بثبوت رساندن یاازان دفاع کردن
redundancy
در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
redundancies
در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
one on one
دفاع یارگری دفاع تک به تک
defense
دفاع وزارت دفاع
vindicates
دفاع کردن از محقق کردن
vindicating
دفاع کردن از محقق کردن
vindicated
دفاع کردن از محقق کردن
vindicate
دفاع کردن از محقق کردن
blocking
سدکردن جاده دفاع غیر عامل مسدود کردن راه دشمن
self defense
دفاع از نفس دفاع از خود یا اموال خود
kumite
مبارزه
campaign
مبارزه
campaigning
مبارزه
campaigned
مبارزه
turn to
مبارزه
campaigns
مبارزه
struggled
مبارزه
struggles
مبارزه
struggling
مبارزه
bu
مبارزه
struggle
مبارزه
fights
مبارزه
fight
مبارزه
combativeness
مبارزه طلبی
Anti – corruption campaign .
مبارزه با فساد
face down
<idiom>
به مبارزه طلبیدن
sensei
مبارزه مسابقهای
to take up the gauntlet
مبارزه راپذیرفتن
kyorougei
مبارزه تکواندو
defying
به مبارزه طلبیدن
the campaign against terrorism
مبارزه با تروریسم
kachi make
مبارزه تا مرگ
battling
مبارزه ستیز
defied
به مبارزه طلبیدن
defies
به مبارزه طلبیدن
literacy campaign
مبارزه با بی سوادی
battles
مبارزه ستیز
defy
به مبارزه طلبیدن
battled
مبارزه ستیز
defiance
مبارزه طلبی
braved
به مبارزه طلبیدن
press campaign
مبارزه مطبوعاتی
ippon kumite
مبارزه تک ضربهای
economic warfare
مبارزه اقتصادی
braver
به مبارزه طلبیدن
jisen
مبارزه واقعی
passives
مبارزه منفی
braves
به مبارزه طلبیدن
bravest
به مبارزه طلبیدن
braving
به مبارزه طلبیدن
challenger
مبارزه طلب
challengers
مبارزه طلب
brave
به مبارزه طلبیدن
passive
مبارزه منفی
class struggle
مبارزه طبقهای
election campaign
مبارزه انتخاباتی
budo
روش مبارزه
sambon kumite
مبارزه سه ضربهای
electioneering
مبارزه انتخاباتی
battle
مبارزه ستیز
outdare
به مبارزه طلبیدن
jiya kumite
مبارزه ازاد
class struggle
مبارزه طبقاتی
struggle for existence
مبارزه برای زندگی
go dan kumite
مبارزه با ضربههای 5 تایی
tatemi
میدان مبارزه کاراته
struggle for survival
مبارزه برای بقاء
campaigning
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigns
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
sparring match
مبارزه تمرینی بوکس
gage
مبارزه طلبی گروگذاشتن
fuku shiki kumite
بکارگیری کاتا در مبارزه
campaigned
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaign
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
challenge round
مبارزه با صاحب عنوان
swordplay
مبارزه زور ازمایی
hajime
اغاز مبارزه کاراته
combatants
جنگی مبارزه طلب
jia ippon kumite
مبارزه ازاد تک ضربهای
combatant
جنگی مبارزه طلب
pit
درگود مبارزه قرار دادن
pits
درگود مبارزه قرار دادن
in a battle for world domination
مبارزه برای سلطه جهان
attentions
شمشیرباز اماده برای مبارزه
attention
شمشیرباز اماده برای مبارزه
campaign
رزم
[نبرد]
[مبارزه]
[مسابقه]
throw down the gauntlet
<idiom>
به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
tilting yard
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
tiltyard
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
crusade
[against somebody or something]
مبارزه
[با کسی یا چیزی]
[اصطلاح مجازی]
rematch
مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
gantelope
باند برای دست دعوت به مبارزه
power struggle
مبارزه برای صاحب مقام شدن
trench knitfe
چاقوی مخصوص مبارزه دست بیقه
press campaingn or stunt
مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
The campaign was considered to have failed.
مبارزه
[انتخاباتی]
شکست خورده بحساب آورده شد.
The
[main]
protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France.
بریتانیا و فرانسه سردمداران
[اصلی]
در مبارزه مستعمراتی بودند.
jiujutsu
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
down
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
jiujitsu
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jujitsu
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
briefer
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
advocation
دفاع
parried
دفاع
apologias
دفاع
defended
دفاع
czech defence
دفاع چک
fencing
دفاع
advocacy
دفاع
defenses
دفاع
defense
دفاع
apologia
دفاع
parry
دفاع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com