English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
seasick مبتلا به استفراغ وبهم خوردگی حال در سفردریا
Other Matches
seasickness تهوع وبهم خوردگی حال در سفر دریا
carsick مبتلا به بهم خوردگی حال دراتومبیل
airsick مبتلا بکسالت و بهم خوردگی مزاج در اثر پرواز
passage سفردریا راهرو
passages سفردریا راهرو
cataleptic مبتلا به بیماری جمود عضلات مبتلا به جمود فکری
hair crack شکاف خوردگی ترک خوردگی
brattle صدای پچ پچ وبهم خوردن بشقاب
churns دائما وشدیداچیزی را تکان دادن وبهم زدن
close grained دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grain دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
blunders دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
churned دائما وشدیداچیزی را تکان دادن وبهم زدن
blunder دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blundering دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blundered دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
churn دائما وشدیداچیزی را تکان دادن وبهم زدن
puking استفراغ
disengorgement استفراغ
puked استفراغ
pukes استفراغ
puke استفراغ
vomiting استفراغ
emesis استفراغ
nausea حالت استفراغ
disgorged استفراغ کردن
disgorges استفراغ کردن
disgorging استفراغ کردن
puking : استفراغ کردن قی
disgorge استفراغ کردن
pukes : استفراغ کردن قی
puked : استفراغ کردن قی
haematemesis استفراغ خون
puke : استفراغ کردن قی
vomiturition استفراغ پیاپی
emetic استفراغ اور
emetics استفراغ اور
emetic داروی استفراغ اور
vomit استفراغ کردن برگرداندن
vomited استفراغ کردن برگرداندن
vomits استفراغ کردن برگرداندن
emetics داروی استفراغ اور
given مبتلا
stricken مبتلا
afflicting مبتلا کردن
glandered مبتلا به مشمشه
bronchitic مبتلا به برنشیت
infect مبتلا و دچارکردن
amnesiac مبتلا به فراموشی
amnesic مبتلا به فراموشی
infecting مبتلا و دچارکردن
afflict مبتلا کردن
afflicts مبتلا کردن
infects مبتلا و دچارکردن
hemophilic مبتلا به هموفیلی
mangey مبتلا به گری
mangey مبتلا به جرب
gangrenous مبتلا به قانقاریا
tuberculate مبتلا بمرض سل
varicose مبتلا به واریس
allergic مبتلا به آلرژی
colicky مبتلا بهقولنج
constipated مبتلا بهیبوست
rheumaticky مبتلا بهرماتیسم
unhinged مبتلا بهبیماریذهنیوروحی
mangy مبتلا به جرب
mangy مبتلا به گری
giddy مبتلا به دوار سر
lepers مبتلا به جذام
leper مبتلا به جذام
meningitic مبتلا به مننژیت
spastics مبتلا به فلج تشنجی
spastic مبتلا به فلج تشنجی
gapy مبتلا به دهن دره
greensick مبتلا به یرقان سفید
greensick مبتلا به یرقان ابیض
anorexic مبتلا به بی اشتهایی عصبی
shell-shocked موجی- مبتلا بهاختلالاتناشیازجنگ
leukotic مبتلا به مرض لوسمی
plaguer مبتلا به طاعون کننده
pleuritic مبتلا به ذات الجنب
septicaemic مبتلا بگند خونی
stenosed مبتلا به تنگی نفس
bleeder مبتلا به خون روش
liverish مبتلا به مرض جگر
bleeders مبتلا به خون روش
schizophrenic مبتلا بجنون جوانی
arthritic مبتلا به اماس مفصل
psychopath مبتلا بامراض روانی
psychopaths مبتلا بامراض روانی
rheumatic ادم مبتلا بدردمفاصل
schizophrenics مبتلا بجنون جوانی
cachectic مبتلا بسوء هاضمه وضعف
blue baby طفلی مبتلا به یرقان ازرق
poliomyelitic مبتلا به بیماری فلج کودکان
psychoneurotic مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
schizo شخص مبتلا به بیماری جنون جوانی
hyperope مبتلا به مرض دوربینی شخص دوربین
diabetic مبتلا یا وابسته بمرض قند دولابی
diabetics مبتلا یا وابسته بمرض قند دولابی
greensick مبتلا به بیماری کم خونی زنان جوان
acidosis فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
schizoid مبتلا به اختلال روانی وجنون گوشه گیری
agoraphobic شخصی که مبتلا به بیماری ترس از جاهای شلوغ است
wears خوردگی
erosion خوردگی
abrasions خوردگی
wear خوردگی
corrsion خوردگی
chafing خوردگی
chafes خوردگی
corrosion خوردگی
abrasion خوردگی
chafe خوردگی
erosion-corrosion خوردگی
galvanic corrosion خوردگی گالوانیکی
wrinkling چین خوردگی
kink پیچ خوردگی
inurement پینه خوردگی
intercrystalline corrosion خوردگی کریستالی
induration پینه خوردگی
fraction ترک خوردگی
indisposedness بهم خوردگی
muss بهم خوردگی
rugosity چروک خوردگی
wrinkles چین خوردگی
screws پیچ خوردگی
uneasiness بهم خوردگی
rancidity باد خوردگی
vermiculation کرم خوردگی
torsion پیچ خوردگی
folding چین خوردگی
surface corrosion خوردگی سطحی
fractions ترک خوردگی
ruga تاب خوردگی
queasiness بهم خوردگی
pliature چین خوردگی
wrinkle چین خوردگی
screw پیچ خوردگی
folium چین خوردگی
ricked پیچ خوردگی
disbandment برهم خوردگی
corrosive action اثر خوردگی
shrinkage چروک خوردگی
cancellation قلم خوردگی
ricks پیچ خوردگی
twisting پیچ خوردگی
collission بهم خوردگی
twists پیچ خوردگی
cracking ترک خوردگی
ricking پیچ خوردگی
rick پیچ خوردگی
turmoil بهم خوردگی
twist پیچ خوردگی
fissuration ترک خوردگی
erosion corrosion خوردگی- فرسودگی
electrolytic corrosion خوردگی الکترولیتی
electrochemical corrosion خوردگی الکتروشیمیایی
backfall زمین خوردگی
crossing out قلم خوردگی
graphitic corrosion خوردگی گرافیتی
caries کرم خوردگی دندان
anticorrosive protection حفافت در برابر خوردگی
stress corrosion خوردگی در اثر تنش
turns پیچ خوردگی قرقره
turn پیچ خوردگی قرقره
worm hole جای کرم خوردگی
trainsick دچاربهم خوردگی حال
turn one's stomach <idiom> باعث حال به هم خوردگی
folds چین خوردگی زمین
fold چین خوردگی زمین
bending over test ازمایش چین خوردگی
folding test ازمایش چین خوردگی
amusement فریب خوردگی پذیرایی
folded چین خوردگی زمین
slight cold سرما خوردگی کم یا جزئی
cavity کرم خوردگی دندان
hot crack ترک خوردگی گرم
amusements فریب خوردگی پذیرایی
deception حیله فریب خوردگی
deceptions حیله فریب خوردگی
indisposition بهم خوردگی مزاج
indispositions بهم خوردگی مزاج
corrosion pit فرورفتگی در اثر خوردگی
corrosion control جلوگیری و کنترل خوردگی
disorderliness اختلال بهم خوردگی
revolt بهم خوردگی انقلاب
cavities کرم خوردگی دندان
revolts بهم خوردگی انقلاب
he is recovered from his cold سرما خوردگی او برطرف شد
cross folding test ازمایش چین خوردگی عرضی
corrosion زنگ خوردگی فرسایش شیمیایی
upset _ برهم زنی بهم خوردگی
he is rather i. than sick بهم خوردگی یاساکت دارد
wears فرسایش خوردگی جنگ افزارها
wear فرسایش خوردگی جنگ افزارها
cold cracking ترک خوردگی فلز سرد
stainless steel فولاد مقاوم در برابر خوردگی
corrosion resistant مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
to knock under تن دردادن اقراربزمین خوردگی کردن ازپادرامدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com