Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English
Persian
greensick
مبتلا به یرقان سفید
Other Matches
greensick
مبتلا به یرقان ابیض
blue baby
طفلی مبتلا به یرقان ازرق
chlorosis
یرقان سفید
watermark
علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
watermarks
علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
cataleptic
مبتلا به بیماری جمود عضلات مبتلا به جمود فکری
icterus
یرقان
jaundice
یرقان
icteric
دافع یرقان
green jaundice
یرقان سبز
cyanosis
یرقان ازرق
chlorotic
وابسته به یرقان
fire blast
یرقان سوزنده گیاهی
leukon
عناصر سفید خون وسلولهای سازنده انها دودمان سفید خون
white with blue stripes
سفید با خطهای ابی سفید باراه راه ابی
platina
پلاتین یا طلای سفید طبیعی برنگ طلای سفید
given
مبتلا
stricken
مبتلا
infect
مبتلا و دچارکردن
infecting
مبتلا و دچارکردن
infects
مبتلا و دچارکردن
lepers
مبتلا به جذام
leper
مبتلا به جذام
mangey
مبتلا به جرب
mangey
مبتلا به گری
mangy
مبتلا به جرب
mangy
مبتلا به گری
varicose
مبتلا به واریس
tuberculate
مبتلا بمرض سل
giddy
مبتلا به دوار سر
rheumaticky
مبتلا بهرماتیسم
afflict
مبتلا کردن
afflicting
مبتلا کردن
colicky
مبتلا بهقولنج
allergic
مبتلا به آلرژی
hemophilic
مبتلا به هموفیلی
amnesiac
مبتلا به فراموشی
amnesic
مبتلا به فراموشی
glandered
مبتلا به مشمشه
gangrenous
مبتلا به قانقاریا
bronchitic
مبتلا به برنشیت
meningitic
مبتلا به مننژیت
unhinged
مبتلا بهبیماریذهنیوروحی
afflicts
مبتلا کردن
constipated
مبتلا بهیبوست
leukocyte
گویچه سفید خون گلبول سفید خون
stenosed
مبتلا به تنگی نفس
liverish
مبتلا به مرض جگر
gapy
مبتلا به دهن دره
bleeders
مبتلا به خون روش
schizophrenic
مبتلا بجنون جوانی
leukotic
مبتلا به مرض لوسمی
plaguer
مبتلا به طاعون کننده
pleuritic
مبتلا به ذات الجنب
bleeder
مبتلا به خون روش
arthritic
مبتلا به اماس مفصل
spastic
مبتلا به فلج تشنجی
spastics
مبتلا به فلج تشنجی
septicaemic
مبتلا بگند خونی
schizophrenics
مبتلا بجنون جوانی
rheumatic
ادم مبتلا بدردمفاصل
psychopath
مبتلا بامراض روانی
shell-shocked
موجی- مبتلا بهاختلالاتناشیازجنگ
psychopaths
مبتلا بامراض روانی
anorexic
مبتلا به بی اشتهایی عصبی
poliomyelitic
مبتلا به بیماری فلج کودکان
cachectic
مبتلا بسوء هاضمه وضعف
carsick
مبتلا به بهم خوردگی حال دراتومبیل
psychoneurotic
مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
diabetics
مبتلا یا وابسته بمرض قند دولابی
greensick
مبتلا به بیماری کم خونی زنان جوان
diabetic
مبتلا یا وابسته بمرض قند دولابی
hyperope
مبتلا به مرض دوربینی شخص دوربین
schizo
شخص مبتلا به بیماری جنون جوانی
seasick
مبتلا به استفراغ وبهم خوردگی حال در سفردریا
acidosis
فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
schizoid
مبتلا به اختلال روانی وجنون گوشه گیری
agoraphobic
شخصی که مبتلا به بیماری ترس از جاهای شلوغ است
airsick
مبتلا بکسالت و بهم خوردگی مزاج در اثر پرواز
xanthochroid
شخص بور و سفید پوست شخص مو زرد و سفید پوست
chalking
گل سفید
chalked
گل سفید
chalk
گل سفید
blank
سفید
blank cheque
چک سفید
whitest
سفید
snowy
سفید
chalks
گل سفید
whiter
سفید
shiro
سفید
silvery
سفید
blank check
چک سفید
miniver
خز سفید
snow-white
سفید
sow white
سفید
minever
خز سفید
blankest
سفید
blank cheques
چک سفید
hoary headed
مو سفید
whiting
گچ سفید
white tailed
دم سفید
hoary
سفید
white
سفید
alabastrine
سفید
habenaria
زر اوند سفید
kerosone
نفت سفید
ice wool
کرک سفید
bleaching
سفید گری
hellebore
خریق سفید
kerosine
نفت سفید
hoary headed
ریش سفید
incandescent light
نور سفید
hoariness
سفید مویی
greybeard
ریش سفید
White peacock
طاووس سفید
white f.
پرچم سفید
f. of truce
پرچم سفید
duenna
گیس سفید
decolo
سفید کردن
cummin
زیره سفید
cows lungwort
بنک سفید
coif
عرقچین سفید
whiteboard
تخته سفید
flagtruce
پرچم سفید
greensickness
یزقان سفید
white wool
پشم سفید
greater plantain
تخم سفید
graybeard
ریش سفید
gray bearded
ریش سفید
gray
سفید شونده
gray
کبود سفید
galvanized iron
اهن سفید
gallvanized iron
اهن سفید
calomel
جیوه سفید
king's spear
سوسن سفید
white propaganda
تبلیغات سفید
white body
بدنه سفید
white winged
سفید بال
whitey
مایل به سفید
whitey
سفید پوست
white beard
ریش سفید
wheat bread
نان سفید
watcheye
سگ چشم سفید
wall eye
چشم سفید
veratrum
خربق سفید
whity
مایل به سفید
unleached
سفید نشده
whity
سفید پوست
white cast iron
چدن سفید
white cement
سیمان سفید
white space
فاصله سفید
white phosphorous
فسفر سفید
white pepper
فلفل سفید
white oak
بلوط سفید
white noise
نویز سفید
white noise
نوفه سفید
white matter
ماده سفید
white level
تراز سفید
white lead
سفید اب شیخ
white heat
دمای سفید
white flame
شعله سفید
white flag
پرچم سفید
white dwarf
کوتوله سفید
to grow
سفید شدن
tinplate
اهن سفید
mullen
بنگ سفید
mullein
بنگ سفید
white lies
دروغ سفید
white meat
گوشت سفید
white-tailed deer
آهویدم سفید
white book
کتاب سفید
monial
تنگ سفید
madonna lily
گل سوسن سفید
lily white
خیلی سفید
light bread
نان سفید
neutral spirits
الکل سفید
white lie
دروغ سفید
white elephants
فیل سفید
the white house
کاخ سفید
tabula rasa
لوح سفید
zinc white
سفید اب روی
Afrikaner
سفید پوست
snow white
سفید یکدست
Afrikaners
سفید پوست
rose of may
نرگس سفید
black and white
سیاه و سفید
riesling
شراب سفید
ratch
علامت سفید
white elephant
فیل سفید
ragstone
سنگ سفید
leucophlegmasia
التهاب سفید
garnished
پارچه سفید
doyens
ریش سفید
doyen
ریش سفید
whitest
سفید کردن
lily
سوسن سفید
carte blanche
کارت سفید
carte blanche
کاغذ سفید
white collar
یقه سفید
white-collar
یقه سفید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com