English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 198 (9 milliseconds)
English Persian
atheistical مبنی برانکار هستی خدا
Other Matches
stretcher برانکار
stretchers برانکار
cot برانکار یا تخت مخصوص حمل مریض
cots برانکار یا تخت مخصوص حمل مریض
littered محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
litters محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
littering محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
litter محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
esse هستی
essence هستی
thou art تو هستی
existence هستی
existences هستی
realities هستی
reality هستی
being هستی
ontology هستی شناسی
ontologist هستی شناس
Are you hungry? تو گرسنه هستی؟
All right? سالم هستی؟
Is everything all right? سالم هستی؟
What are you waiting for ? معطل چه هستی ؟
existential مربوط به هستی
to call into being هستی دادن
extant دارای هستی
realities هستی اصلیت
objectivity هستی واقعیت
existentialism هستی گرایی
reality هستی اصلیت
to give being to هستی بخشیدن
to bring existence هستی دادن
corporality هستی جسمانی تن
ens هستی مطلق
individuum هستی مطلق
vivifier هستی بخش
ingenerate هستی دادن
ontological وابسته به هستی شناسی
antitheist منکر هستی خدا
substantively با داشتن هستی جداگانه
individuum هستی تجزیه ناپذیر
raw deal <idiom> آخر خط ،پایان هستی
inesse دارای هستی واقعی
cosmic مربوط به عالم هستی
pre existence هستی از پیش ازلیت
cosmic مربوط بعالم هستی
You are stll a child in her eyes. به چشم اوهنوز یک بچه هستی
I want to swim ,are you on ? اهلش هستی شنا کنیم ؟
being زمان حال فعل be to هستی
nirvanas پیوستن به کل هستی خشنودی مطلق
nirvana پیوستن به کل هستی خشنودی مطلق
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
Very funny ! Ha , ha , ha ! یخ کنی ( خیلی لوس وبی مزه هستی )
Are you still around? هنوز هستی ؟ [مانند پشت تلفن یا درچت اینترنت]
Let's see how much you can take. <idiom> ببینیم چند مرد حلاج هستی. [اصطلاح روزمره]
I'm still not quite sure how good you are. من هنوز هم نمی دونم که تو واقعا چقدر خوب هستی.
based on مبنی بر
denoting مبنی بر
based مبنی
expressive of مبنی بر
bassedon or basedupon مبنی بر
nonary مبنی بر عد د نه
reposing upon مبنی بر
impostrous مبنی بر شیادی
polytheeistic مبنی بر شرک
misogynic مبنی بربیزاری از زن
suppositional مبنی بر فرض
polytheistic مبنی بر شرک
paraphrastic مبنی برتفسیر
revocatory مبنی بر فسخ
monometallic مبنی بر یک فلز
mediatorial مبنی بر میانجیگری
octonary مبنی برهشت
octonal مبنی برهشت
purposive مبنی برمنظور
sophistic مبنی بر مغالطه
matricidal مبنی بر مادرکشی
irreverential مبنی بر بی حرمتی
inversive مبنی بر قلب
theorematic مبنی بر قاعده
geomantic مبنی بر رمل
egotistic مبنی بر خودپسندی
selective مبنی بر انتخاب
castigatory مبنی برتنبیه
to the effect that مبنی براینکه
abstentious مبنی برپرهیزکاری
selectively مبنی بر انتخاب
licentious مبنی بر هرزگی
ill-advised مبنی بر بی اطلاعی
ill advised مبنی بر بی اطلاعی
prophetic مبنی بر پیشگویی
observational مبنی بر مشاهده
causal مبنی بر سبب
condolatory مبنی برهمدردی
usurious مبنی بررباخواری
empiric مبنی بر تجربه
euphuistic مبنی برتصنع
fratricidal مبنی بربرادرکشی
visitorial مبنی بر سرکشی
dualistic مبنی برخداشناس
deprecative مبنی بربیمیلی
investigative مبنی بر رسیدگی
heretical مبنی برفساد
equivocatory مبنی برایهام
I appreciate your concern, but I'm fine. خیلی سپاسگذارم از اینکه دلواپس هستی اما من حالم خوب است.
precrastinative مبنی بر مسامحه یا تعلل
rationalistic مبنی براصالت عقل
skepsisŠskepticŠetc فلسفه مبنی برتردید
procrastinatory مبنی برمسامحه یاتعلل
rationalistic مبنی براستدلال عقلی
resumptive مبنی برادامه یاتجدید
retrocessive مبنی برواگذاری ثانوی
rose coloured مبنی برخوش بینی
royalistic مبنی برسلطنت خواهی
a posteriori مبنی بر تجربه و مشاهده
scepsis فلسفه مبنی برتردید
well intentioned مبنی بر نیت خوب
soritical مبنی برقیام مسلسل
polygamic مبنی بر تعدد ازواج
inquisitorial مبنی بربازجویی زیاد
acclamatory مبنی برهلهله و تحسین
censorial مبنی بر بازرسی مطبوعات و
commutative مبنی بر تبدیل یامبادله
compatriotic مبنی برهم میهنی
insinuative مبنی بر خود شیرینی
documental مبنی برمدرک یاسند
elenctic مبنی برتکذیب منطقی
illusional مبنی باشتباه بینائی
in perspective مبنی براصول منافرومرایا
historic معروف مبنی بر تاریخ
deliberative مبنی بر تامل و مشاوره
naturalistic مبنی بر طبیعت بازی
sensuously مبنی بر لذات جسمانی
documentaries مبنی بر مدرک یا سند
documentary مبنی بر مدرک یا سند
cavilling مبنی برخرده گیری
appreciative مبنی بر قدردانی قدرشناس
appreciatively مبنی بر قدردانی قدرشناس
egoistic مبنی بر اثصول خودپرستی
sentimental مبنی بر احساسات یا عقیده
individualistic مبنی بر استقلال تکی
investigatory تحقیقی مبنی بر رسیدگی
sensuous مبنی بر لذات جسمانی
irrepentant مبنی بر عدم پشیمانی
pantheistic مبنی بر وحدت وجود
papistic مبنی برپاپ پرستی
orthoepic مبنی بر درست خوانی
phonologic مبنی بر صدا شناسی
oblatory مبنی بر نذر یا هدیه
negotiatory مبنی بر معامله یا گفتگو
negatory مبنی بر نفی یا انکار
metagnosticism عقیده باینکه اثبات هستی خدااز گنجایش علم بشر بیرون است
associational مبنی بر شرکت یا معاشرت متداعی
slaughterous مبنی بر خونریزی و کشتار کشنده
traditional مبنی بر حدیث یا خبر باستانی
pre-emptive عمل مبنی بر اخذ شفعه
petitory مبنی بردادخواهی نسبت به مالکیت
doctrinal عقیدهای مبنی بر عقاید نظری
intuitive مبنی بردرک یا انتقال مستقیم
pluviometric مبنی بر سنجش مقدار بارندگی
consensual مبنی بر رضایت طرفین رضایتی
imperialistic مبنی برطرفداری از حکومت امپریالیستی
federative مبنی بر سازمان کشورهای متحد
evidentiary مبنی برمدرک مدرک دار
euphonical مبنی برخوش صدایی یاسهولت ادا
renunciatory مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی
ritualistic مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
iconoclastic مبنی بر بت شکنی یا شمایل ویران کنی
humoristic مبنی بربذله گویی یا فکاهی نویسی
abjuratory پیمان شکنی مبنی بر نقض عهد
renunciative مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی
deistic مبنی بر خدا پرستی بدون اعتقاد به مذهب
plebiscitary وابسته به اراعموم اهالی مبنی بر یا افهارعقیده عامه
empircism روش و فرضیهای که مبنی برتجربه و ازمایش باشد
prefectorial مبنی براموزشگاه بدست مشتی ازشاگردان یا مبصران
traditinal مبنی بر حدیث یاخبر روایت شده نقلی
deistical مبنی بر خدا پرستی بدون اعتقاد به مذهب
revisional مبنی برتجدید نظر یا تجدید چاپ تازه
augural تفالی مبنی بر پیشگویی حاکی از خیر یا شر در اینده
catechetical مبنی براموزش زبانی ازراه پرسش وپاسخ
communalistic مبنی برحکومت بوسیله استقلال داخلی بخش ها
prefectoral مبنی براداره اموزشگاه بدست مشتی ازشاگردان یامبصران
radicalism روش فکری مبنی بر اصلاح طلبی و تحول خواهی
autonomy خودمختاری حاکمیت ملی مبنی براستقلال اقتصادی و سیاسی خودگردانی
plene administrative preter دفاعی مبنی بر این که مقداری از مال متوفی هنوز باقی است
monroe doctrine سیاست خارجی امریکا مبنی برمخالفت با گسترش نفوذاروپا درنیمکره غربی
machiavelian مبنی براین عقیده سیاسی که برای برپاکردن یک حکومت نیرومند تقلب را نباید
internationalism روش فکری مبنی بر لزوم همکاری وهمبستگی نزدیک بین ملتهای جهان به حدی که به تشکیل یک حکومت جهانی منجر شود
piratic درخوردزدان دریایی مربوطبه دزدان دریایی مبنی بردزدی
petrographic وابسته به شرح سنگ ها مبنی بر شرح احجاز
presentment اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد
mercantilism روش فکری اقتصادی مبنی بر اعتقاد به لزوم افزایش صادرات برواردات و حمایت دولت ازصنایع داخلی و بالاخره جمع اوری هر چه بیشتر طلا درمملکت
many-sided مبنی بر چند نظریه چند فرفیتی
many sided مبنی بر چند نظریه چند فرفیتی
say's law از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
laryngological وابسته به حنجره شناسی مبنی بر علم حنجره شناسی
economic nationalism ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
retour sans protet اعلامی که برات کش به دارنده برات میکند مبنی براین که در صورت نکول برات از طرف محال علیه ان رابدون پروتست به وی بازگرداند و به این ترتیب برات کش نمیتواند به عذراین که اعتراض نکول به عمل نیامده است از پرداخت وجه سرباز زند
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com