Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
sentimental
مبنی بر احساسات یا عقیده
Other Matches
machiavelian
مبنی براین عقیده سیاسی که برای برپاکردن یک حکومت نیرومند تقلب را نباید
heartbeat
احساسات
sentiments
احساسات
heartbeats
احساسات
soulful
پر از احساسات
emotions
احساسات
emotion
احساسات
heartstrings
احساسات عمیق
emotive
وابسته به احساسات
brace
تحریک احساسات
braced
تحریک احساسات
acold
بدون احساسات
enthusing
احساسات رابرانگیختن
enthuses
احساسات رابرانگیختن
enthused
احساسات رابرانگیختن
enthuse
احساسات رابرانگیختن
sentimentalize
با احساسات امیختن
rhapsodical
ناشی از احساسات
to gall a person's kibes
احساسات کسی را
folkway
احساسات عمومی
schwarmerei
احساسات افراطی
schwarmerei
احساسات شدید
rhapsodically
از روی احساسات
affects
احساسات برخورد
d. of feeling
نازکی احساسات
emotionless
عاری از احساسات
affect
احساسات برخورد
nationallism
احساسات ملی
impressive
برانگیزنده احساسات
affecting
محرک احساسات
based on
مبنی بر
denoting
مبنی بر
bassedon or basedupon
مبنی بر
reposing upon
مبنی بر
expressive of
مبنی بر
nonary
مبنی بر عد د نه
based
مبنی
fanatical
دارای احساسات شدید
heartstring
عمیق ترین احساسات دل
sentimentally
از روی احساسات یاعاطفه
seentimentally
از روی احساسات یا عاطفه
sentimentalization
ایجاد احساسات وعواطف
sentimentalism
گرایش بسوی احساسات
pathetic
دارای احساسات شدید
self composed
مستولی بر احساسات خود
neighbourly feelings
احساسات همسایگی همدردی
sexy
دارای احساسات شهوانی
religious sentiments
احساسات وعقاید مذهبی
sexier
دارای احساسات شهوانی
shake-ups
احساسات راتحریک کردن
shake-up
احساسات راتحریک کردن
shake up
احساسات راتحریک کردن
white hot
دارای احساسات برانگیخته
white-hot
دارای احساسات برانگیخته
sexiest
دارای احساسات شهوانی
sensate
با احساسات درک کردن
sentient
حساس دستخوش احساسات
sentimentality
گرایش بسوی احساسات
mush
احساسات بیش ازحد
internationalism
احساسات بین المللی
heart goes out to someone
<idiom>
ابراز احساسات کردن
soft spot for someone/something
<idiom>
احساسات تندوتیز داشتن
sweep off one's feet
<idiom>
بر احساسات فائق آمدن
unfeeling
بیحس فاقد احساسات
fanatics
دارای احساسات شدید
fanatic
دارای احساسات شدید
misogynic
مبنی بربیزاری از زن
purposive
مبنی برمنظور
monometallic
مبنی بر یک فلز
prophetic
مبنی بر پیشگویی
octonary
مبنی برهشت
geomantic
مبنی بر رمل
ill advised
مبنی بر بی اطلاعی
ill-advised
مبنی بر بی اطلاعی
investigative
مبنی بر رسیدگی
polytheistic
مبنی بر شرک
polytheeistic
مبنی بر شرک
octonal
مبنی برهشت
paraphrastic
مبنی برتفسیر
dualistic
مبنی برخداشناس
causal
مبنی بر سبب
empiric
مبنی بر تجربه
egotistic
مبنی بر خودپسندی
deprecative
مبنی بربیمیلی
equivocatory
مبنی برایهام
observational
مبنی بر مشاهده
selectively
مبنی بر انتخاب
selective
مبنی بر انتخاب
euphuistic
مبنی برتصنع
condolatory
مبنی برهمدردی
mediatorial
مبنی بر میانجیگری
matricidal
مبنی بر مادرکشی
licentious
مبنی بر هرزگی
inversive
مبنی بر قلب
fratricidal
مبنی بربرادرکشی
castigatory
مبنی برتنبیه
visitorial
مبنی بر سرکشی
heretical
مبنی برفساد
impostrous
مبنی بر شیادی
revocatory
مبنی بر فسخ
irreverential
مبنی بر بی حرمتی
theorematic
مبنی بر قاعده
suppositional
مبنی بر فرض
abstentious
مبنی برپرهیزکاری
to the effect that
مبنی براینکه
usurious
مبنی بررباخواری
sophistic
مبنی بر مغالطه
sectarianize
با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
your words offended her
سخنان شما به احساسات اوبرخورد
pathognomic
وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
high mind
با مناعت دارای احساسات بلند
To play (trifle) with someones feeling.
با احساسات کسی بازی کردن
get a grip of oneself
<idiom>
کنترل کردن احساسات شخصی
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
wear one's heart on one's sleeve
<idiom>
نشان دادن تمام احساسات
censorial
مبنی بر بازرسی مطبوعات و
commutative
مبنی بر تبدیل یامبادله
naturalistic
مبنی بر طبیعت بازی
deliberative
مبنی بر تامل و مشاوره
oblatory
مبنی بر نذر یا هدیه
acclamatory
مبنی برهلهله و تحسین
compatriotic
مبنی برهم میهنی
individualistic
مبنی بر استقلال تکی
investigatory
تحقیقی مبنی بر رسیدگی
sensuously
مبنی بر لذات جسمانی
in perspective
مبنی براصول منافرومرایا
insinuative
مبنی بر خود شیرینی
irrepentant
مبنی بر عدم پشیمانی
sensuous
مبنی بر لذات جسمانی
negatory
مبنی بر نفی یا انکار
papistic
مبنی برپاپ پرستی
illusional
مبنی باشتباه بینائی
documental
مبنی برمدرک یاسند
negotiatory
مبنی بر معامله یا گفتگو
egoistic
مبنی بر اثصول خودپرستی
appreciatively
مبنی بر قدردانی قدرشناس
polygamic
مبنی بر تعدد ازواج
precrastinative
مبنی بر مسامحه یا تعلل
retrocessive
مبنی برواگذاری ثانوی
well intentioned
مبنی بر نیت خوب
procrastinatory
مبنی برمسامحه یاتعلل
rationalistic
مبنی براصالت عقل
rationalistic
مبنی براستدلال عقلی
inquisitorial
مبنی بربازجویی زیاد
soritical
مبنی برقیام مسلسل
documentaries
مبنی بر مدرک یا سند
skepsisŠskepticŠetc
فلسفه مبنی برتردید
resumptive
مبنی برادامه یاتجدید
scepsis
فلسفه مبنی برتردید
royalistic
مبنی برسلطنت خواهی
rose coloured
مبنی برخوش بینی
elenctic
مبنی برتکذیب منطقی
orthoepic
مبنی بر درست خوانی
phonologic
مبنی بر صدا شناسی
a posteriori
مبنی بر تجربه و مشاهده
historic
معروف مبنی بر تاریخ
appreciative
مبنی بر قدردانی قدرشناس
cavilling
مبنی برخرده گیری
documentary
مبنی بر مدرک یا سند
pantheistic
مبنی بر وحدت وجود
wounded feelings
رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
philanthropic feelings
احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
tough minded
دارای فکر خشن وبدون احساسات
heart strings
عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
soul-searching
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
pornography
نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
soul searching
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
imperialistic
مبنی برطرفداری از حکومت امپریالیستی
slaughterous
مبنی بر خونریزی و کشتار کشنده
associational
مبنی بر شرکت یا معاشرت متداعی
evidentiary
مبنی برمدرک مدرک دار
pluviometric
مبنی بر سنجش مقدار بارندگی
consensual
مبنی بر رضایت طرفین رضایتی
federative
مبنی بر سازمان کشورهای متحد
atheistical
مبنی برانکار هستی خدا
doctrinal
عقیدهای مبنی بر عقاید نظری
traditional
مبنی بر حدیث یا خبر باستانی
pre-emptive
عمل مبنی بر اخذ شفعه
petitory
مبنی بردادخواهی نسبت به مالکیت
intuitive
مبنی بردرک یا انتقال مستقیم
debunking
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunks
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunked
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
soap operas
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
homosexual
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
She has emotional entanglements (involvement ) .
گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
debunk
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
homosexuals
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
passion
اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
soap opera
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
euphonical
مبنی برخوش صدایی یاسهولت ادا
iconoclastic
مبنی بر بت شکنی یا شمایل ویران کنی
ritualistic
مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
renunciatory
مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی
abjuratory
پیمان شکنی مبنی بر نقض عهد
renunciative
مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی
humoristic
مبنی بربذله گویی یا فکاهی نویسی
slobbered
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbering
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbers
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com