Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
consensual
مبنی بر رضایت طرفین رضایتی
Other Matches
voluntary partition
افراز با رضایت یا سازش طرفین
contracting parties
طرفین متعاهدین طرفین متعاقدین
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
high contracting parties
طرفین معظمین متعاقدین طرفین معظمین متعاهدین
pleadings
افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
extremes
طرفین
parties
طرفین
parties to the contract
طرفین عقد
contracting parties
طرفین متقاعدین
disposed flank
طرفین باز
parties to a contract
طرفین قرارداد
parties to a contract
طرفین متعاهدین
contracting parties
طرفین قرارداد
mutual agreement
توافق طرفین
the contracting parties
طرفین متعاهدین
mutual concent
تراضی طرفین
the contracting parties
طرفین متعاقدین
the litigants
طرفین دعوی
cornering
طرفین پایگاه اصلی
corner
طرفین پایگاه اصلی
limb
هرکدام از طرفین کمان
tilt angle
زاویه تمایل به طرفین
privity of a contract
مسئوولیت طرفین قرارداد
privity of contract
مسئولیت طرفین قرارداد
limbs
هرکدام از طرفین کمان
side lights
چراغهای طرفین ناو
corners
طرفین پایگاه اصلی
sideline
خطوط طرفین میدان بازی
sidelined
خطوط طرفین میدان بازی
sidelines
خطوط طرفین میدان بازی
veranda
ایوان جلو و یا طرفین ساختمان
verandahs
ایوان جلو و یا طرفین ساختمان
verandas
ایوان جلو و یا طرفین ساختمان
covenant
که بین طرفین مبادله می گردد
leeboard
یکی از دو تخته طرفین کف قایق
like as we lie
طرفین دارای ضربات مساوی
straddle split
وضع باز پاها به طرفین
covenants
که بین طرفین مبادله می گردد
side lights
چراغ دریانوردی طرفین ناو
verandah
ایوان جلو و یا طرفین ساختمان
pitch curves
تلاقی سطوح طرفین دندانه
parties to the contract
طرفین معامله یاتعهد متعاهدین
sidelining
خطوط طرفین میدان بازی
privity in contract
انحصار نتیجه پیمانی به طرفین ان پیمان
hamstrings
زردپی طرفین حفره پشت زانو
hamstringing
زردپی طرفین حفره پشت زانو
The two parties seem irreoncilable.
طرفین آشتی راناپذیر بنظر می رسند ت
hamstrung
زردپی طرفین حفره پشت زانو
hamstring
زردپی طرفین حفره پشت زانو
expressive of
مبنی بر
nonary
مبنی بر عد د نه
reposing upon
مبنی بر
based on
مبنی بر
based
مبنی
bassedon or basedupon
مبنی بر
denoting
مبنی بر
acquiescently
با رضایت
acquiescence
رضایت
consentience
رضایت
contentment
رضایت
satisfaction
رضایت
consent
رضایت
consents
رضایت
consenting
رضایت
willingness
رضایت
adhesion
رضایت
consented
رضایت
suffrage
رضایت
ten yard
خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
lock forward
هرکدام از دو نفر خط تهاجم در طرفین ردکننده توپ
rectification
تصحیح سند بر مبنای قصد واقعی طرفین
side staddle hep
پرش به بالا با پاهای باز ودستها به طرفین
abstentious
مبنی برپرهیزکاری
licentious
مبنی بر هرزگی
sophistic
مبنی بر مغالطه
ill-advised
مبنی بر بی اطلاعی
ill advised
مبنی بر بی اطلاعی
prophetic
مبنی بر پیشگویی
suppositional
مبنی بر فرض
monometallic
مبنی بر یک فلز
condolatory
مبنی برهمدردی
observational
مبنی بر مشاهده
castigatory
مبنی برتنبیه
revocatory
مبنی بر فسخ
dualistic
مبنی برخداشناس
paraphrastic
مبنی برتفسیر
fratricidal
مبنی بربرادرکشی
geomantic
مبنی بر رمل
impostrous
مبنی بر شیادی
octonal
مبنی برهشت
inversive
مبنی بر قلب
irreverential
مبنی بر بی حرمتی
matricidal
مبنی بر مادرکشی
investigative
مبنی بر رسیدگی
euphuistic
مبنی برتصنع
heretical
مبنی برفساد
purposive
مبنی برمنظور
deprecative
مبنی بربیمیلی
polytheistic
مبنی بر شرک
polytheeistic
مبنی بر شرک
misogynic
مبنی بربیزاری از زن
empiric
مبنی بر تجربه
equivocatory
مبنی برایهام
mediatorial
مبنی بر میانجیگری
causal
مبنی بر سبب
egotistic
مبنی بر خودپسندی
visitorial
مبنی بر سرکشی
selectively
مبنی بر انتخاب
to the effect that
مبنی براینکه
selective
مبنی بر انتخاب
octonary
مبنی برهشت
usurious
مبنی بررباخواری
theorematic
مبنی بر قاعده
admit
رضایت دادن
discontentedness
عدم رضایت
acquiesce
رضایت دادن
admits
رضایت دادن
dissatisfaction
عدم رضایت
concurrence
دمسازی رضایت
compliantly
با قبول و رضایت
acceded
رضایت دادن
accede
رضایت دادن
job satisfaction
رضایت شغلی
acceding
رضایت دادن
hunky dory
رضایت مندانه
disapproval
عدم رضایت
well and good
<idiom>
رضایت بخش
give up one's claim
رضایت دادن
willingnesso
رضایت میل
admitting
رضایت دادن
accedes
رضایت دادن
express one's consent
رضایت دادن
self approbation
رضایت ازخویشتن
sufferance
رضایت ضمنی
assentation
رضایت فاهری
implied
رضایت ضمنی
sufference
رضایت ضمنی
to give a ready consent
رضایت دادن
euphoria
خوشحالی رضایت
satisfactoriness
رضایت بخشی
to give ones a to
رضایت دادن به
to w one's consent
رضایت ندادن
self content
رضایت از خود
blackguard
سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
blackguards
سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
popping crease
خط 8 متری در طرفین میله که محدوده جلویی توپزن است
equitable mortgage
از اعمال طرفین یک عمل یا تاسیس حقوقی ناشی میشود
limbers
ناودانهای طرفین ته کشتی که از انجا اب به منبع تلمبه میرسد
pantheistic
مبنی بر وحدت وجود
illusional
مبنی باشتباه بینائی
deliberative
مبنی بر تامل و مشاوره
naturalistic
مبنی بر طبیعت بازی
orthoepic
مبنی بر درست خوانی
egoistic
مبنی بر اثصول خودپرستی
a posteriori
مبنی بر تجربه و مشاهده
papistic
مبنی برپاپ پرستی
in perspective
مبنی براصول منافرومرایا
sensuous
مبنی بر لذات جسمانی
sensuously
مبنی بر لذات جسمانی
negatory
مبنی بر نفی یا انکار
negotiatory
مبنی بر معامله یا گفتگو
investigatory
تحقیقی مبنی بر رسیدگی
oblatory
مبنی بر نذر یا هدیه
procrastinatory
مبنی برمسامحه یاتعلل
irrepentant
مبنی بر عدم پشیمانی
individualistic
مبنی بر استقلال تکی
insinuative
مبنی بر خود شیرینی
sentimental
مبنی بر احساسات یا عقیده
historic
معروف مبنی بر تاریخ
appreciatively
مبنی بر قدردانی قدرشناس
royalistic
مبنی برسلطنت خواهی
acclamatory
مبنی برهلهله و تحسین
documentaries
مبنی بر مدرک یا سند
rationalistic
مبنی براصالت عقل
rationalistic
مبنی براستدلال عقلی
compatriotic
مبنی برهم میهنی
commutative
مبنی بر تبدیل یامبادله
skepsisŠskepticŠetc
فلسفه مبنی برتردید
retrocessive
مبنی برواگذاری ثانوی
censorial
مبنی بر بازرسی مطبوعات و
scepsis
فلسفه مبنی برتردید
inquisitorial
مبنی بربازجویی زیاد
rose coloured
مبنی برخوش بینی
documentary
مبنی بر مدرک یا سند
appreciative
مبنی بر قدردانی قدرشناس
elenctic
مبنی برتکذیب منطقی
polygamic
مبنی بر تعدد ازواج
resumptive
مبنی برادامه یاتجدید
soritical
مبنی برقیام مسلسل
phonologic
مبنی بر صدا شناسی
documental
مبنی برمدرک یاسند
precrastinative
مبنی بر مسامحه یا تعلل
cavilling
مبنی برخرده گیری
well intentioned
مبنی بر نیت خوب
consented
موافقت رضایت دادن
consent
موافقت رضایت دادن
to find satisfactionin any one
از کسی رضایت داشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com