Total search result: 203 (41 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
follow |
متابعت کردن دنبال کردن |
followed |
متابعت کردن دنبال کردن |
follows |
متابعت کردن دنبال کردن |
|
|
Other Matches |
|
pursuing |
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن |
pursues |
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن |
pursued |
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن |
pursue |
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن |
prosecute |
دنبال کردن پیگرد کردن |
prosecutes |
دنبال کردن پیگرد کردن |
prosecuting |
دنبال کردن پیگرد کردن |
prosecuted |
دنبال کردن پیگرد کردن |
chace |
دنبال کردن شکار کردن |
chasing |
دنبال کردن شکار کردن |
chases |
دنبال کردن شکار کردن |
chase |
دنبال کردن شکار کردن |
chased |
دنبال کردن شکار کردن |
pursuing |
دنبال کردن |
pursues |
دنبال کردن |
pursued |
دنبال کردن |
pursue |
دنبال کردن |
to give chase |
دنبال کردن |
trace |
دنبال کردن |
chased |
دنبال کردن |
chases |
دنبال کردن |
chasing |
دنبال کردن |
course |
:دنبال کردن |
reopen |
دنبال کردن |
reopened |
دنبال کردن |
traces |
دنبال کردن |
reopening |
دنبال کردن |
reopens |
دنبال کردن |
traced |
دنبال کردن |
chase |
دنبال کردن |
dogging |
دنبال کردن |
courses |
:دنبال کردن |
coursed |
:دنبال کردن |
dog |
دنبال کردن |
tracks |
دنبال کردن |
dogs |
دنبال کردن |
tracked |
دنبال کردن |
track |
دنبال کردن |
give chase |
دنبال کردن |
continues |
دنبال کردن |
continue |
دنبال کردن |
To follow up (trace) a matter (case). |
موضوعی را دنبال کردن |
hunt down |
دنبال کردن و گرفتن |
stick with <idiom> |
دنبال کردن کاری |
careerism |
دنبال کردن شغل |
dog |
مثل سگ دنبال کردن |
run close |
سخت دنبال کردن |
to pursue a plan |
نقشهای را دنبال کردن |
dogging |
مثل سگ دنبال کردن |
To be on someone trail. To trace someone. |
رد کسی را دنبال کردن |
dogs |
مثل سگ دنبال کردن |
follow out |
اخذ نتیجه دنبال کردن |
to run any one hard |
کسیرا سخت دنبال کردن |
practise or tice |
دنبال کردن مشق دادن |
philander |
زن بازی کردن دنبال زن افتادن |
tracked |
دنبال کردن یک مسیر به درستی |
track |
دنبال کردن یک مسیر به درستی |
to hang on the rear |
برای حمله دنبال کردن |
tracks |
دنبال کردن یک مسیر به درستی |
rungs |
تااخرین نفس دنبال کردن مندرس |
reoccupy |
دنبال کردن دوباره بدست اوردن |
run down |
تااخرین نفس دنبال کردن مندرس |
to keep at some work |
د رکاری پافشاری کردن دنبال کاریراگرفتن |
run-down |
تااخرین نفس دنبال کردن مندرس |
canvassing |
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن |
follow up |
رده پشتیبان دنباله دنبال کردن دشمن |
follow through |
چیزی را تا اخر دنبال کردن بانجام رسانی |
canvasses |
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن |
canvass |
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن |
canvassed |
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن |
rompy |
مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن |
rompish |
مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن |
follows |
متابعت |
follow |
متابعت |
followed |
متابعت |
conformance |
پیروی متابعت |
pursuit |
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن |
pursuits |
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن |
salami technique |
کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است |
see about (something) <idiom> |
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن |
fail |
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد |
fails |
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد |
failed |
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد |
persistence |
مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش |
sinicism |
متابعت از اداب ورسوم چینی چینی پرستی |
to let somebody treat you like a doormat <idiom> |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |
unmew |
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن |
discharges |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
discharge |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
capturing |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
capture |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
captures |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
countervial |
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن |
challengo |
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن |
verified |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifies |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verify |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifying |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
shoot |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
shoots |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
foster |
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن |
orient |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orienting |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
surveys |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
orients |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
cross examination |
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن |
survey |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
surveyed |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
to temper [metal or glass] |
آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه] |
assigned |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigning |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigns |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
to inform on [against] somebody |
کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن] |
serve |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
served |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
concentrate |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrates |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
to appeal [to] |
درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه] |
concentrating |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
buck up |
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن |
serves |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
tae |
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن |
assign |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
calk |
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن |
rear |
دنبال |
pickup artist |
زن دنبال کن |
in the wake of |
در دنبال |
reared |
دنبال |
rearing |
دنبال |
rears |
دنبال |
pick-up artist |
زن دنبال کن |
pope's nose |
دنبال چه |
philanderers |
زن دنبال کن |
dangler |
دنبال رو |
philanderer |
زن دنبال کن |
player [American E] |
زن دنبال کن |
pursuit |
دنبال |
parsmip nose |
دنبال چه |
pursuits |
دنبال |
attachment |
دنبال |
soft-pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedals |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
He is looking for trouble. |
دنبال شر می گردد |
What are you looking for ? |
دنبال چی؟ می گردی ؟ |
roil |
دنبال هم دویدن |
continuator |
دنبال کننده |
pursuant |
دنبال کننده |
tandom connection |
اتصال دنبال هم |
tracker |
دنبال کننده |
chasers |
دنبال کننده |
chaser |
دنبال کننده |
graph follower |
دنبال گر گراف |
trackers |
دنبال کننده |
exploits |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
crosser |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
preach |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
preached |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
withstand |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
exploiting |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
exploit |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
married under a contract unlimited perio |
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با |
infringe |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
cross |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
woo |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
support |
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن |
to wipe out |
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن |
timed |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
preaches |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
time |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
point |
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته |
wooed |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
woos |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
crossest |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
times |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
withstanding |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
to use effort |
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن |
crosses |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
sterilised |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
withstood |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
correct |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
sterilizes |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
checked |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
check |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
correcting |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
sterilizing |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
corrects |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
sterilized |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
checks |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
infringed |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
infringes |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
withstands |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
sterilises |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilising |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilize |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
infringing |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |