English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (20 milliseconds)
English Persian
admired متحیر کردن متعجب ساختن
admires متحیر کردن متعجب ساختن
Other Matches
openmouthed متعجب و متحیر
to be at a loss متعجب و متحیر بودن
surprises متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprise متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprize متعجب ساختن غافلگیر کردن
admire متعجب ساختن
surprises متعجب کردن
surprise متعجب کردن
admire متحیر کردن
astonish متحیر کردن
astonishes متحیر کردن
amuses مات و متحیر کردن
amuse مات و متحیر کردن
dumbfound متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
dumfound متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
scareup فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
wide-eyed متعجب
amazed متعجب
wide eyed متعجب
i was filled with wonder متعجب شدم
swan متعجب شدن
swans متعجب شدن
taken aback <idiom> ناگهانی متعجب شدن
I was stunned ( shocked , flabbergasted ) . خشکم زد (متعجب ومبهوت )
eyes pop out <idiom> خیلی متعجب شدن
put (something) past someone (negative) <idiom> ازکار شخص متعجب شدن
agape مبهوت متعجب با دهان باز درشگفت
I was petrified. دود از کله ام بلند شد ( بی نهایت متعجب شدم )
astound متحیر
at a losses متحیر
astounded متحیر
amazes متحیر
astounding <adj.> متحیر
admirable <adj.> متحیر
wondrous <adj.> متحیر
gobsmacking [British] [colloquial] [amazing] <adj.> متحیر
marvellous [British] <adj.> متحیر
amaze متحیر
astonishing <adj.> متحیر
marvelous [American] <adj.> متحیر
startling <adj.> متحیر
stupendous <adj.> متحیر
amazing <adj.> متحیر
wonderful <adj.> متحیر
astounds متحیر
dumbstruck متحیر
astonished متحیر
taken aback متحیر
prodigious <adj.> متحیر
astonishingly متحیر
wondrous <adj.> متحیر کننده
amazing <adj.> متحیر کننده
astounding <adj.> متحیر کننده
admirable <adj.> متحیر کننده
gobsmacking [British] [colloquial] [amazing] <adj.> متحیر کننده
astonishing <adj.> متحیر کننده
marvellous [British] <adj.> متحیر کننده
marvelous [American] <adj.> متحیر کننده
prodigious <adj.> متحیر کننده
startling <adj.> متحیر کننده
stupendous <adj.> متحیر کننده
wonderful <adj.> متحیر کننده
dampers دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
i was filled with wonder مرا شگفت امد متحیر ماندم
make درست کردن ساختن اماده کردن
engineers اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepare اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineered اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineer اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepares اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing اماده کردن ساختن ترکیب کردن
To bear (put up) with somebody. با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
makes درست کردن ساختن اماده کردن
get مجاب کردن ساختن
getting مجاب کردن ساختن
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
work up ترکیب کردن ساختن
gets مجاب کردن ساختن
to lay it on thick نصب کردن ساختن
knock off one's feet <idiom> متعجب کسی (دست کسی رادرحنا گذاشتن)
localize محلی کردن موضعی ساختن
franked باطل کردن مصون ساختن
violated بی حرمت ساختن مختل کردن
to bear with a person باکسی ساختن یاسازش کردن
fraternizing برادری کردن متفق ساختن
franking باطل کردن مصون ساختن
perpetuates دائمی کردن جاودانی ساختن
indicates نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicated نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicate نمایان ساختن اشاره کردن بر
localizes محلی کردن موضعی ساختن
frankest باطل کردن مصون ساختن
perpetuate دائمی کردن جاودانی ساختن
highlighting روشن ساختن مشخص کردن
perpetuated دائمی کردن جاودانی ساختن
serializing نوبتی کردن پیاپی ساختن
localizing محلی کردن موضعی ساختن
perpetuating دائمی کردن جاودانی ساختن
franker باطل کردن مصون ساختن
franks باطل کردن مصون ساختن
fraternizes برادری کردن متفق ساختن
spellbind مجذوب کردن مفتون ساختن
tumify اماس کردن متورم ساختن
preparing مهیا ساختن مجهز کردن
assimilating هم جنس کردن شبیه ساختن
prepares مهیا ساختن مجهز کردن
assimilating تلفیق کردن همانند ساختن
inculcating جایگیر ساختن تلقین کردن
incapacitates ناتوان ساختن محجور کردن
inculcates جایگیر ساختن تلقین کردن
assimilates هم جنس کردن شبیه ساختن
incapacitated ناتوان ساختن محجور کردن
assimilated تلفیق کردن همانند ساختن
attract جذب کردن مجذوب ساختن
attracted جذب کردن مجذوب ساختن
attracting جذب کردن مجذوب ساختن
attracts جذب کردن مجذوب ساختن
incapacitate ناتوان ساختن محجور کردن
assimilate هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilate تلفیق کردن همانند ساختن
assimilated هم جنس کردن شبیه ساختن
prepare مهیا ساختن مجهز کردن
inculcated جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcate جایگیر ساختن تلقین کردن
serialized نوبتی کردن پیاپی ساختن
fraternised برادری کردن متفق ساختن
fraternises برادری کردن متفق ساختن
fraternising برادری کردن متفق ساختن
serializes نوبتی کردن پیاپی ساختن
fraternize برادری کردن متفق ساختن
localises محلی کردن موضعی ساختن
fraternized برادری کردن متفق ساختن
serialize نوبتی کردن پیاپی ساختن
emboss مزین کردن پرجلوه ساختن
tepefy ولرم کردن ملول ساختن
avouch تضمین کردن مستقر ساختن
assimilates تلفیق کردن همانند ساختن
serialised نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialises نوبتی کردن پیاپی ساختن
improvising انا ساختن تعبیه کردن
improvises انا ساختن تعبیه کردن
serialising نوبتی کردن پیاپی ساختن
improvise انا ساختن تعبیه کردن
localising محلی کردن موضعی ساختن
internalising باطنی ساختن داخلی کردن
incapacitating ناتوان ساختن محجور کردن
detects کشف کردن نمایان ساختن
destroys ویران کردن نابود ساختن
reproducing چاپ کردن دوباره ساختن
detecting کشف کردن نمایان ساختن
detected کشف کردن نمایان ساختن
detect کشف کردن نمایان ساختن
reproduces چاپ کردن دوباره ساختن
destroying ویران کردن نابود ساختن
subdue مقهور ساختن رام کردن
subdues مقهور ساختن رام کردن
subduing مقهور ساختن رام کردن
internalizing باطنی ساختن داخلی کردن
reproduced چاپ کردن دوباره ساختن
to hammer out ساختن بکوشش درست کردن
agonise معذب ساختن متاثر کردن
provide میسر ساختن تامین کردن
illuminate درخشان ساختن زرنما کردن
redargue متهم ساختن تکذیب کردن
illuminating درخشان ساختن زرنما کردن
internalize باطنی ساختن داخلی کردن
retard کند ساختن معوق کردن
retarding کند ساختن معوق کردن
retards کند ساختن معوق کردن
fructify برومند کردن بارور ساختن
internalized باطنی ساختن داخلی کردن
proscribing ممنوع ساختن تحریم کردن
internalizes باطنی ساختن داخلی کردن
internalises باطنی ساختن داخلی کردن
internalised باطنی ساختن داخلی کردن
proscribes ممنوع ساختن تحریم کردن
destroy ویران کردن نابود ساختن
proscribed ممنوع ساختن تحریم کردن
illuminates درخشان ساختن زرنما کردن
provides میسر ساختن تامین کردن
violates بی حرمت ساختن مختل کردن
entomb دفن کردن مقبره ساختن
obliges وادار کردن مرهون ساختن
lane کوچه ساختن منشعب کردن
frank باطل کردن مصون ساختن
pt down هرز اب ساختن منکوب کردن
prey دستخوش ساختن طعمه کردن
entombing دفن کردن مقبره ساختن
lanes کوچه ساختن منشعب کردن
proscribe ممنوع ساختن تحریم کردن
entombed دفن کردن مقبره ساختن
obliged وادار کردن مرهون ساختن
trump up <idiom> ساختن ،درمغز اختراع کردن
to cotton with each other باهم ساختن یارفاقت کردن
please خشنود ساختن کیف کردن
pleases خشنود ساختن کیف کردن
discompose مضطرب ساختن پریشان کردن
violate بی حرمت ساختن مختل کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com