Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
infringer
متخطی به حقوق دیگران
Other Matches
encroachment
تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachments
تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
breaches
تجاوز به حقوق دیگران
breached
تجاوز به حقوق دیگران
breach
تجاوز به حقوق دیگران
infringement on others rights
تخطی به حقوق دیگران
common low
سیستم حقوقی انگلستان که ازحقوق مدنی و حقوق کلیسایی متمایز است زیرا این قسمت از حقوق انگلستان از پارلمان ناشی نشده عرف و عادت حقوق عرفی
public international law
حقوق بین الملل عمومی حقوق عام ملل
postliminum
قسمت پشت در قانون بازگشت حقوق یاقانون استعاده حقوق یا اعاده وضع حقوقی سابق
detention of pay
ممانعت ازپرداخت حقوق توقیف حقوق
protective duty
حقوق و عوارض حمایتی حقوق گمرکی حمایت کننده حقوقی که جهت حمایت ازکالاهای داخلی وضع میگردد
harbour dues
حقوق اسکله حقوق لنگراندازی
attainder
سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
allotment advice
پیشنهاد تخصیص حقوق یاپرسنل پیشنهاد سهمیه بندی حقوق یا پرسنل
advalorem duty
حقوق گمرکی براساس ارزش کالا حقوق گمرکی از روی قیمت
authorized stoppage
برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
rest
دیگران
rests
دیگران
regrad for others
ملاحظه دیگران
et al
مخفف و دیگران
regard for others
ملاحظه دیگران
regard for others
رعایت دیگران
asides
جدااز دیگران
What do the others say?
دیگران چه می گویند؟
aside
جدااز دیگران
regard for others
واهمه از دیگران
prepotent
نیرومندتر از دیگران غالب
as a warning to others
برای عبرت دیگران
to pull the strings
دیگران را الت قراردادن
prevenance
توجه باحتیاجات دیگران
an outrage upon justice
پایمال سازی حق دیگران
draw away
دیگران را پست سرگذاشتن
individualizing
از دیگران جدا کردن
individualizes
از دیگران جدا کردن
individualized
از دیگران جدا کردن
individualize
از دیگران جدا کردن
individualising
از دیگران جدا کردن
spoilsman
محل عیش دیگران
individualises
از دیگران جدا کردن
dummies
الت دست دیگران
dummy
الت دست دیگران
mind reader
کاشف افکار دیگران
vicarious saccifice
خودش به جای دیگران
under one's belt
<idiom>
استفاده از تجارب دیگران
one-upmanship
<idiom>
توانایی سر بودن از دیگران
spoiler
محل عیش دیگران
individualised
از دیگران جدا کردن
mind reading
کشف افکار دیگران
mind readers
کاشف افکار دیگران
steal one's thunder
<idiom>
قاپیدن کلام دیگران
take after
<idiom>
مثل دیگران رفتارکردن
to live at the expense of society
بار دیگران شدن
scapegoats
کسی راقربانی دیگران کردن
To put ones nose into other peoples affairs .
درکار دیگران فضولی کردن
To pick other peoples brains.
از افکار دیگران استفاده کردن
splurges
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurging
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurge
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
run away with
<idiom>
سربودن ،بهتراز دیگران بودن
to be the odd one out
<idiom>
نامشابه
[دیگران در گروهی]
بودن
proportion
اندازه چیزی در برابر با دیگران
scapegoat
کسی که قربانی دیگران شود
scapegoat
کسی را قربانی دیگران کردن
scapegoats
کسیکه قربانی دیگران شود
Pry not into the affair of others.
<proverb>
در کار دیگران مداخله مکن .
splurged
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
to act independently of others
کاری به کار دیگران نداشتن
to mack i. about a person
در باره کسی از دیگران جویاشدن
to trespass
بحقوق دیگران تجاوز کردن
to i. upo other's rights
بحقوق دیگران تجاوز کردن
competition clause
شرط ممانعت از دخول دیگران
to break the ice
دیگران شکل ابتدائی رانداشتن
ghost writer
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writer
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writers
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
blazing star
هرچیزی که موردتوجه دیگران باشد
draw away
جلوتر از دیگران حرکت کردن
i do not know;try the others
من نمیدانم ببینید دیگران میمانند یا نه
interlope
پادرمیان کار دیگران گذاردن
john aleay jones
جان که نام دیگران جوتراست
copier
مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
oddball
<idiom>
کسی که رفتارش با دیگران فرق میکند
have a way with
<idiom>
تحت نفوذ قرار دادن دیگران
poking
سکه زدن فضولی در کار دیگران
you said it/you can say that again
<idiom>
نشان دادن موفقیت با نظریه دیگران
spoilsport
کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
spoilsport
کسی که عیش دیگران را منغص میکند
plagiarizing
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarize
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
claptrap
سخنی که برای ستایش دیگران بگویند
plagiary
سارق اثار ادبی و هنری دیگران
pokes
سکه زدن فضولی در کار دیگران
copiers
مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
peeping Tom
<idiom>
کسی که به پنجره دیگران نگاه میکند
poked
سکه زدن فضولی در کار دیگران
poke
سکه زدن فضولی در کار دیگران
swim against the tide/current
<idiom>
کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
sadistic
کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
sadistically
کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
plagiarizes
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarized
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
spoilsports
کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
cool one's heels
<idiom>
به علت بی ادبی دیگران منتظر ماندن
to throw one's lot
با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
plagiarist
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
upstaged
توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstages
توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstaging
توجه دیگران را به خود جلب کردن
to interject a remark
سخنی را در میان سخن دیگران گفتن
sadist
کسیکه از زجر دیگران لذت میبرد
Be quiet so as not to wake the others.
ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
plagiarising
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarises
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarised
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
spoilsports
کسی که عیش دیگران را منغص میکند
To lay one self open to ridicule .
خودراآلت دست ومسخره دیگران قراردادن
go (someone) one better
<idiom>
کاری را بهتراز دیگران انجام دادن
to put in a piece of work
بخشی از کار دیگران را انجام دادن
rain on someone's parade
<idiom>
برنامه های دیگران را مختل کردن
Schadenfreude
لذتی که شخصی از رنج کشیدن دیگران میبرد
parrotry
بازگویی سخن دیگران مانندطوطی یا ازراه چاپلوسی
to herd with other people
با مردم دیگر پیوستن درگروه دیگران درامدن
She is more culpable than the others.
او
[زن]
بیشتر از دیگران گناه کار
[مقصر]
است.
bohemians
که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
exclucivism
بیمیلی بداخل کردن دیگران درحلقه خود
His happiness consists in helping others.
خوشبختی او در این است که به دیگران کمک کند.
bohemian
که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
cats paw
الت دست دیگران گره پنجه گربهای
self enforcing
دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
sport
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sported
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
ignore
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
sports
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
totaquina
داروی ضد مالاریا مرکب ازگنه گنه وترکیبات دیگران
totaquine
داروی ضد مالاریا مرکب ازگنه گنه وترکیبات دیگران
ignoring
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
noctule
یکجور شب کور در انگلستان که از همه شبکورهای دیگران کشوربزرگتراست
pestiferously
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
ignores
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignored
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
livery stable
اصطبل مخصوص کرایه دادن اسب یا نگاهداری اسبهای دیگران
misprision
گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
echolalia
تکرار و تقلید سخنان دیگران که گاهی نوعی مرض میشود
fast talker
<idiom>
گوینده خوب کسی است که بتواند دیگران متقاعد کند
interloper
کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
interlopers
کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea.
من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
These pants do not look any different than the others.
به نظر نمی آید که این شلوار از دیگران متفاوت باشد.
Eavesdrop
فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
to bring somebody into line
زور کردن کسی که خودش را
[به دیگران]
وفق بدهد یا هم معیار بشود
building block
واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
Wise men learn by other mens mistakes;fools by the.
<proverb>
مردم عاقل از اشتباهات دیگران درس مى گیرند جاهلان از خطاهاى خود .
building blocks
واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
to pound the filed
غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
filter
مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند
lifemanship
متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
filters
مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند
how about
<idiom>
برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
salary
حقوق
pays
حقوق
pay
حقوق
paying
حقوق
jus
حقوق
salaries
حقوق
pay check
چک حقوق
duties
حقوق
civil
حقوق
laws
حق حقوق
law
حقوق
law
حق حقوق
stipend
حقوق
stipends
حقوق
laws
حقوق
rights
حقوق
jurisprudence
حقوق
municipal law
حقوق داخلی
pay order
سندپرداخت حقوق
marital rights
حقوق شوهری
personal right
حقوق فردی
personal right
حقوق شخصی
leave with pay
مرخصی با حقوق
maritime law
حقوق دریایی
pay roll
لیست حقوق
money list
لیست حقوق
natural law
حقوق طبیعی
money income
مزد و حقوق
matrimonial rights
حقوق زناشویی
old age pension
حقوق بازنشستگی
school of law
دانشکده حقوق
lawfaculty
دانشکده حقوق
jurisprudent
حقوق دان
jurisconsult
حقوق دان
islamic law
حقوق اسلامی
indisputable rights
حقوق ثابته
indefeasible rights
حقوق پا برجا
import duty
حقوق واردات
half pay
حقوق ناتمام
law of treaties
حقوق معاهدات
law of the staple
حقوق تجارت
law of obligations
حقوق تعهدات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com