Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
dressier
متداول لباس دوست
dressiest
متداول لباس دوست
dressy
متداول لباس دوست
Other Matches
enemy in liken of friend
دشمن در لباس دوست
to dress
[put on your clothes or particular clothes]
لباس پوشیدن
[لباس مهمانی یا لباس ویژه]
[اصطلاح رسمی]
A friend in need is a friend indeed..
<proverb>
دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
motley
مختلط لباس رنگارنگ دلقک ها لباس چهل تکه
I like to be friends with you.
من دوست دارم با تو دوست باشم.
hang out
پهن کردن لباس
[روی بند لباس]
life jacket
لباس نجات لباس چوب پنبهای
vogue
متداول
a la mode
متداول
quite the thing
متداول
prevalent
متداول
in fashion
متداول
up-to-date
متداول
in vogue
متداول
up to date
متداول
demotic
متداول
received
متداول
usual
متداول
enchorial
متداول
general
متداول
standards
متداول
ordinary
متداول
standard
متداول
conventional
متداول
generals
متداول
out
غیر متداول
out of fashion
غیر متداول
styling
سبک متداول
to grow up
متداول شدن
styles
سبک متداول
styled
سبک متداول
bookish
غیر متداول
tradition
روایت متداول
prevailing
عمومی متداول
ruling
حکمرانی متداول
old-fashioned
غیر متداول
rulings
حکمرانی متداول
style
سبک متداول
currents
معاصر متداول
outed
غیر متداول
in line
<idiom>
با محدودیت متداول
out-
غیر متداول
current
معاصر متداول
epidemical
عام متداول
unwritten law
رسم متداول
styled
میله متداول شدن
styling
میله متداول شدن
style
میله متداول شدن
mean square deviation
میزان انحراف متداول
uncommonly
غیر متداول غیرمعمول
styles
میله متداول شدن
grow rife
فراوان یا متداول شدن
uncommon
غیر متداول غیرمعمول
I am done with you.
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am
[have]
finished with you.
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
raunchier
پست تر از استاندارد یا میزان متداول
common business oreinted language
زبان با گرایش متداول تجاری
raunchiest
پست تر از استاندارد یا میزان متداول
world wide
مشهور جهان متداول درهمه جا
raunchy
پست تر از استاندارد یا میزان متداول
rhumbatron
نوع متداول محفظه تشدید
once famous belief
عقیدهای که یک وقت متداول بود
microfiches
سیستم متداول ضبط و ثبت اطلاعات
microfiche
سیستم متداول ضبط و ثبت اطلاعات
propriety
قواعد متداول ومرسوم رفتارواداب سخن مراعات اداب نزاکت
verism
رجحان اهنگ ها و روایات متداول برروایات و اهنگهای قهرمانی و افسانه امیز
booked
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
book
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
books
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
dual in line package
بسته درون برنامهای دوواحدی نوعی پایه متداول که روی ان یک تراشه نصب میشود
frequently
صفحه وب یا فایل کمک که حاوی سوالات متداول و پاسخ آن درباره یک موضوع مربوطه است
laced window
[مجموعه ای از پنجره های عمودی که در قرن هجده میلادی در انگلستان متداول بوده است.]
steam irons
ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam iron
ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
uniforms
لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
uniform
لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
led
یک واحد نمایش الفبا عددی متداول که هر گاه با ولتاژبه خصوصی تغذیه شود می درخشد دیود ناشر نور
custom of a trade
عادت یک تجارت اصول متداول تجارت
chum
دوست
heart-to-heart
دوست
heart-to-hearts
دوست
bozo
دوست
hydrophilic compound
اب دوست
unfriended
بی دوست
dienophile
دی ان دوست
chums
دوست
leal
دوست
heart to heart
دوست
formalist
دوست
philogynist
زن دوست
amicable
دوست
hydrophilic
اب دوست
ally
دوست
allying
دوست
friendless
بی دوست
friend
دوست
friends
دوست
schoolmate
دوست
schoolmates
دوست
buddy
دوست
philoginous
زن دوست
buddies
دوست
fraternising
دوست بودن
fraternised
دوست بودن
fraternises
دوست بودن
cater cousin
دوست صمیمی
saprophytic
پوده دوست
xenophile
بیگانه دوست
fraternize
دوست بودن
fraternized
دوست بودن
ornithophilous
مرغ دوست
fraternizes
دوست بودن
gregarious
گروده دوست
to make a friend of
دوست شدن با
disliking
دوست نداشتن
dislikes
دوست نداشتن
disliked
دوست نداشتن
negrophil
سیاه دوست
dislike
دوست نداشتن
sweet tooth
شیرینی دوست
solomon
صلح دوست
fraternizing
دوست بودن
nucleophile
هسته دوست
phiadelphian
نوع دوست
philotechnic
صناعت دوست
affects
دوست داشتن
affect
دوست داشتن
pen pal
دوست قلمی
pen pals
دوست مکاتبهای
philanthrope
بشر دوست
philhellene
دوست یونان
philhellenic
دوست یونان
pen pal
دوست مکاتبهای
pen pals
دوست قلمی
unlovely
دوست نداشتنی
philobiblic
کتاب دوست
crony
دوست صمیمی
philotechnic
صنعت دوست
friends
دوست کردن
girlfriends
دوست دختر
pornerastic
جنده دوست
zoophilic
حیوان دوست
zoophilous
حیوان دوست
careerist
حرفه دوست
careerists
حرفه دوست
cronies
دوست صمیمی
family man
زن و بچه دوست
psychrophilic
سرما دوست
peaceable
صلح دوست
take kindly to
<idiom>
دوست داشتن
family men
زن و بچه دوست
oxyphil
اسید دوست
oxyphile
اسید دوست
patiot
میهن دوست
phihellenic
یونانی دوست
girlfriend
دوست دختر
friend
دوست کردن
negrophil
زنگی دوست
hand in glove
دوست همراز
hand and glove
دوست همراز
I need my e
من دوست دارم
hand and glove
دوست یک دل ویکزبان
halophilous
نمک دوست
hail fellow
دوست صمیمی
germanophil
المان دوست
boyfriends
دوست پسر
philanthropist
بشر دوست
heliophilous
افتاب دوست
hand in glove
دوست یک دل ویکزبان
boyfriend
دوست پسر
his friend's murder
قتل دوست او
patriotic
میهن دوست
patriots
وطن دوست
patriot
وطن دوست
expressionist
حالت دوست
expressionism
حالت دوست
philanthropists
بشر دوست
gallophile
فرانسه دوست
friendly state
کشور دوست
francophile
فرانسه دوست
anglophile
انگلیسی دوست
loveable
دوست داشتنی
electrophile
الکترون دوست
dislikeable
دوست نداشتنی
dislikable
دوست نداشتنی
dendrophilous
درخت دوست
bibliophil
کتاب دوست
culturist
فرهگ دوست
amativeness
دوست داشتن
acidophile
اسید دوست
francophil
فرانسه دوست
lovable
دوست داشتنی
acidophile
ترشی دوست
lovely
دوست داشتنی
loveliest
دوست داشتنی
lovelier
دوست داشتنی
rats
دوست بی وفا
chessist
شطرنج دوست
necrophilous
لاشه دوست
humanitarian
بشر دوست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com