Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (8 milliseconds)
English
Persian
agglomerate
متراکم شدن
Search result with all words
aggregate
متراکم متراکم ساختن
aggregates
متراکم متراکم ساختن
pack
متراکم کردن فشردن
packs
متراکم کردن فشردن
compressor
متراکم کننده
compressor
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
compressors
متراکم کننده
compressors
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
cumuli
ابر متراکم و روی هم انباشته
cumulus
ابر متراکم و روی هم انباشته
compression
بهم فشردگی متراکم سازی
compact
متراکم
compact
متراکم کردن
compacted
متراکم
compacted
متراکم کردن
compacting
متراکم
compacting
متراکم کردن
compacts
متراکم
compacts
متراکم کردن
jam
متراکم کردن
jammed
متراکم کردن
jams
متراکم کردن
crunching
متراکم کردن برنامه برای جای دادن تعداد زیاددستورالعملها در فضایی کوچک
accumulate
روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulates
روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulating
روی هم گذاشتن متراکم کردن
voluminous
متراکم انبوه
cumulative
متراکم
compressed
متراکم
compress
خلاصه کردن متراکم کردن
compress
متراکم کردن
compresses
خلاصه کردن متراکم کردن
compresses
متراکم کردن
compressing
خلاصه کردن متراکم کردن
compressing
متراکم کردن
inflame
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
amass
توده کردن متراکم کردن
amassed
توده کردن متراکم کردن
amasses
توده کردن متراکم کردن
amassing
توده کردن متراکم کردن
condense
همچگال متراکم
condense
متراکم کردن
condenses
همچگال متراکم
condenses
متراکم کردن
condensing
همچگال متراکم
condensing
متراکم کردن
roller
دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
rollers
دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
clog
متراکم وانباشته کردن
clogged
متراکم وانباشته کردن
clogs
متراکم وانباشته کردن
trust fund
وجوه متراکم شده
accumulated
متراکم
dense
متراکم
denser
متراکم
densest
متراکم
accumulated capital
سرمایه متراکم
accumulated dividend
سود سهام متراکم شده
agglomerative
متراکم
air compresser
دستگاهی که هوا را متراکم میکند
augmentative
متراکم شونده متراکم کننده
charge neutrality
تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
chert
نوعی سنگ چخماق که ریزدانه و متراکم است
coke pusher
دستگاه متراکم کننده ذغال کک
combustor
متراکم کننده
compaction
متراکم کردن
compaction
فشرده سازی متراکم کردن
compactness
متراکم
comperssion capacitor
خازن متراکم
compressed air
هوای متراکم
compressed gas cylinder
سیلندر محتوی گاز متراکم
compressive strength
قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
condensed mercurytemperature
دمای جیوه متراکم
congest
متراکم کردن گرفته کردن
cumulative distribution
متراکم
cumulative frequency
فراوانی متراکم
cumulo nimbus
ابرهای بسیار بزرگ متراکم که قسمتهای فوقانی انها به استراتوسفر میرسد
cumulous
متراکم
cumulous
مانند ابرهای متراکم
data aggregate
متراکم سازی داده ها
data aggregate
دادههای متراکم
data compression
متراکم سازی داده ها
data compression
متراکم سازی داده ها فشردگی داده ها
dense binary code
رمزدودویی متراکم
dense list
لیست متراکم
densify
متراکم کردن
eluvium
خاک باداورده و متراکم
gas compressor
متراکم کننده هوا
glomerule
خوشه متراکم ازمویرگهای کوچک و بافتهای حیوانی و غیره
grouter
دستگاه متراکم کننده سیمان
incompact
غیر متراکم
incompressibly
بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
laminated product
تولید ماده متراکم متورق
leak proof
متراکم
massy
متراکم غلیظ
over consolidated clay
خاک رس متراکم شده باپیشفشردگی
planosol
گل سفید نرم و متراکم فلات
provident fund
وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
Other Matches
heavily overcast
ابری متراکم
[هواشناسی]
supercharger
پیش متراکم کننده
supercharge
متراکم کردن مقدماتی
soil consolidation
متراکم کردن خاک
wilson cloud
نوعی ابر غلیظ و متراکم
to get clogged
مسدود شدن
[بسته شدن ]
[متراکم وانباشته شدن]
retained earnings
درامدهای تقسیم نشده درامدهای متراکم- شده درامدهای نگهداری شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com