English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (15 milliseconds)
English Persian
compressor متراکم کننده
compressors متراکم کننده
combustor متراکم کننده
Search result with all words
compressor دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
compressors دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
augmentative متراکم شونده متراکم کننده
coke pusher دستگاه متراکم کننده ذغال کک
gas compressor متراکم کننده هوا
grouter دستگاه متراکم کننده سیمان
supercharger پیش متراکم کننده
Other Matches
aggregate متراکم متراکم ساختن
aggregates متراکم متراکم ساختن
compacts متراکم
compacting متراکم
dense متراکم
denser متراکم
agglomerative متراکم
cumulative distribution متراکم
compact متراکم
cumulous متراکم
leak proof متراکم
compactness متراکم
accumulated متراکم
cumulative متراکم
compacted متراکم
compressed متراکم
densest متراکم
accumulated capital سرمایه متراکم
massy متراکم غلیظ
voluminous متراکم انبوه
compressing متراکم کردن
compress متراکم کردن
agglomerate متراکم شدن
incompact غیر متراکم
compaction متراکم کردن
jams متراکم کردن
cumulative frequency فراوانی متراکم
comperssion capacitor خازن متراکم
jammed متراکم کردن
jam متراکم کردن
data aggregate دادههای متراکم
compressed air هوای متراکم
dense binary code رمزدودویی متراکم
condenses متراکم کردن
compresses متراکم کردن
condense همچگال متراکم
condense متراکم کردن
condenses همچگال متراکم
compacted متراکم کردن
compact متراکم کردن
condensing همچگال متراکم
condensing متراکم کردن
compacts متراکم کردن
densify متراکم کردن
compacting متراکم کردن
dense list لیست متراکم
pack متراکم کردن فشردن
heavily overcast ابری متراکم [هواشناسی]
clogged متراکم وانباشته کردن
clogs متراکم وانباشته کردن
trust fund وجوه متراکم شده
eluvium خاک باداورده و متراکم
clog متراکم وانباشته کردن
cumulous مانند ابرهای متراکم
supercharge متراکم کردن مقدماتی
data aggregate متراکم سازی داده ها
soil consolidation متراکم کردن خاک
condensed mercurytemperature دمای جیوه متراکم
data compression متراکم سازی داده ها
packs متراکم کردن فشردن
accumulating روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulated dividend سود سهام متراکم شده
accumulate روی هم گذاشتن متراکم کردن
cumuli ابر متراکم و روی هم انباشته
cumulus ابر متراکم و روی هم انباشته
air compresser دستگاهی که هوا را متراکم میکند
over consolidated clay خاک رس متراکم شده باپیشفشردگی
compression بهم فشردگی متراکم سازی
accumulates روی هم گذاشتن متراکم کردن
laminated product تولید ماده متراکم متورق
wilson cloud نوعی ابر غلیظ و متراکم
compaction فشرده سازی متراکم کردن
compressed gas cylinder سیلندر محتوی گاز متراکم
planosol گل سفید نرم و متراکم فلات
incompressibly بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
chert نوعی سنگ چخماق که ریزدانه و متراکم است
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
charge neutrality تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
glomerule خوشه متراکم ازمویرگهای کوچک و بافتهای حیوانی و غیره
provident fund وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
roller دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
rollers دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
cumulo nimbus ابرهای بسیار بزرگ متراکم که قسمتهای فوقانی انها به استراتوسفر میرسد
crunching متراکم کردن برنامه برای جای دادن تعداد زیاددستورالعملها در فضایی کوچک
inflame اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
compressive strength قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
data compression متراکم سازی داده ها فشردگی داده ها
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
congest متراکم کردن گرفته کردن
compress خلاصه کردن متراکم کردن
compressing خلاصه کردن متراکم کردن
compresses خلاصه کردن متراکم کردن
amass توده کردن متراکم کردن
amassed توده کردن متراکم کردن
amasses توده کردن متراکم کردن
amassing توده کردن متراکم کردن
to get clogged مسدود شدن [بسته شدن ] [متراکم وانباشته شدن]
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
gesticulant اشاره کننده وحرکت کننده
thickener غلیظ کننده پرپشت کننده
provisioner تدارک کننده تهیه کننده
acknowledger تصدیق کننده قبول کننده
practicer تمرین کننده مشق کننده
intermediary وساطت کننده مداخله کننده
intermediaries وساطت کننده مداخله کننده
coordinator هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
prosecutors پیگرد کننده تعقیب کننده
prosecutor پیگرد کننده تعقیب کننده
supplicant درخواست کننده تضرع کننده
supplicants درخواست کننده تضرع کننده
modifier اصلاح کننده تعدیل کننده
modifiers اصلاح کننده تعدیل کننده
divider جدا کننده تقسیم کننده
designative اشاره کننده تعیین کننده
spell binder مسحور کننده مجذوب کننده
hanger اویزان کننده معلق کننده
venerator تکریم کننده ستایش کننده
vibrators ارتعاش کننده نوسان کننده
presenter ارائه کننده معرفی کننده
oppressive خورد کننده ناراحت کننده
sniffy افهار تنفر کننده فن فن کننده
vibrator ارتعاش کننده نوسان کننده
presenters ارائه کننده معرفی کننده
favourer یاری کننده مساعدت کننده
trimmer دستکاری کننده صاف کننده
striking force نیروی تک کننده یا کمین کننده
contractive جمع کننده چوروک کننده
hangers اویزان کننده معلق کننده
thwarter خنثی کننده مسدود کننده
insulator جدا کننده عایق کننده
discriminant تفکیک کننده جدا کننده
cogitator اندیشه کننده مطالعه کننده
accaimer هلهله کننده تحسین کننده
corrupter فاسد کننده منحرف کننده
insulators جدا کننده عایق کننده
corruptor فاسد کننده منحرف کننده
lifter مرتفع کننده برطرف کننده
thickeners غلیظ کننده پرپشت کننده
transmitters منتقل کننده مخابره کننده
whetstone تیز کننده تند کننده
modulator demodulator تلفیق کننده- تفکیک کننده
transmitter منتقل کننده مخابره کننده
preventive حفافت کننده جلوگیری کننده
presentor ارائه کننده معرفی کننده
suberter سرنگون کننده تضعیف کننده
toaster سرخ کننده برشته کننده
diverting سرگرم کننده منحرف کننده
desolator ویران کننده متروک کننده
homager تجلیل کننده کرنش کننده
desolater ویران کننده متروک کننده
toasters سرخ کننده برشته کننده
the producer and the consumer تولید کننده و مصرف کننده
fuel cooled oil cooler خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
skeletonizer تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
plasticizer ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
procuring activity یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
parity bit عدد یا علامت طراز کننده متعادل کننده عدد تعادل
agent authentication معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
user freindly اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
retained earnings درامدهای تقسیم نشده درامدهای متراکم- شده درامدهای نگهداری شده
voltage stabilizer تثبیت کننده فشار الکتریکی تثبیت کننده ولتاژ
dismantling shot تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
families محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
tipper کج کننده واژگون کننده
army component نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
stabilizer تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
requistioner قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست
flares گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com