English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English Persian
lifemanship متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
Other Matches
interlope پادرمیان کار دیگران گذاردن
hydrolyte جسم یا مادهای که تحت تاثیر تجزیه بوسیله اب قرار گیرد
pocket veto رد لایحه قانونی بوسیله معوق گذاردن ان
subletting بمناقصه گذاردن کار بوسیله پیمانکار دست اول
conspicuious consumption مصرف افراطی مصرفی که هدفش خودنمائی به دیگران است این اصطلاح اولین بار بوسیله تورستین وبلن اقتصاددان امریکائی
overbearingness تشخص
overbearingly ازروی تشخص یا تکبر متکبرانه
intubate لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
the quality مردمان متشخص
people of quality مردمان متشخص
barons شخص مهم وبرجسته در هر قسمتی
baron شخص مهم وبرجسته در هر قسمتی
magnates ادم متنفذ متشخص
magnate ادم متنفذ متشخص
floating lines خطوط مواج برجسته نگاری وبرجسته بینی
encroachment تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachments تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
electromagnetism پدیده ایجاد قوه اهن ربایی بوسیله جریان الکتریسته وهمچنین تاثیر قوه اهن ربایی بر جریان برق
influencing تاثیر کردن بر
influenced تاثیر کردن بر
influence تاثیر کردن بر
impressing تاثیر کردن بر
impress تاثیر کردن بر
afair تاثیر کردن
impresses تاثیر کردن بر
influences تاثیر کردن بر
impressed تاثیر کردن بر
individualized از دیگران جدا کردن
individualizes از دیگران جدا کردن
individualised از دیگران جدا کردن
individualising از دیگران جدا کردن
individualize از دیگران جدا کردن
individualizing از دیگران جدا کردن
individualises از دیگران جدا کردن
To pick other peoples brains. از افکار دیگران استفاده کردن
draw away جلوتر از دیگران حرکت کردن
to trespass بحقوق دیگران تجاوز کردن
scapegoat کسی را قربانی دیگران کردن
To put ones nose into other peoples affairs . درکار دیگران فضولی کردن
to i. upo other's rights بحقوق دیگران تجاوز کردن
scapegoats کسی راقربانی دیگران کردن
import دخل داشتن به تاثیر کردن در
imported دخل داشتن به تاثیر کردن در
applying تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
apply تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
importing دخل داشتن به تاثیر کردن در
applies تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
plagiarising اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarizing اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
upstages توجه دیگران را به خود جلب کردن
plagiarised اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarizes اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarized اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarize اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarises اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
rain on someone's parade <idiom> برنامه های دیگران را مختل کردن
upstaged توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstaging توجه دیگران را به خود جلب کردن
plagiarist اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
bias تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
biases تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
exclucivism بیمیلی بداخل کردن دیگران درحلقه خود
osmose نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
sports پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sported پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sport پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
affects لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
misprision گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
Eavesdrop فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
to bring somebody into line زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
to pound the filed غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
investing منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invested منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invests منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invest منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
ammoniate با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
put on : تحمیل کردن گذاردن
posed : مطرح کردن گذاردن
posing : مطرح کردن گذاردن
poses : مطرح کردن گذاردن
pose : مطرح کردن گذاردن
put by قطع کردن کنار گذاردن
denotes تفکیک کردن علامت گذاردن
subscribing تصدیق کردن صحه گذاردن
godfather نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
subscribe تصدیق کردن صحه گذاردن
denoted تفکیک کردن علامت گذاردن
intervenes مداخله کردن پا میان گذاردن
subscribed تصدیق کردن صحه گذاردن
denote تفکیک کردن علامت گذاردن
intervene مداخله کردن پا میان گذاردن
lay-by کنار گذاردن متروک کردن
intervened مداخله کردن پا میان گذاردن
subscribes تصدیق کردن صحه گذاردن
thwart عقیم گذاردن مخالفت کردن با
mediates وساطت کردن پابمیان گذاردن
mediate وساطت کردن پابمیان گذاردن
interfered پا بمیان گذاردن مداخله کردن
lay by کنار گذاردن متروک کردن
lay-bys کنار گذاردن متروک کردن
interfere پا بمیان گذاردن مداخله کردن
mediated وساطت کردن پابمیان گذاردن
thwarted عقیم گذاردن مخالفت کردن با
foil عقیم گذاردن خنثی کردن
foiled عقیم گذاردن خنثی کردن
godfathers نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
mediating وساطت کردن پابمیان گذاردن
interferes پا بمیان گذاردن مداخله کردن
foils عقیم گذاردن خنثی کردن
foiling عقیم گذاردن خنثی کردن
to scrape down تراشیدن وکوچک کردن بوسیله کشیدن پابرزمین سخن کسیراپایمال کردن
lyophilization خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
ratten بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
encased درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
ovulate تخمک گذاردن تولید اوول کردن
encases درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
encase درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
ovulates تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulating تخمک گذاردن تولید اوول کردن
straiten باریک کردن درتنگی ومضیقه گذاردن
ovulated تخمک گذاردن تولید اوول کردن
quick count کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
wiped خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wipe خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wipes خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wiping خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
to shuffle off responsibility مسئولیت را ازخودسلب کردن بدوش ودیگری گذاردن
to shift off responsibility مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
baptised بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptizes بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptize بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptising بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptized بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptises بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptizing بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
scores نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scored نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
to check off رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
score نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
electrotype بوسیله برق چاپ کردن
latch بوسیله کلون محکم کردن
step down کم کردن ولتاژجریان بوسیله ترانسفورماتور
hyphenate بوسیله خط دارای فاصله کردن
wet down بوسیله اب پاشی خیس کردن
shield بوسیله سپر حفظ کردن
shields بوسیله سپر حفظ کردن
latches بوسیله کلون محکم کردن
instantiate معرفی کردن بوسیله کنسرت
chafes بوسیله اصطکاک گرم کردن
semaphore بوسیله پرچم مخابره کردن
chafe بوسیله اصطکاک گرم کردن
chafing بوسیله اصطکاک گرم کردن
cannibalises پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
gravitates بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
gravitating بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
vectorial شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
faradize بوسیله القای برق معالجه کردن
whet عمل تیز کردن بوسیله مالش
gravitated بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
thermostats :بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
thermostat :بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
vectors شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
vector شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
police بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
to file a petition بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
electrolyze تجزیه کردن بوسیله جریان برق
roentgenize بوسیله اشعه مجهول معالجه کردن
latensify بوسیله مواد شیمیایی تقویت کردن
gravitate بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
postcard بوسیله کارت پستال مکاتبه کردن
to shield بوسیله سپر [پوشش] حفظ کردن
to proclaim meetings بوسیله اگهی اجتماعات راقدغن کردن
postcards بوسیله کارت پستال مکاتبه کردن
policed بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
polices بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
photoengrave بوسیله عکاسی گراور سازی کردن
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to file an application to somebody از کسی بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
psychanalyze بوسیله تجزیه وتحلیل روانی معالجه کردن
labiovelar تلفظ شده بوسیله گرد کردن لبها
scalded cream سر شیری که بوسیله گرم کردن شیر بگیرند
percutaneous perspiration عرق کردن بوسیله پوست تعرق جلدی
talk out بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
lixiviate تجزیه کردن بوسیله شستشو باقلیا یا ماده حلالی
pyrogravure نقشهای که بوسیله داغ کردن چوب روی ان می اندازند
seam درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن
seams درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن
barff's precess حفافت اهن در مقابل زنگ زدن بوسیله اکسیده کردن
maieutics فن زنده کردن فکر نهایی شخص بوسیله پرسش وپاسخ
manual عمل وارد کردن داده به کامپیوتر توسط اپراتور بوسیله صفحه کلید
sifting روشی از مرتی کردن داخلی که بوسیله ان رکوردهاحرکت داده می شوند تا ورودرکوردهای دیگر را مجازسازند
to walk the chalk بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com