English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 95 (1 milliseconds)
English Persian
council of entent متشکل از جمهوریهای افریقایی داهومی
Other Matches
monrovia powers اتحادیهای سست بنیان متشکل از 91کشور افریقایی که اولین باردر سال 1691 طی کنفرانسی که نمایندگان این کشورها درمونروویا واقع در لیبریاتشکیل داده بودند وجود پیداکرد
Africans افریقایی
marabout لک لک افریقایی
marabou لک لک افریقایی
black ivory ساهان افریقایی
springbok غزال افریقایی
hartebeest بزکوهی افریقایی
reedbuck بز کوهی افریقایی
nigritian سیاه افریقایی
duiker غزال کوچک افریقایی
eland گاو کوهی افریقایی
africander افریقایی فرنگی نژاد
serval گربه دشتی افریقایی
hamite زنگی سیاه افریقایی
dorper گوسفند افریقایی سفید صورت سیاه
ratel یکجور راسوی افریقایی که ماننداست به گورکن
puff adder یکجور افعی بزرگ افریقایی که چون برانگیخته شودتنش بادمیکند
voodooism ایین مذهبی سیاه پوستان افریقایی که شامل طلسم و جادو میباشد جادوگری
organized متشکل
formant متشکل
endarch متشکل در خارج
organises متشکل کردن
unaligned غیر متشکل
organising متشکل کردن
organize متشکل کردن
organizes متشکل کردن
organizing متشکل کردن
bitty متشکل از قطعات ریز
reorganised دوباره متشکل کردن
reorganises دوباره متشکل کردن
reorganising دوباره متشکل کردن
reorganize دوباره متشکل کردن
reorganized دوباره متشکل کردن
reorganizes دوباره متشکل کردن
reorganizing دوباره متشکل کردن
party دسته متشکل جمعیت
gimmal متشکل ازقطعات مرتبط
e c s c (european coal & steel commissio سازمان متشکل ازنمایندگان بلژیک
geodesic dome گنبد متشکل ازسطوح هندسی
stanzaic متشکل از چند بند شعر
nation-states حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
nation-state حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
nation state حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
tetraspore گروهی متشکل ازچهار هاگ
lignocellulose مواد سلولزی متشکل بافتهای چوبی
diarchy سیستم حکومت متشکل از دو رکن مستقل
beam column framing ساختمان با قابهای متشکل ازتیر و ستون
nordic council شورای اسکاندیناوی مجمع متشکل ازنمایندگان دانمارک
jo bolt نوعی پرچ با دندانههای داخلی متشکل از سه قسمت
craft union اتحادیه متشکل از متخصصین فن یاصنعت یا حرفه خاص
recombinant موجود دارای صفات ارثی متشکل جدید
DNA double helix [یک ساختار دو رشته ایی متشکل از ۴ نوکلئوتید است. ]
bilateral infrastructure سازمان داخلی متشکل ازاعضای دو جانبه تشکیلات دوجانبه
association for women in computing متشکل از افرادی که پردازش کامپیوتر علاقه مند هستند
master slave computer system یک سیستم کامپیوتری متشکل از یک کامپیوتر اصلی متصل شده به یک یا چندین کامپیوترکارپذیر
cellulose nitrate ترموپلاستیکی متشکل ازسلولز و اسیداستیک که درمواد منفجره دوپها وپلاستیکهای ساختمانی بکارمیرود
capacitor intel filter شبکهای متشکل از یک خازن و یک سلف بمنظور یکنواخت کردن خروجی موج داررکتیفایر
reed valve شیری متشکل از ورقه فولادی نازکی که جریان یکطرفه سیال را سبب میشود
wrap round engine موتور توربوجت متشکل ازقسمت مرکزی ان که با کانال رم جت مجزایی احاطه شده است
multipropellant سوخت راکت متشکل از دو یاچند جزء که بصورت مجزا به محفظه احتراق وارد میشوند
rollpin پینی متشکل از طومارهای فنرهای پیچیده فولادی که به عنوان محور لولا بکار میرود
Common Market بازار مشترک جامعه اقتصادی اروپا سازمان متشکل ازکشورهای المان غربی ایتالیا
open loop system مکانیزم کمک کننده متشکل ازیک مسیر کنترل بدون اندازه گیری نتیجه
cuno filter نوعی فیلتر متشکل از تعدادی دیسک که توسط تیغه هایی ازهم جدا شده اند
cellulose acetate ترموپلاستیکی متشکل ازسلولز و اسیداستیک که درابریشمهای مصنوعی فیلم لاک الکل و غیره بکار میرود
logogram چیستان یامعمایی متشکل ازکلماتی که باید باهم جمع شوند وکلمه دیگری ازان ساخته شود
branch در مدارات الکتریکی قسمتی ازیک شبکه متشکل از یک یا چندالمنت دو ترمینالی که بصورت سری به یکدیگرمتصل شده اند
branches در مدارات الکتریکی قسمتی ازیک شبکه متشکل از یک یا چندالمنت دو ترمینالی که بصورت سری به یکدیگرمتصل شده اند
logograph چیستان یامعمایی متشکل ازکلماتی که باید باهم جمع شوند وکلمه دیگری ازان ساخته شود
cluster mill فرزی که متشکل از دو نوردمتحرک کوچک که هر کدام ازانها به وسیله یک جفت نوردبزرگ حائل و به حرکت درمی اید
warm gas thruster جت پیش راننده متشکل از گازذخیره شده با فشار زیاد که قبل از بیرون رانده شدن ازنازل گرم شود
combined staff ستاد مختلط ستاد متشکل از پرسنل نظامی چند کشور در عملیات
unified command نیروهای متحد فرماندهی متحده یکانهای متحده متشکل از چندنیرو یا کشور
e f t a (european free trade association اتحادیه تجارت ازاد اروپا اتحادیه متشکل از کشورهای انگلستان
western european union اتحادیه اروپای غربی اتحادیه متشکل از انگلستان بلژیک فرانسه
uniservice متشکل ازیک نوع یکان یا یک نوع نیروی مسلح
central treaty organization سازمان پیمان مرکزی سازمان دفاعی متشکل ازایران
bungee ریسمان الاستیکی متشکل ازرشتههای لاستیکی که توسط الیاف بافته شده نخی پوشانده شده
collective bargaining مذاکرات دسته جمعی مذاکرات بین موسسات متشکل از کارگران و کارفرمایان برای بهبود کار
wheatstone bridge مداری متشکل از مقاومتهای معلوم و مجهول که توسط ان میتوان مقاومت مجهول رادقیقا اندازه گیری کرد
bipropellant سوخت راکت متشکل از دو جزء سوخت و اکسیدکننده
combined arms army ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
biquinary notation دستگاه نمادسازی که در ان هر رقم اعشاری توسط یک جفت رقم متشکل از یک ضریب 5 و یک ضریب 1 نشان داده میشود
ibi Informatics of IntergovermentalBureauسازمانی متشکل از اعضای سازمان ملل UNESCO یانمایندگی سازمان ملل متحد
crystallises متبلور کردن متشکل کردن
crystalize متبلور کردن متشکل کردن
crystallizing متبلور کردن متشکل کردن
crystallizes متبلور کردن متشکل کردن
crystallize متبلور کردن متشکل کردن
crystallising متبلور کردن متشکل کردن
crystallised متبلور کردن متشکل کردن
european atomic energy community جامعه نیروی اتمی اروپا اتحادیه متشکل از بلژیک وفرانسه و المان و ایتالیا ولوگزامبورک و هلند که هدفش ایجاد تسهیلات مختلف در راه بهره برداری ازانرژی اتمی است
european essembly مجمع متشکل از اعضا منتخب پارلمانهای کشورهایی که در "جامعه نیروی اتمی اروپا" و"جامعه ذغالسنگ و فولاداروپا" و "جامعه اقتصادی اروپا" عضو هستند
carrier striking force نیروی ضربتی متشکل ازناوهای هواپیمابر ناوگان هواپیمابر ضربتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com