Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
air dispatcher
متصدی بارریزی هوایی متصدی پرتاب بار از هواپیما
Other Matches
necrologist
متصدی فهرست مردگان متصدی تهیه اگهی در باره مرگهای تازه
taximan
متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
controlled pattern
بارریزی کنترل شده هوایی بارریزی با استفاده ازگسترش معین چترها
airdrop
بارریزی هوایی
extraction parchute
چتر بارریزی از هواپیما
airdrop platform
سکوی بارریزی هوایی
airdrop container
جعبه مخصوص بارریزی هوایی
aerial platform
سکوی مخصوص بارریزی هوایی
air delivery platform
پالت مخصوص بارریزی هوایی
gravity drop
پرتاب بار یا بارریزی ازهواپیما با استفاده از نیروی سقوط ازاد
platform load
بار اماده برای بارریزی هوایی
in charge
متصدی
incumbent
متصدی
operators
متصدی
incumbents
متصدی
runners
متصدی
runner
متصدی
warden
متصدی
clerk
متصدی
responsible
متصدی
operator
متصدی
quartermaster
متصدی
quartermasters
متصدی
user
متصدی
operators
متصدی ها
users
متصدی ها
clerks
متصدی
vacant
بی متصدی
operator
متصدی
yard man
متصدی محوطه
unattended
بدون متصدی
operator command
فرمان متصدی
radio operator
متصدی بی سیم
officers
مامور متصدی
signal man
متصدی علائم
time keeper
متصدی اوقات
freshwater king
متصدی اب شیرین کن
machine operator
متصدی ماشین
acting
کفیل متصدی
signalman
متصدی علائم
ruling
رایج متصدی
winch driver
متصدی دوار
chartulary
متصدی بایگانی
radioman
متصدی بی سیم
cataloger
متصدی کاتالوگ
receptionist
متصدی پذیرش
infirmarian
متصدی بیمارستان
operator console
پیشانه متصدی
ammunition handler
متصدی مهمات
officer
مامور متصدی
rulings
رایج متصدی
cataloguer
متصدی کاتالوگ
harbour master
متصدی بندر
salespeople
متصدی فروش
salesperson
متصدی فروش
operator
متصدی دستگاه
curators
نگهبان متصدی
turf accountants
متصدی شرطبندی
operator
متصدی ماشین
salespersons
متصدی فروش
curator
نگهبان متصدی
receivers
متصدی دریافت
radar operator
متصدی رادار
receiver
متصدی دریافت
fitters
متصدی نصب
radarman
متصدی رادار
fitter
متصدی نصب
supplier
متصدی ملزومات
suppliers
متصدی ملزومات
operators
متصدی دستگاه
groundskeeper
متصدی زمین
auctioneer
متصدی حراج
auctioneers
متصدی مزایده
radar man
متصدی رادار
adman
متصدی اعلانات
auctioneers
متصدی حراج
litter bearer
متصدی برانکارد
operators
متصدی ماشین
auctioneer
متصدی مزایده
prothonotary
متصدی امضاء احکام
pressmen
متصدی ماشین چاپ
my p
متصدی پیش ازمن
oilking
متصدی سوخت و اب کشتی
stevedores
متصدی بارگیری و تخلیه
church warden
متصدی دارایی کلیسا
plate layer
متصدی تعمیر خط اهن
pressman
متصدی ماشین چاپ
teletypist
متصدی دوره نگاره
stevedore
متصدی بارگیری و تخلیه
hold captain
متصدی انبار کشتی
orchardist
متصدی باغ میوه
titular charge daffaires
متصدی شغل سیاسی
time keeper
متصدی اوقات کار
biddy
متصدی نظافت خانه
data entry operator
متصدی داده دهی
liftman
اسانسورچی متصدی اسانسور
carriers
متصدی حمل و نقل
orchardman
متصدی باغ میوه
carrier
متصدی حمل و نقل
boiler maker
متصدی دیگ بخار
forwarder
متصدی حمل و نقل
forwarding agent
متصدی حمل ونقل
army postal clerk
متصدی پست ارتشی
common carrier
متصدی حمل ونقل
titular
متصدی دارای عنوانی
majordomo
متصدی امور خانوادگی
liquidators
متصدی امورتصفیه شرکت
keypunch operator
متصدی منگنه زنی
word processing operator
متصدی پردازش کلمه
mess treasurer
متصدی صندوق باشگاه
watertender
متصدی مخازن اب ناو
officer
متصدی ضابط عدلیه
peripheral equipment operator
متصدی تجهیزات جانبی
liquidator
متصدی امورتصفیه شرکت
heaters
متصدی گرم کردن
wagoner
متصدی حمل ونقل
ammunition handler
متصدی جابجایی مهمات
prontonotary
متصدی امضاء احکام
fish warden
متصدی امور شیلات
turf accountant
متصدی شرط بندی
officers
متصدی ضابط عدلیه
heater
متصدی گرم کردن
contracting officer
افسر متصدی پیمان
stoker
متصدی سوخت کوره
pointers
متصدی کنترل درجه توپ
stevedore
متصدی بارگیری و حمل و نقل
to put in possession
مالکیت دادن متصدی کردن
stevedore
متصدی یانافر بارگیری وباراندازی
billposter
متصدی نصب اعلانات بدیوارهاوغیره
pointer
متصدی کنترل درجه توپ
stevedores
متصدی یانافر بارگیری وباراندازی
bee-keepers
متصدی نگهداری از زنبور عسل
machinist
ماشینیست متصدی دستگاه تراش
machinists
ماشینیست متصدی دستگاه تراش
forwarder's receipt
رسید متصدی حمل و نقل
bee-keeper
متصدی نگهداری از زنبور عسل
checkman
متصدی کنترل اب دیگ بخار
weeder
متصدی چیدن علف هرزه
gamekeeper
متصدی جانوران شکاری قرقچی
gamekeepers
متصدی جانوران شکاری قرقچی
vigorish
سود متصدی شرط بندی
throttleman
متصدی دستگیره سرعت ناو
proetor
متصدی امور قضایی وکشوری
fireman
متصدی اتش خانه موتور
firemen
متصدی اتش خانه موتور
account executive
متصدی رسیدگی به حساب مشتریها
time keeper
متصدی ثبت اوقات کار
signal box
توقف گاه متصدی علائم
engineman
درجه دار متصدی موتور
stevedores
متصدی بارگیری و حمل و نقل
signal boxes
توقف گاه متصدی علائم
pantler
متصدی ابدارخانه و خوراک خانه
stickboy
متصدی نگهداری چوبهای هاکی
stenotypisht
متصدی دستگاه ضبط سخنرانی
blast furnaceman
مسئول یا متصدی کوره بلند
harbour master
مسئول بندر متصدی لنگرگاه
major-domo
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
vertical control operator
متصدی اندازه گیری تراز وارتفاع
major-domos
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
aviarist
کسی که مرغداری میکند متصدی مرغان
brakeman
متصدی ترمز ماشین وترن وغیره
major domo
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
hotwalker
متصدی گرداندن اسب بعد ازمسابقه
common carrier
متصدی حمل ونقل حامل مشترک
masters of ceremonies
متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
master of ceremonies
متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
pointers
متصدی کنترل ارتفاع لوله توپ
clerk of the scale
متصدی توزین سوارکار ووسایلش پس از مسابقه
sacristan
متصدی حفافت فروف مقدسه کلیسا
pointer
متصدی کنترل ارتفاع لوله توپ
pollster
متصدی اخذرای یا مراجعه به اراء عمومی
king of arms
متصدی تشخیص وتعیین نشانهای خانوادگی
sacrist
متصدی نگهداری فروف مقدسه کلیسا
pollsters
متصدی اخذرای یا مراجعه به اراء عمومی
lictor
پیشرو حاکم وغیره متصدی مجازات
raid clerk
نگهبان یا متصدی مرکزاطلاعات سیستم اعلام خطرهوایی
verderor
متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
verderer
متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
propety man
متصدی اثاثیهای که در روی صفحه نمایش بکار میرود
property master
متصدی اثاثیهای که در روی صفحه نمایش بکار میرود
verger
متصدی نشان دادن محل جلوس مردم در کلیسا
parish clerk
کشیش یا عامی که متصدی برخی کارهای کلیسای بخش می گرد د
lord of misrule
متصدی وسرپرست تفریحات ونمایشات مخصوص عید تولد مسیح
pigeon
در رهگیری هوایی یعنی اینکه گرای مغناطیسی و مسافت پایگاه هوایی از هواپیما این قدر است
pigeons
در رهگیری هوایی یعنی اینکه گرای مغناطیسی و مسافت پایگاه هوایی از هواپیما این قدر است
drop height
ارتفاع عمودی هواپیما تامنطقه پرش ارتفاع هواپیمادر نقطه بارریزی
goldie
علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین
bartenders
کسی که در بار مشروبات برای مشتریان می ریزد متصدی بار
bartender
کسی که در بار مشروبات برای مشتریان می ریزد متصدی بار
aerographer's mate
کمک ثبات هواشناسی متصدی چارت هواشناسی
aerial delivery
پرتاب هوایی
air extraction
پرتاب بار از هواپیما
central
متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
drop point
نقطه پرتاب عده ها یا کالا از هواپیما
computed air release point
نقطه پرتاب اولین چترباز یابار از هواپیما
ship
کشتی هوایی هواپیما
ships
کشتی هوایی هواپیما
airspeed
سرعت هوایی هواپیما
airspeeds
سرعت هوایی هواپیما
air miss
تصادم هوایی دو هواپیما
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com