Dictiornary-Farsi | متصدی حراج | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
auctioneer	متصدی حراج
auctioneers	متصدی حراج


Other Matches

puffer	کسی که در حراج از طرف صاحب مال مورد حراج شرکت میکند
necrologist	متصدی فهرست مردگان متصدی تهیه اگهی در باره مرگهای تازه
air dispatcher	متصدی بارریزی هوایی متصدی پرتاب بار از هواپیما
taximan	متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
outlets	حراج
sale by auction	حراج
sale	حراج
outlet	حراج
public sale	حراج
licit	حراج
bazaar	حراج
sales	حراج
auctioned	حراج
auction	حراج
auctions	حراج
auctioning	حراج
confiscating	مصادره حراج
confiscates	حراج کردن
sell by auction	حراج کردن
confiscates	مصادره حراج
confiscate	حراج کردن
sale price	قیمت حراج
confiscate	مصادره حراج
resale	حراج مجدد
dutch auction	حراج هلندی
bids	پیشنهاد حراج
auctioneers	حراج کننده
auctioneers	دلال حراج
auctioneer	حراج گذار
bid	پیشنهاد حراج
auctioneer	حراج کننده
confiscating	حراج کردن
auctioneer	دلال حراج
auctioneers	حراج گذار
to put up to a	حراج کردن
outcries	حراج مزایده
outcry	حراج مزایده
to sell or pat up at a	حراج کردن
to sell by a	حراج کردن
reserve price	قیمت پایه در حراج
article of roup	اموال مورد حراج
auction of rug	حراج و مزایده فرش
salvage	حراج کردن حراجی
sale by auction	فروش به وسیله حراج
salvaged	حراج کردن حراجی
salvages	حراج کردن حراجی
salvaging	حراج کردن حراجی
hammer	چوب حراج خوردن
auction sale	فروش به وسیله حراج
pilefered shipment	کالای حراج شده
hammered	چوب حراج خوردن
bidders	پیشنهاد دهنده در حراج
bidder	پیشنهاد دهنده در حراج
pileferable	اقلام قابل حراج
hammers	چوب حراج خوردن
auctioning	حراج کردن بمزایده گذاشتن
clearance sales	فروش به منظور تصفیه حراج
white sale <idiom>	حراج حوله ،پارچه کتان
pilefered shipment	کالای فرسوده حراج شده
auction	حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioned	حراج کردن بمزایده گذاشتن
clearance sale	فروش به منظور تصفیه حراج
auctions	حراج کردن بمزایده گذاشتن
rummage sale	حراج هدایای تقدیمی بکلیسابرای امور خیریه
auction house	شرکی کهکارش برگزار کردن حراج باشد
auction sale without reserve	فروش به وسیله حراج بدون ذکر قیمت پایه
in charge	متصدی
warden	متصدی
incumbents	متصدی
users	متصدی ها
operator	متصدی
user	متصدی
quartermaster	متصدی
clerk	متصدی
clerks	متصدی
operators	متصدی ها
quartermasters	متصدی
responsible	متصدی
incumbent	متصدی
operators	متصدی
runners	متصدی
runner	متصدی
vacant	بی متصدی
operator	متصدی
cataloguer	متصدی کاتالوگ
chartulary	متصدی بایگانی
signal man	متصدی علائم
signalman	متصدی علائم
time keeper	متصدی اوقات
receivers	متصدی دریافت
adman	متصدی اعلانات
receiver	متصدی دریافت
fitters	متصدی نصب
radioman	متصدی بی سیم
radio operator	متصدی بی سیم
radarman	متصدی رادار
machine operator	متصدی ماشین
operator command	فرمان متصدی
litter bearer	متصدی برانکارد
operator console	پیشانه متصدی
operators	متصدی دستگاه
infirmarian	متصدی بیمارستان
operator	متصدی ماشین
harbour master	متصدی بندر
groundskeeper	متصدی زمین
freshwater king	متصدی اب شیرین کن
operator	متصدی دستگاه
operators	متصدی ماشین
radar man	متصدی رادار
radar operator	متصدی رادار
supplier	متصدی ملزومات
suppliers	متصدی ملزومات
salesperson	متصدی فروش
salespersons	متصدی فروش
curator	نگهبان متصدی
curators	نگهبان متصدی
officers	مامور متصدی
fitter	متصدی نصب
receptionist	متصدی پذیرش
officer	مامور متصدی
ammunition handler	متصدی مهمات
ruling	رایج متصدی
turf accountants	متصدی شرطبندی
unattended	بدون متصدی
auctioneer	متصدی مزایده
auctioneers	متصدی مزایده
cataloger	متصدی کاتالوگ
winch driver	متصدی دوار
acting	کفیل متصدی
rulings	رایج متصدی
yard man	متصدی محوطه
salespeople	متصدی فروش
time keeper	متصدی اوقات کار
peripheral equipment operator	متصدی تجهیزات جانبی
carrier	متصدی حمل و نقل
oilking	متصدی سوخت و اب کشتی
carriers	متصدی حمل و نقل
orchardist	متصدی باغ میوه
orchardman	متصدی باغ میوه
titular charge daffaires	متصدی شغل سیاسی
word processing operator	متصدی پردازش کلمه
teletypist	متصدی دوره نگاره
pressman	متصدی ماشین چاپ
stoker	متصدی سوخت کوره
pressmen	متصدی ماشین چاپ
watertender	متصدی مخازن اب ناو
fish warden	متصدی امور شیلات
prothonotary	متصدی امضاء احکام
prontonotary	متصدی امضاء احکام
plate layer	متصدی تعمیر خط اهن
wagoner	متصدی حمل ونقل
my p	متصدی پیش ازمن
army postal clerk	متصدی پست ارتشی
forwarder	متصدی حمل و نقل
data entry operator	متصدی داده دهی
contracting officer	افسر متصدی پیمان
ammunition handler	متصدی جابجایی مهمات
stevedore	متصدی بارگیری و تخلیه
church warden	متصدی دارایی کلیسا
turf accountant	متصدی شرط بندی
officer	متصدی ضابط عدلیه
officers	متصدی ضابط عدلیه
liquidator	متصدی امورتصفیه شرکت
boiler maker	متصدی دیگ بخار
liquidators	متصدی امورتصفیه شرکت
titular	متصدی دارای عنوانی
biddy	متصدی نظافت خانه
heaters	متصدی گرم کردن
heater	متصدی گرم کردن
liftman	اسانسورچی متصدی اسانسور
keypunch operator	متصدی منگنه زنی
majordomo	متصدی امور خانوادگی
hold captain	متصدی انبار کشتی
common carrier	متصدی حمل ونقل
forwarding agent	متصدی حمل ونقل
stevedores	متصدی بارگیری و تخلیه
mess treasurer	متصدی صندوق باشگاه
weeder	متصدی چیدن علف هرزه
gamekeepers	متصدی جانوران شکاری قرقچی
firemen	متصدی اتش خانه موتور
bee-keepers	متصدی نگهداری از زنبور عسل
bee-keeper	متصدی نگهداری از زنبور عسل
fireman	متصدی اتش خانه موتور
account executive	متصدی رسیدگی به حساب مشتریها
machinists	ماشینیست متصدی دستگاه تراش
signal boxes	توقف گاه متصدی علائم
stevedores	متصدی یانافر بارگیری وباراندازی
stevedore	متصدی بارگیری و حمل و نقل
machinist	ماشینیست متصدی دستگاه تراش
pointer	متصدی کنترل درجه توپ
gamekeeper	متصدی جانوران شکاری قرقچی
stevedore	متصدی یانافر بارگیری وباراندازی
stevedores	متصدی بارگیری و حمل و نقل
to put in possession	مالکیت دادن متصدی کردن
pointers	متصدی کنترل درجه توپ
signal box	توقف گاه متصدی علائم
vigorish	سود متصدی شرط بندی
time keeper	متصدی ثبت اوقات کار
checkman	متصدی کنترل اب دیگ بخار
blast furnaceman	مسئول یا متصدی کوره بلند