Dictiornary-Farsi | متصدی حمل ونقل حامل مشترک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
common carrier	متصدی حمل ونقل حامل مشترک


Other Matches

wagoner	متصدی حمل ونقل
common carrier	متصدی حمل ونقل
forwarding agent	متصدی حمل ونقل
common carrier	شرکتی دولتی که تلفن تلگراف و سایر امکانات مخابراتی را جهت عموم تهیه میکند حامل مشترک
necrologist	متصدی فهرست مردگان متصدی تهیه اگهی در باره مرگهای تازه
air dispatcher	متصدی بارریزی هوایی متصدی پرتاب بار از هواپیما
taximan	متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
joint venture	سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
common divisor	مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
weapon carrier	کامیون حامل جنگ افزار کامیون حامل توپ
subscribers	مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscriber	مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint	نیروهای مشترک عملیات مشترک
light ship	کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
cooperative scorer	بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
hauling	حمل ونقل
hauls	حمل ونقل
hauled	حمل ونقل
haul	حمل ونقل
transporting	حمل ونقل
transports	حمل ونقل
transported	حمل ونقل
transportation	حمل ونقل
transport	حمل ونقل
forwarding	حمل ونقل
amphibious lift	حمل ونقل اب خاکی
carry	حمل ونقل کردن
cost of transport	قیمت حمل ونقل
portable	قابل حمل ونقل
transportable	قابل حمل ونقل
conveying capacity	فرفیت حمل ونقل
carrying	حمل ونقل کردن
cabotage	حمل ونقل ساحلی
portability	قابلت حمل ونقل
carried	حمل ونقل کردن
carries	حمل ونقل کردن
motor transport	حمل ونقل به وسیله خودرو
air delivery	حمل ونقل از راه هوا
transport means	وسیله بارکشی یاحمل ونقل
cto	عامل حمل ونقل ترکیبی
ammunition lift capability	فرفیت حمل ونقل مهمات
carrier's risk	ریسک به عهده شرکت حمل ونقل
toted	حمل ونقل کردن سوق دادن
tote	حمل ونقل کردن سوق دادن
lighterage	حمل ونقل کالا بوسیله دوبه
totes	حمل ونقل کردن سوق دادن
toting	حمل ونقل کردن سوق دادن
mto	عامل حمل ونقل چند نوعه
harbor master	مامور تنظیم حمل ونقل وامور بندرگاه
gangplanks	سکوب قابل حمل ونقل کشتی و غیره
pay load	اجناس مقرون بصرفه برای حمل ونقل
gangplank	سکوب قابل حمل ونقل کشتی و غیره
dead weights	وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
unhandy	ناراحت نامناسب برای حمل ونقل دور از دسترس
jet star	نوعی هواپیمای کوچک حمل ونقل چهار موتوره جت
dead weight	وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
bat allowance	فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
bat money	فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
motor pool	گروهی از وسائط نقلیه برای مقاصد نظامی یا حمل ونقل بنوبت
haulage	پولی که راه اهن بابت حمل ونقل قطارهای بیگانه در مسیر خود میگیرد
conveyer	حامل
conveyor	حامل
vehicle	حامل
bearers	حامل
bearer cheque	چک حامل
vector	حامل
carrier	حامل
vehicles	حامل
stave	حامل
gerent	حامل
carriers	حامل
bearer	حامل
vectors	حامل
porters	حامل
porter	حامل
carrier gas	گاز حامل
carrier wave	موج حامل
carrier system	سیستم حامل
data carrier	حامل داده ها
linkman	حامل مشعل
bearers	در وجه حامل
bearer	در وجه حامل
vehicles	حامل رسانه
vehicle	حامل رسانه
linkmen	حامل مشعل
messengers	طناب حامل
messenger	طناب حامل
gestatorial	حامل پاپ
data carrier	حامل داده
color carrier	حامل رنگ
bearing	زاویه حامل
breech block carrier	حامل کولاس
bearing angle	زاویه حامل
radius vector	شعاع حامل
vector	حامل بردار
sound carrier	حامل صوت
tape transport	حامل نوار
thurifer	حامل بخوردان
vectorial	حامل بردار
video carrier	حامل ویدئو
bearer cheque	چک در وجه حامل
bearer bond	سند حامل
vectors	حامل بردار
thurifer	حامل مجمر
osborne shackle	قلاب حامل
transport	ترابری حامل
carrier frequency	فرکانس حامل
transported	ترابری حامل
messenger wire	سیم حامل
carrier frequency	بسامد حامل
image carrier	حامل تصویر
transporting	ترابری حامل
carrier detect	تشخیص حامل
payable to the bearer	در وجه حامل
carrier detect	کشف حامل
linkboy	حامل مشعل
transports	ترابری حامل
platform	رسانگر حامل گیرنده
stretcher-bearers	حامل تخت روان
armor bearer	حامل اسلحه زرهدار
comported	دربرداشتن حامل بودن
stave	روی خط حامل نوشتن
platforms	رسانگر حامل گیرنده
stretcher-bearer	حامل تخت روان
stretcher bearer	حامل تخت روان
bearer bond	سند در وجه حامل
bearer stock	اسناد در وجه حامل
comports	دربرداشتن حامل بودن
caddy	حامل وسایل بازیگر
carrier frequency	فرکانس موج حامل
comporting	دربرداشتن حامل بودن
comport	دربرداشتن حامل بودن
carrier color signal	پیام رنگی حامل
gestatoraial chair	کرسی حامل پاپ
carrier	حامل غلطک حمال
carriers	برنامه حامل میکرب
carriers	حامل غلطک حمال
pay to the bearer	دروجه حامل بپردازید
telephone carrier current	جریان حامل تلفنی
persi	حامل راس الغول
perseus	حامل راس الغول
caddie	حامل وسایل بازیگر
caddied	حامل وسایل بازیگر
caddies	حامل وسایل بازیگر
slaver	کشتی حامل بردگان
current carrying conductor	رسانای حامل بار
victualler	کشتی حامل خواربار
warrant to bearer	به حواله کرد حامل
weapon carrier	حامل جنگ افزار
carrier	برنامه حامل میکرب
caddying	حامل وسایل بازیگر
user	متصدی
operator	متصدی
operator	متصدی
vacant	بی متصدی
incumbent	متصدی
in charge	متصدی
incumbents	متصدی
warden	متصدی
operators	متصدی ها
runners	متصدی
runner	متصدی
quartermasters	متصدی
quartermaster	متصدی
responsible	متصدی
users	متصدی ها
operators	متصدی
clerks	متصدی
clerk	متصدی
flagship	کشتی حامل پرچم امیرالبحری
payable to bearer	قابل پرداخت در وجه حامل
signal	هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
party boat	قایق بزرگ حامل مشتریان
signaled	هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
signalled	هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
flag ship	ناوسرفرماندهی کشتی حامل دریادار
Please pay the bearer .	دروجه حامل بپردازید ( چک وغیره )
flagships	کشتی حامل پرچم امیرالبحری
color carrier reference	فاز مبنای حامل رنگ
ignitor	محفظه حامل باروت اشتعال
conversion angle	زاویه حامل مسیر ناو
curators	نگهبان متصدی
turf accountants	متصدی شرطبندی
salespeople	متصدی فروش
yard man	متصدی محوطه
winch driver	متصدی دوار
auctioneer	متصدی حراج
time keeper	متصدی اوقات
adman	متصدی اعلانات
salespersons	متصدی فروش
ammunition handler	متصدی مهمات
officers	مامور متصدی
supplier	متصدی ملزومات
receptionist	متصدی پذیرش
curator	نگهبان متصدی
officer	مامور متصدی
acting	کفیل متصدی
suppliers	متصدی ملزومات
salesperson	متصدی فروش
freshwater king	متصدی اب شیرین کن