Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English
Persian
data entry operator
متصدی داده دهی
Other Matches
necrologist
متصدی فهرست مردگان متصدی تهیه اگهی در باره مرگهای تازه
air dispatcher
متصدی بارریزی هوایی متصدی پرتاب بار از هواپیما
taximan
متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
enquiry
تقاضا برای داده یا اطلاع از وسیله یا پایگاه داده . دستیابی به داده در حافظه کامپیوتر بدون تغییر داده
paralleling
بازیابی داده از فضای ذخیره سازی که از بخشی از داده و نه آدرس محل داده استفاده میکند
parallels
بازیابی داده از فضای ذخیره سازی که از بخشی از داده و نه آدرس محل داده استفاده میکند
parallelling
بازیابی داده از فضای ذخیره سازی که از بخشی از داده و نه آدرس محل داده استفاده میکند
parallelled
داده ارسالی روی تعدادی خط داده که تمام بیتهای کلمه داده را همزمان منتقل میکند
parallelled
بازیابی داده از فضای ذخیره سازی که از بخشی از داده و نه آدرس محل داده استفاده میکند
paralleling
داده ارسالی روی تعدادی خط داده که تمام بیتهای کلمه داده را همزمان منتقل میکند
parallel
بازیابی داده از فضای ذخیره سازی که از بخشی از داده و نه آدرس محل داده استفاده میکند
paralleled
بازیابی داده از فضای ذخیره سازی که از بخشی از داده و نه آدرس محل داده استفاده میکند
paralleled
داده ارسالی روی تعدادی خط داده که تمام بیتهای کلمه داده را همزمان منتقل میکند
parallels
داده ارسالی روی تعدادی خط داده که تمام بیتهای کلمه داده را همزمان منتقل میکند
parallel
داده ارسالی روی تعدادی خط داده که تمام بیتهای کلمه داده را همزمان منتقل میکند
parallelling
داده ارسالی روی تعدادی خط داده که تمام بیتهای کلمه داده را همزمان منتقل میکند
source
حرکت داده بین دو شبکه که داده را با Taken بررسی میکند و داده را به ایستگاه صحیح می فرستد
search
روش بازیابی داده که از بخشی از داده به جای آدرس برای یافتن محل داده استفاده میکند
searching storage
روش بازیابی داده که از بخشی از داده به جای آدرس برای یافتن محل داده استفاده میکند
searchingly
روش بازیابی داده که از بخشی از داده به جای آدرس برای یافتن محل داده استفاده میکند
searches
روش بازیابی داده که از بخشی از داده به جای آدرس برای یافتن محل داده استفاده میکند
searched
روش بازیابی داده که از بخشی از داده به جای آدرس برای یافتن محل داده استفاده میکند
tailed
داده تشخیص داده شده در انتهای لیست داده
tails
داده تشخیص داده شده در انتهای لیست داده
tail
داده تشخیص داده شده در انتهای لیست داده
data preparation
امایش داده ها اماده سازی داده مهیاسازی داده ها
data processing
پبشرفت تدریجی داده ها فرایند داده ها روند داده ها
privacy
قانونی که کاربران غیر محغاز نمیتوانند درباره افراد خصوصی از پایگاه داده ها داده دریافت کنند یا هر شخص فقط میتواند اطلاعات مربوط به خودش را در پایگاه داده بداند
CDs
دیسک درایوی که به کامپیوتراجازه میدهد داده ذخیره شده روی ROM-CD را بخواند داده خوان از یک اشعه لیزر برای خواندن الگوهای سطح ROM-CD استفاده میکند که معرف بیت داده هستند
CD
دیسک درایوی که به کامپیوتراجازه میدهد داده ذخیره شده روی ROM-CD را بخواند داده خوان از یک اشعه لیزر برای خواندن الگوهای سطح ROM-CD استفاده میکند که معرف بیت داده هستند
quartermaster
متصدی
quartermasters
متصدی
user
متصدی
runner
متصدی
runners
متصدی
warden
متصدی
responsible
متصدی
clerk
متصدی
clerks
متصدی
incumbents
متصدی
incumbent
متصدی
operator
متصدی
operator
متصدی
operators
متصدی
users
متصدی ها
in charge
متصدی
vacant
بی متصدی
operators
متصدی ها
sql
زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و معروف استاندارد که برای تولید پرسش هایی برای داده از پایگاه داده ها به کار می رود
structures
زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود
structure
زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود
structuring
زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود
operators
متصدی ماشین
fitters
متصدی نصب
time keeper
متصدی اوقات
operators
متصدی دستگاه
fitter
متصدی نصب
supplier
متصدی ملزومات
unattended
بدون متصدی
radar man
متصدی رادار
operator
متصدی ماشین
operator
متصدی دستگاه
ammunition handler
متصدی مهمات
cataloguer
متصدی کاتالوگ
radio operator
متصدی بی سیم
cataloger
متصدی کاتالوگ
officer
مامور متصدی
receiver
متصدی دریافت
receivers
متصدی دریافت
auctioneer
متصدی حراج
suppliers
متصدی ملزومات
rulings
رایج متصدی
ruling
رایج متصدی
auctioneer
متصدی مزایده
chartulary
متصدی بایگانی
auctioneers
متصدی مزایده
radar operator
متصدی رادار
radarman
متصدی رادار
officers
مامور متصدی
signal man
متصدی علائم
groundskeeper
متصدی زمین
litter bearer
متصدی برانکارد
salespersons
متصدی فروش
adman
متصدی اعلانات
winch driver
متصدی دوار
freshwater king
متصدی اب شیرین کن
turf accountants
متصدی شرطبندی
yard man
متصدی محوطه
curators
نگهبان متصدی
signalman
متصدی علائم
salesperson
متصدی فروش
salespeople
متصدی فروش
curator
نگهبان متصدی
harbour master
متصدی بندر
acting
کفیل متصدی
receptionist
متصدی پذیرش
machine operator
متصدی ماشین
radioman
متصدی بی سیم
auctioneers
متصدی حراج
operator command
فرمان متصدی
operator console
پیشانه متصدی
infirmarian
متصدی بیمارستان
peripheral equipment operator
متصدی تجهیزات جانبی
heater
متصدی گرم کردن
officers
متصدی ضابط عدلیه
liquidator
متصدی امورتصفیه شرکت
boiler maker
متصدی دیگ بخار
liquidators
متصدی امورتصفیه شرکت
turf accountant
متصدی شرط بندی
officer
متصدی ضابط عدلیه
oilking
متصدی سوخت و اب کشتی
orchardman
متصدی باغ میوه
my p
متصدی پیش ازمن
teletypist
متصدی دوره نگاره
prothonotary
متصدی امضاء احکام
biddy
متصدی نظافت خانه
stoker
متصدی سوخت کوره
ammunition handler
متصدی جابجایی مهمات
plate layer
متصدی تعمیر خط اهن
orchardist
متصدی باغ میوه
army postal clerk
متصدی پست ارتشی
heaters
متصدی گرم کردن
word processing operator
متصدی پردازش کلمه
common carrier
متصدی حمل ونقل
watertender
متصدی مخازن اب ناو
wagoner
متصدی حمل ونقل
majordomo
متصدی امور خانوادگی
carrier
متصدی حمل و نقل
mess treasurer
متصدی صندوق باشگاه
liftman
اسانسورچی متصدی اسانسور
fish warden
متصدی امور شیلات
forwarder
متصدی حمل و نقل
keypunch operator
متصدی منگنه زنی
pressmen
متصدی ماشین چاپ
pressman
متصدی ماشین چاپ
contracting officer
افسر متصدی پیمان
hold captain
متصدی انبار کشتی
forwarding agent
متصدی حمل ونقل
titular
متصدی دارای عنوانی
carriers
متصدی حمل و نقل
stevedores
متصدی بارگیری و تخلیه
prontonotary
متصدی امضاء احکام
time keeper
متصدی اوقات کار
church warden
متصدی دارایی کلیسا
stevedore
متصدی بارگیری و تخلیه
titular charge daffaires
متصدی شغل سیاسی
queried
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
queries
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
querying
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
query
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
time keeper
متصدی ثبت اوقات کار
stevedore
متصدی بارگیری و حمل و نقل
pantler
متصدی ابدارخانه و خوراک خانه
forwarder's receipt
رسید متصدی حمل و نقل
stevedore
متصدی یانافر بارگیری وباراندازی
signal box
توقف گاه متصدی علائم
signal boxes
توقف گاه متصدی علائم
account executive
متصدی رسیدگی به حساب مشتریها
billposter
متصدی نصب اعلانات بدیوارهاوغیره
stevedores
متصدی بارگیری و حمل و نقل
blast furnaceman
مسئول یا متصدی کوره بلند
bee-keeper
متصدی نگهداری از زنبور عسل
harbour master
مسئول بندر متصدی لنگرگاه
to put in possession
مالکیت دادن متصدی کردن
throttleman
متصدی دستگیره سرعت ناو
stenotypisht
متصدی دستگاه ضبط سخنرانی
stickboy
متصدی نگهداری چوبهای هاکی
gamekeeper
متصدی جانوران شکاری قرقچی
gamekeepers
متصدی جانوران شکاری قرقچی
fireman
متصدی اتش خانه موتور
firemen
متصدی اتش خانه موتور
pointer
متصدی کنترل درجه توپ
pointers
متصدی کنترل درجه توپ
stevedores
متصدی یانافر بارگیری وباراندازی
vigorish
سود متصدی شرط بندی
proetor
متصدی امور قضایی وکشوری
weeder
متصدی چیدن علف هرزه
engineman
درجه دار متصدی موتور
bee-keepers
متصدی نگهداری از زنبور عسل
checkman
متصدی کنترل اب دیگ بخار
machinist
ماشینیست متصدی دستگاه تراش
machinists
ماشینیست متصدی دستگاه تراش
aviarist
کسی که مرغداری میکند متصدی مرغان
hotwalker
متصدی گرداندن اسب بعد ازمسابقه
major domo
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
sacristan
متصدی حفافت فروف مقدسه کلیسا
major-domos
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major-domo
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
sacrist
متصدی نگهداری فروف مقدسه کلیسا
masters of ceremonies
متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
master of ceremonies
متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
vertical control operator
متصدی اندازه گیری تراز وارتفاع
king of arms
متصدی تشخیص وتعیین نشانهای خانوادگی
pointer
متصدی کنترل ارتفاع لوله توپ
common carrier
متصدی حمل ونقل حامل مشترک
pointers
متصدی کنترل ارتفاع لوله توپ
brakeman
متصدی ترمز ماشین وترن وغیره
lictor
پیشرو حاکم وغیره متصدی مجازات
clerk of the scale
متصدی توزین سوارکار ووسایلش پس از مسابقه
pollster
متصدی اخذرای یا مراجعه به اراء عمومی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com