Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
stenotypisht
متصدی دستگاه ضبط سخنرانی
Other Matches
stenotype
دستگاه ضبط مکالمات سخنرانی وغیره
operator
متصدی دستگاه
operators
متصدی دستگاه
machinists
ماشینیست متصدی دستگاه تراش
machinist
ماشینیست متصدی دستگاه تراش
necrologist
متصدی فهرست مردگان متصدی تهیه اگهی در باره مرگهای تازه
air dispatcher
متصدی بارریزی هوایی متصدی پرتاب بار از هواپیما
taximan
متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
oration
سخنرانی
to hear any ones speech
سخنرانی
prelection
سخنرانی
lecturing
سخنرانی
lectured
سخنرانی
lecture
سخنرانی
conferences
سخنرانی
speaking
سخنرانی
conference
سخنرانی
lectures
سخنرانی
orations
سخنرانی
inaugural
سخنرانی افتتاحی
theaters
تالار سخنرانی
notes
یادداشت سخنرانی
theatre
تالار سخنرانی
conference call
دعوت به سخنرانی
speak
سخنرانی کردن
speaks
سخنرانی کردن
make a speech
سخنرانی کردن
theatres
تالار سخنرانی
orate
سخنرانی کردن
pep talk
سخنرانی انگیزگر
lecture method
روش سخنرانی
lobbied
سخنرانی کردن
lobbies
سخنرانی کردن
auditorium
تالار سخنرانی
oratorical
وابسته به سخنرانی
lobby
سخنرانی کردن
auditoria
تالار سخنرانی
pep talks
سخنرانی انگیزگر
auditoriums
تالار سخنرانی
oratory
شیوه سخنرانی
theater
تالار سخنرانی
record
یادداشت سخنرانی
travelogs
سخنرانی درباره مسافرت
travelogues
سخنرانی درباره مسافرت
speech
قوه ناطقه سخنرانی
speeches
قوه ناطقه سخنرانی
tirade
سخنرانی دراز وشدیداللحن
lobbies
سخنرانی وتبلیغات کردن
tirades
سخنرانی دراز وشدیداللحن
lobbied
سخنرانی وتبلیغات کردن
travelogue
سخنرانی درباره مسافرت
philippic
سخنرانی تند وانتقادی
lobby
سخنرانی وتبلیغات کردن
lyceum
سالن سخنرانی عمومی
proem
مقدمه سخنرانی شروع
voicing
صدای سخنرانی انسان
forensic
قانونی مربوط به سخنرانی
voices
صدای سخنرانی انسان
voice
صدای سخنرانی انسان
traversabel
سخنرانی درباره مسافرت
synchro
دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
attitude director indicator
دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
rawin
دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
meteorograph
دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
transponder
فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator
دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
oratorically
ادیبانه از روی ایین سخنرانی
lecture
سخنرانی کردن خطابه گفتن
lectures
سخنرانی کردن خطابه گفتن
praelect
سخنرانی کردن خطا به خواندن
prelect
سخنرانی کردن خطا به خواندن
lectured
سخنرانی کردن خطابه گفتن
lecturing
سخنرانی کردن خطابه گفتن
semaphore
دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
printed
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
prints
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
all mains set
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
print
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
ac dc set
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
His speech was in the nature of an apology.
ماهیت سخنرانی او
[مرد]
عذرخواهی بود.
His speech gripped the television viewers ( audience ).
سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
tribune
سکوب سخنرانی کرسی یامیز خطابه
character guidance
راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
teach-ins
جلسهی بحث و سخنرانی غیر رسمی
teach-in
جلسهی بحث و سخنرانی غیر رسمی
quad density
تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند
philippize
بارشوه سخنرانی کردن درسخنرانی تحت نفوذقرارگرفتن
soliloquies
گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
soliloquy
گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
to lobby against
[for]
somebody
سخنرانی وتبلیغات کردن مخالف
[طرفداری از]
کسی
pulmotor
دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
facsimile recorder
دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل
compressor
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
compressors
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
equilibrator
دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
operators
متصدی ها
users
متصدی ها
user
متصدی
quartermasters
متصدی
quartermaster
متصدی
responsible
متصدی
in charge
متصدی
clerk
متصدی
clerks
متصدی
operator
متصدی
incumbents
متصدی
incumbent
متصدی
operators
متصدی
operator
متصدی
runners
متصدی
runner
متصدی
vacant
بی متصدی
warden
متصدی
peripheral device
دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
officer
مامور متصدی
salespersons
متصدی فروش
officers
مامور متصدی
receiver
متصدی دریافت
fitters
متصدی نصب
fitter
متصدی نصب
curators
نگهبان متصدی
supplier
متصدی ملزومات
suppliers
متصدی ملزومات
unattended
بدون متصدی
receptionist
متصدی پذیرش
turf accountants
متصدی شرطبندی
rulings
رایج متصدی
receivers
متصدی دریافت
yard man
متصدی محوطه
salespeople
متصدی فروش
salesperson
متصدی فروش
operator
متصدی ماشین
operators
متصدی ماشین
acting
کفیل متصدی
time keeper
متصدی اوقات
auctioneer
متصدی مزایده
auctioneer
متصدی حراج
curator
نگهبان متصدی
ruling
رایج متصدی
auctioneers
متصدی مزایده
auctioneers
متصدی حراج
winch driver
متصدی دوار
signal man
متصدی علائم
harbour master
متصدی بندر
radar operator
متصدی رادار
radarman
متصدی رادار
infirmarian
متصدی بیمارستان
radio operator
متصدی بی سیم
ammunition handler
متصدی مهمات
radioman
متصدی بی سیم
freshwater king
متصدی اب شیرین کن
machine operator
متصدی ماشین
radar man
متصدی رادار
signalman
متصدی علائم
cataloguer
متصدی کاتالوگ
cataloger
متصدی کاتالوگ
adman
متصدی اعلانات
litter bearer
متصدی برانکارد
operator console
پیشانه متصدی
groundskeeper
متصدی زمین
operator command
فرمان متصدی
chartulary
متصدی بایگانی
magnetometer
مغناطیس سنج دریایی دستگاه ولت سنج دستگاه تعیین ولتاژ جریان
cold swaging machine
دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
performance factor
ضربت عمل کرد دستگاه یابازده دستگاه عامل عمل کرددستگاه
rheostat
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
arresting gear
دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
rheostatic
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
gun slide
دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
contracting officer
افسر متصدی پیمان
orchardist
متصدی باغ میوه
fish warden
متصدی امور شیلات
stevedores
متصدی بارگیری و تخلیه
oilking
متصدی سوخت و اب کشتی
stevedore
متصدی بارگیری و تخلیه
orchardman
متصدی باغ میوه
officer
متصدی ضابط عدلیه
common carrier
متصدی حمل ونقل
church warden
متصدی دارایی کلیسا
peripheral equipment operator
متصدی تجهیزات جانبی
liquidator
متصدی امورتصفیه شرکت
officers
متصدی ضابط عدلیه
forwarder
متصدی حمل و نقل
mess treasurer
متصدی صندوق باشگاه
time keeper
متصدی اوقات کار
my p
متصدی پیش ازمن
turf accountant
متصدی شرط بندی
carrier
متصدی حمل و نقل
liftman
اسانسورچی متصدی اسانسور
titular charge daffaires
متصدی شغل سیاسی
majordomo
متصدی امور خانوادگی
word processing operator
متصدی پردازش کلمه
watertender
متصدی مخازن اب ناو
wagoner
متصدی حمل ونقل
heaters
متصدی گرم کردن
keypunch operator
متصدی منگنه زنی
carriers
متصدی حمل و نقل
data entry operator
متصدی داده دهی
hold captain
متصدی انبار کشتی
forwarding agent
متصدی حمل ونقل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com