English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
mess treasurer متصدی صندوق باشگاه
Other Matches
farmed باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
farms باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
farm باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
necrologist متصدی فهرست مردگان متصدی تهیه اگهی در باره مرگهای تازه
air dispatcher متصدی بارریزی هوایی متصدی پرتاب بار از هواپیما
taximan متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
clubbed باشگاه
clubmate هم باشگاه
clup باشگاه
clubs باشگاه
clubbing باشگاه
club باشگاه
mess president رئیس باشگاه
messes نهارخوری باشگاه
service club باشگاه سربازان
service club باشگاه افراد
clubs خاج باشگاه
club خاج باشگاه
football club [British Englisch] باشگاه فوتبال
common room باشگاه دانشجویان
common rooms باشگاه دانشجویان
steward خدمه باشگاه
steward پیشخدمت باشگاه
clubbing خاج باشگاه
club sport باشگاه ورزشی
mess treasurer حسابدار باشگاه
clubbed خاج باشگاه
mess نهارخوری باشگاه
general manager مدیر باشگاه
hunt club باشگاه شکارچیان
indian club باشگاه هندیها
stewards پیشخدمت باشگاه
stewards خدمه باشگاه
waives رد ادعای باشگاه
waived رد ادعای باشگاه
waive رد ادعای باشگاه
wardroom باشگاه افسران ناو
pavilions باشگاه بازیگران در انگلستان
gymkhanas ورزشگاه باشگاه ورزشی
gymkhana ورزشگاه باشگاه ورزشی
rotarian عضو باشگاه روتاری
hell fire club باشگاه جوانان بی پروا
jockey club باشگاه سوار کاران
jockey club باشگاه سوارکاران انگلستان
options حق باشگاه در تمدید قرارداد
option حق باشگاه در تمدید قرارداد
country clubs باشگاه ورزشی وتفریحی
country club باشگاه خارج از شهر
country club باشگاه ورزشی وتفریحی
pavilion باشگاه بازیگران در انگلستان
messes غذاخوری باشگاه ناو
clubhouses محل باشگاه وانجمن
clubhouse محل باشگاه وانجمن
golf club باشگاه گلف بازان
country clubs باشگاه خارج از شهر
pro shop فروشگاه باشگاه حرفهای
mess غذاخوری باشگاه ناو
YMCAs مخفف باشگاه جوانان مسیحی
YMCA مخفف باشگاه جوانان مسیحی
unattached بدون وابستگی ورزشکار به باشگاه
glee club کلوب یا باشگاه اواز و سرود
protection and indemnity club باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
YWCAs مخفف باشگاه زنان جوان مسیحی
YWCA مخفف باشگاه زنان جوان مسیحی
clubbed :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
clubs :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
clubbing :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
club :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
to go clubbing به باشگاه [های] شب رفتن [برای رقص و غیره]
man a bout town ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
p&l club club indemnity protectionand باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
yaght club باشگاه تفریحی قایق داران برای انجام مسابقه بین اعضا
cashes صندوق
cashing صندوق
cash office صندوق
hutches صندوق
water jacket صندوق اب
chest set صندوق
funded صندوق
cases صندوق
fund صندوق
hutch صندوق
case صندوق
coffers صندوق
cash صندوق
boxes صندوق
cashed صندوق
chests صندوق
lacunar صندوق
chest صندوق
coffer صندوق
box صندوق
savings bank صندوق پس انداز
letterbox صندوق پست
letterbox صندوق مراسلات
letterboxes صندوق پست
post-boxes صندوق پست
post-box صندوق پست
letterboxes صندوق مراسلات
trustee savings bank صندوق پس انداز
penny bank صندوق پس انداز
provident bank صندوق پس انداز
cash deficit کسر صندوق
strongbox گاو صندوق
savings bank صندوق پس انداز
postbox صندوق پست
poor box صندوق اعانه
pension fund صندوق بازنشستگی
kench تغار صندوق
letter box صندوق پست
letter drop صندوق پست
loan fund صندوق وام
money box صندوق دستگیری
altar-tomb صندوق مزار
aid fund صندوق تعاون
money box صندوق اعانه
bank of deposit صندوق پس انداز
box caisson صندوق قالب پی
box maker صندوق ساز
box type van body بدنه صندوق
caisson صندوق مهمات
cash box صندوق پول
cashier's allowance کسر صندوق
risk money کسر صندوق
cash office دایره صندوق
to coffer در صندوق اندوختن
closet صندوق خانه
crate صندوق مشبک
closets صندوق خانه
bins جازغالی صندوق
bin جازغالی صندوق
ballot boxes صندوق ارا
ballot box صندوق ارا
trunks بشکه صندوق
mailboxes صندوق پست
mailbox صندوق پست
closeted صندوق خانه
closeting صندوق خانه
trunk بشکه صندوق
case صندوق جعبه
crates صندوق مشبک
money-box صندوق اعانه
cases پوشانیدن صندوق
money-boxes صندوق اعانه
cases صندوق جعبه
case پوشانیدن صندوق
runners متصدی
responsible متصدی
incumbents متصدی
operator متصدی
warden متصدی
operators متصدی
in charge متصدی
runner متصدی
vacant بی متصدی
incumbent متصدی
quartermaster متصدی
operator متصدی
user متصدی
quartermasters متصدی
clerk متصدی
clerks متصدی
users متصدی ها
operators متصدی ها
boot [British E] صندوق چمدان [خودرو]
chested صندوق یا سینه دار
social insurance fund صندوق بیمههای اجتماعی
cash register صندوق پول شمار
european monetary fund صندوق پولی اروپا
gold pool صندوق مشترک طلا
crates صندوق بزرگ چوبی
posts صندوق پست تعجیل
yegg دزد صندوق شکن
crate صندوق بزرگ چوبی
depositary for a fund سپرده برای یک صندوق
cash registers صندوق پول شمار
exchanged stabilization fund صندوق تثبیت ارز
incase در صندوق قرار دادن
orderly bin صندوق زباله در خیابان
boxy بشکل صندوق مشت زن
unemployment fund صندوق تامین بیکاری
boxlike بشکل صندوق یاجعبه
posted صندوق پست تعجیل
post- صندوق پست تعجیل
post صندوق پست تعجیل
trunks چمدان بزرگ صندوق
boot locke قفل صندوق عقب
repositories صندوق تابوت فرف
safecracker دزد صندوق باز کن
trunk چمدان بزرگ صندوق
repository صندوق تابوت فرف
caisson [محفظه یا صندوق زیرآبی]
trunk [American E] صندوق چمدان [خودرو]
auctioneers متصدی حراج
radioman متصدی بی سیم
radio operator متصدی بی سیم
operators متصدی دستگاه
winch driver متصدی دوار
radar man متصدی رادار
operators متصدی ماشین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com