English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
signal man متصدی علائم
signalman متصدی علائم
Search result with all words
signal box توقف گاه متصدی علائم
signal boxes توقف گاه متصدی علائم
Other Matches
necrologist متصدی فهرست مردگان متصدی تهیه اگهی در باره مرگهای تازه
air dispatcher متصدی بارریزی هوایی متصدی پرتاب بار از هواپیما
taximan متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
legends شرح علائم و اختصارات فهرست علائم یا اختصارات
legend شرح علائم و اختصارات فهرست علائم یا اختصارات
zaph dignbats علائم زف
symbols علائم
supervisory signals علائم نظارتی
symbolic string رشته علائم
sinusoidal signals علائم سینوسی
The symptoms ( of a disease) . علائم بیماری
sound signal علائم صدا
signal transformation ترادیسی علائم
signal regeneration باززایی علائم
schematic symbols علائم الگویی
symbolic table جدول علائم
shading symbols علائم سایهای
signal fidelity وفاداری علائم
mathematical symbols علائم ریاضی
epiphenomenon علائم ثانویه
hazard signs علائم خطر
economic indicator علائم اقتصادی
indication signs علائم راهنمائی
symptoms علائم مرض
identification signs علائم تشخیص
control signals علائم کنترلی
symptom علائم مرض
erection marks علائم نصب
character set مجموعه علائم
facing علائم ریاضی
facings علائم ریاضی
baud rate نسبت علائم درثانیه
symptomatic حاکی از علائم مرض
emblazonment تزئین با نشان و علائم
nomenclature فهرست علائم واختصارات
number plates پلاک علائم مشخصه
semiotic وابسته به علائم مرض
number plate پلاک علائم مشخصه
syndromes علائم مشخصه مرض
syndrome علائم مشخصه مرض
pictograph نشان یا علائم تصویری
prodrome علائم اولیه مرض
dual intensity تاکید علائم خاص
semeiotic مکتب علائم رمزی
semeiotic وابسته به علائم مرض
semiotic مکتب علائم رمزی
tablature نوعی علائم موسیقی
legend فهرست علائم واختصارات
staggy دارای علائم ونشانههای نر
legends فهرست علائم واختصارات
accent mark یکی از علائم تکیه در موسیقی
sigil علامت نجومی علائم رمزی
Road signs علائم راهنمایی و رانندگی جاده
morsecode علائم رمز تلگرافی مرس
symbolization استعمال علائم ونشانهای رمزی
discriminate با علائم مشخصه ممتاز کردن
epiphenomenon علائم بعدی و ثانوی مرض
discriminates با علائم مشخصه ممتاز کردن
sign of aggregation علائم مخصوص جمله جبری
discriminated با علائم مشخصه ممتاز کردن
Follow signs for York. به علائم شهر یورک توجه کنید.
syndromes مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
insigne علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
insignia علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
syndrome مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
symbolism نمایش بوسیله علائم مکتب رمزی
accidentalism تشخیص علائم گمراه کننده مرض
symbology مبحث مطالعه علائم ونشانههای رمزی
traffic signal علائم مخصوص عبور وسائط نقلیه
monitor به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
signalment تعیین هویت باشرح علائم فاهری شخص
monitors به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
monitored به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
lights out علائم مخابرات بوسیله نور هنگام خاموشی
zoomorphism استعمال اشکال حیوانات در هنربعنوان علائم مخصوص
typographies فن بیان وتعریف چیزی بصورت علائم ونشانههای رمزی
typography فن بیان وتعریف چیزی بصورت علائم ونشانههای رمزی
pragmatics مطالعه و بررسی روابط میان علائم و استفاده انها
flowchart text اطلاعات توضیحی که مربوط است به علائم نمودار گردش کار
annular وسایل و ابزار حلقه دار دارای علائم و اشکال حلقوی
closed circuit تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
closed circuits تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
front panel مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
homeopathy معالجه امراض بوسیله تجویزدارویی که دراشخاص سالم علائم ان مرض را بوجوداورد
quartermaster متصدی
operators متصدی ها
in charge متصدی
clerks متصدی
user متصدی
incumbent متصدی
clerk متصدی
quartermasters متصدی
vacant بی متصدی
runner متصدی
runners متصدی
operator متصدی
responsible متصدی
operators متصدی
incumbents متصدی
warden متصدی
operator متصدی
users متصدی ها
time keeper متصدی اوقات
machine operator متصدی ماشین
litter bearer متصدی برانکارد
receiver متصدی دریافت
chartulary متصدی بایگانی
cataloguer متصدی کاتالوگ
winch driver متصدی دوار
yard man متصدی محوطه
infirmarian متصدی بیمارستان
receptionist متصدی پذیرش
operator console پیشانه متصدی
operator command فرمان متصدی
salespersons متصدی فروش
salesperson متصدی فروش
salespeople متصدی فروش
radar man متصدی رادار
harbour master متصدی بندر
groundskeeper متصدی زمین
radar operator متصدی رادار
radarman متصدی رادار
radio operator متصدی بی سیم
radioman متصدی بی سیم
freshwater king متصدی اب شیرین کن
cataloger متصدی کاتالوگ
curator نگهبان متصدی
adman متصدی اعلانات
acting کفیل متصدی
supplier متصدی ملزومات
operators متصدی دستگاه
unattended بدون متصدی
receivers متصدی دریافت
operator متصدی ماشین
fitters متصدی نصب
officers مامور متصدی
officer مامور متصدی
turf accountants متصدی شرطبندی
fitter متصدی نصب
curators نگهبان متصدی
operator متصدی دستگاه
ammunition handler متصدی مهمات
auctioneers متصدی حراج
auctioneers متصدی مزایده
auctioneer متصدی حراج
auctioneer متصدی مزایده
operators متصدی ماشین
suppliers متصدی ملزومات
ruling رایج متصدی
rulings رایج متصدی
oilking متصدی سوخت و اب کشتی
stoker متصدی سوخت کوره
pressmen متصدی ماشین چاپ
heater متصدی گرم کردن
my p متصدی پیش ازمن
heaters متصدی گرم کردن
mess treasurer متصدی صندوق باشگاه
pressman متصدی ماشین چاپ
wagoner متصدی حمل ونقل
prothonotary متصدی امضاء احکام
common carrier متصدی حمل ونقل
prontonotary متصدی امضاء احکام
time keeper متصدی اوقات کار
stevedores متصدی بارگیری و تخلیه
titular charge daffaires متصدی شغل سیاسی
plate layer متصدی تعمیر خط اهن
stevedore متصدی بارگیری و تخلیه
peripheral equipment operator متصدی تجهیزات جانبی
teletypist متصدی دوره نگاره
orchardman متصدی باغ میوه
liftman اسانسورچی متصدی اسانسور
majordomo متصدی امور خانوادگی
watertender متصدی مخازن اب ناو
boiler maker متصدی دیگ بخار
data entry operator متصدی داده دهی
officer متصدی ضابط عدلیه
titular متصدی دارای عنوانی
fish warden متصدی امور شیلات
contracting officer افسر متصدی پیمان
carrier متصدی حمل و نقل
army postal clerk متصدی پست ارتشی
carriers متصدی حمل و نقل
church warden متصدی دارایی کلیسا
ammunition handler متصدی جابجایی مهمات
forwarder متصدی حمل و نقل
turf accountant متصدی شرط بندی
hold captain متصدی انبار کشتی
officers متصدی ضابط عدلیه
keypunch operator متصدی منگنه زنی
liquidator متصدی امورتصفیه شرکت
liquidators متصدی امورتصفیه شرکت
biddy متصدی نظافت خانه
word processing operator متصدی پردازش کلمه
forwarding agent متصدی حمل ونقل
orchardist متصدی باغ میوه
phonetician متخصص استعمال علائم وحروف خاصی برای نشان دادن طرزتلفظ کلمات صوت شناس
pointers متصدی کنترل درجه توپ
weeder متصدی چیدن علف هرزه
stenotypisht متصدی دستگاه ضبط سخنرانی
stickboy متصدی نگهداری چوبهای هاکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com