English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
central متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
Other Matches
central تلفن چی مرکزی
collision parameter در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
cpu time مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
central air data مرکز تهیه اطلاعات هوایی مرکزی
headquarters شعبه مرکزی اداره مرکزی
paching central سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
central postal directory دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
magneto exchange مرکز تلفن خودکار با تلفن اندوکتوری
axial مرکزی
focal line خط مرکزی
cl خط مرکزی
centerline خط مرکزی
focal مرکزی
centre pocket مرکزی
central مرکزی
core مرکزی
central pumping station مرکزی
centrical مرکزی
cores مرکزی
central convolution شکنج مرکزی
boost coil کوئل مرکزی
central کامپیوتر مرکزی
central control desk میزفرمان مرکزی
center base میدان مرکزی
central gyrus شکنج مرکزی
central limit theorem قضیه حد مرکزی
central head فشار مرکزی
central government حکومت مرکزی
centralism مرکزی نگری
central sulcus شیار مرکزی
central fissure شیار مرکزی
holding company شرکت مرکزی
central city شهر مرکزی
directrix خط تیر مرکزی
center distance فاصله مرکزی
head office اداره مرکزی
fovea centralis فرورفتگی مرکزی
axial pressure فشار مرکزی
head office دفتر مرکزی
fore and aft center line خط مرکزی سراسری
center گروه مرکزی
centralists مرکزی نگر
centralist مرکزی نگر
centripetal جانب مرکزی
central bank بانک مرکزی
central canal مجرای مرکزی
central load بار مرکزی
nucleus لب هسته مرکزی
centrically بطور مرکزی
central focusing wheel چرخهزوم مرکزی
centralized plan پلان مرکزی
mainframe پردازنده مرکزی
central site سایت مرکزی
central station نیروگاه مرکزی
nuclei لب هسته مرکزی
central terminal پایانه مرکزی
subcentral زیر مرکزی
spherical angle زاویه مرکزی
eccentricity برون مرکزی
three centred curve منحنی سه مرکزی
three center bonding پیوند سه مرکزی
centre game بازی مرکزی
eccentricities برون مرکزی
concourse تالار مرکزی
state government دولت مرکزی
central office دفتر مرکزی
centrosymmetric متقارن مرکزی
centrum جسم مرکزی
mainframes پردازنده مرکزی
central position قرارگاه مرکزی
centrifugal گریز از مرکزی
central position وضعیت مرکزی
central processing unit واحدپردازنده مرکزی
central heating گرمایش مرکزی
central heating حرارت مرکزی
central processor پردازنده مرکزی
central processor پردازشگر مرکزی
scandinavian defence دفاع متقابل مرکزی
golds دایره مرکزی هدف
axis of the bore محور مرکزی لوله
cores هسته مرکزی مفتول
core هسته مرکزی مفتول
statolatry حمایت ازقدرت مرکزی
centered وسط ونقطه مرکزی
conurbations شهر مهم مرکزی
centred وسط ونقطه مرکزی
precentral gyrus شکنج پیش مرکزی
downtown قسمت مرکزی شهر
vertical center line illusion خطای خط قائم مرکزی
post offices اداره مرکزی پست
heartland منطقه مرکزی وحیاتی
heartlands منطقه مرکزی وحیاتی
conurbation شهر مهم مرکزی
centre وسط ونقطه مرکزی
naves تالار مرکزی صحن
multicenter binding پیوند چند مرکزی
the middlands استانهای مرکزی انگلستان
centers وسط ونقطه مرکزی
rimland حومه ناحیه مرکزی
unit central processing واحد پردازش مرکزی
one shot pump پمپ روغن مرکزی
gold دایره مرکزی هدف
nave تالار مرکزی صحن
post office اداره مرکزی پست
centre pawns پیادههای مرکزی شطرنج
cento سازمان پیمان مرکزی
German Central Bank بانک مرکزی آلمان
GHQ مخفف ستاد مرکزی
central control panel تابلوی مرکزی کنترل
central heating system دستگاه حرارت مرکزی
central mass storage انباره انبوه مرکزی
cns دستگاه عصبی مرکزی
Central African Republic جمهوری آفریقای مرکزی
central planning برنامه ریزی مرکزی
central processing unit واحد پردازش مرکزی
inner cities بخش مرکزی شهر
inner city بخش مرکزی شهر
central tendency measures اندازههای گرایش مرکزی
measures of central tendency اندازههای گرایش مرکزی
centre counter defence دفاع متقابل مرکزی
center of gravity axis محور ثقل مرکزی
geocentric دوران زمین مرکزی
geocentric system دستگاه زمین مرکزی
center وسط ونقطه مرکزی
heliocentric system دستگاه خورشید مرکزی
geothermic وابسته به حرارت مرکزی زمین
geothermal وابسته به حرارت مرکزی زمین
keels ستون عرضی مرکزی ناو
central food preparation facility کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
Ivory Coast کرانهی مرکزی و غربی افریقا
pecans درخت گردوی امریکای مرکزی
pecan درخت گردوی امریکای مرکزی
central planning team تیم طرح ریزی مرکزی
umbilical واقع در نزدیکی ناف مرکزی
high asia قسمت بلند و مرکزی امریکا
radian زاویه مرکزی قوس دایره
central railway station ایستگاه مرکزی راه اهن
keel ستون عرضی مرکزی ناو
sweet spot قسمت مرکزی راکت یا چوب
directrix خط مرکزی منطقه اتش توپ
center spot نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
x ring دایره مرکزی هدف تیراندازی
king's yellow مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
general posr office اداره مرکزی پست در لندن
organization of central american states سازمان دول امریکای مرکزی
geocentric دارای مرکزی در زمین زمینی
osset اریایی نژادان قفقاز مرکزی
totalitarianism رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
danish gambit گامبی دانمارکی در بازی مرکزی شطرنج
wing section بخش مرکزی یا پانل خارجی بال
statism تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
centralized آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
abneural واقع در مقابل دستگاه مرکزی عصب
totalism رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
center شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centered شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centred شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
cpu Unit Processing Central واحد پردازش مرکزی
slovak نژاد اسلواک ساکن قسمت مرکزی چکوسلواکی
centre شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
C.I.A مخفف عبارت سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا
centers شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
crom قسمت مجتمع اکثر تراشههای واحدپردازش مرکزی
balkline spot نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
battery control central مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
indirect objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objecting که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
object که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
objected که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
star network topology شبکهای از چندین ماشین که هر گره آن به hub مرکزی وصل است
microprocessor مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
collections ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
microprocessors مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
collection ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
multistation access unit buH مرکزی برای اتصال کابلهای شبکه Token Ring
logs بوسیله ترمینال به کامپیوتر مرکزی پیش از دستیابی به برنامه یا داده .
log بوسیله ترمینال به کامپیوتر مرکزی پیش از دستیابی به برنامه یا داده .
integrated محیط اداره که همه عملیات با کامپیوتر مرکزی انجام می شوند
peripheral قطعه خارجی پردازنده مرکزی که حاوی خصوصیات جانبی است
parnassian نام کوهی در یونان مرکزی که اختصاص داشت به الهه شعر
tulip design طرح گل لاله [گاه اطراف ترنج مرکزی را با آن تزئین می کنند.]
bank rate مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
telephore e. مرکز تلفن
telephone exchange مرکز تلفن
toll exchange مرکز تلفن
switchboard مرکز تلفن
switchboards مرکز تلفن
central office مرکز تلفن
telephone exchanges مرکز تلفن
coaxes کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
coaxed کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
coaxing کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
topology توپولوژی شبکه که تمام وسایل به یک کابل و به hub مرکزی وصل هستند
co axial cable کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
coax کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
decentralized data processing پردازش داده و ذخیره سازی در چند مرحله ونه در یک محل مرکزی
input output bound شرایطی که در ان سرعت واحدپردازش مرکزی به دلیل عملیات ورودی و خروجی کم میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com