English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
sclerous متصلب پینه خورده
Other Matches
callous پینه خورده
engrained پینه خورده
seared conscience وجدان پینه خورده
inure or en پینه خورده کردن
indurate پینه خورده کردن
hard handed دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
scleroid متصلب
sclerotic متصلب
sclerite سیخک متصلب
bunions پینه پا
calluses پینه
bunny rabbit پینه
bunny rabbits پینه
bunion پینه پا
callus پینه
bunnies پینه
bunny پینه
patched پینه دار
lady clock پینه دوز
callous پینه زدن
patchery پینه دوزی
ladybeetle پینه دوز
lady bug پینه دوز
induration پینه خوردگی
callose پینه دار
inurement پینه خوردگی
to p up پینه کردن
ladybugs پینه دوز
cobblers پینه دوز
cobbler پینه دوز
ladybug پینه دوز
revamps وصله پینه کردن
sitfast پینه در پشت اسب
soutar کفاش پینه دوز
souter کفاش پینه دوز
revamped وصله پینه کردن
mending وصله پینه شدنی
revamping وصله پینه کردن
callus پینه استخوانی گیاه
calluses پینه استخوانی گیاه
revamp وصله پینه کردن
callosity سخت شدن یا پینه کردن پوست
cobbles سنگ فرش کردن پینه دوزی
cobble سنگ فرش کردن پینه دوزی
clavus میخچه [پزشکی] [ضایعه ای پینه ای شکل از پوست مرده]
corn میخچه [پزشکی] [ضایعه ای پینه ای شکل از پوست مرده]
eaten خورده
irriguous اب خورده
little خورده
it was eaten خورده شد
corrosion خورده شدن
distempered بهم خورده
crackly چین خورده
hammer hard چکش خورده
fretted by rust زنگ خورده
crimpled چوروک خورده
folded picture تصویر تا خورده
crossed out قلم خورده
dehiscent ترک خورده
jiggly تکان خورده
kinky پیچ خورده
starveling گرسنگی خورده
thrawart پیچ خورده
stickit شکست خورده
symphsis عضوجوش خورده
writhen تاب خورده
writhen پیچ خورده
vermiculate کرم خورده
teched بهم خورده
tetched بهم خورده
brushed شانه خورده
puckery چین خورده
kinky گره خورده
patsy فریب خورده
maggoty کرم خورده
mildewy باد خورده
mussy بهم خورده
on oath قسم خورده
worm eaten کرم خورده
plicated چین خورده
twisty پیچ خورده
corrodible خورده شدنی
conglomerate به هم جوش خورده
clefts ترک خورده
clift ترک خورده
picked کلنگ خورده
worm-eaten کرم خورده
grubbier کرم خورده
cancelled قلم خورده
dislocated بهم خورده
underdogs سگ شکست خورده
wound پیچ خورده
cleft ترک خورده
moth-eaten بید خورده
turkey شکست خورده
grubby کرم خورده
turkeys شکست خورده
craven شکست خورده
kaput کاملا شک ست خورده
deluded فریب خورده
wounds پیچ خورده
wounding پیچ خورده
moth eaten بید خورده
withered چروک خورده
eaten خورده شده
underdog سگ شکست خورده
butt welded از سر جوش خورده
carious کرم خورده
messy بهم خورده
indisposed بهم خورده
grubbiest کرم خورده
stamped تمبر خورده
aggresive خورده شده
belly pinched گرسنگی خورده
conglomerates به هم جوش خورده
failures شکست خورده
failure شکست خورده
I have a cold. من سرما خورده ام. [پزشکی]
These shoes dont fit me. زنگ مدرسه خورده
chartered accountant حسابدار قسم خورده
impacted باهم جوش خورده
chiseled چوب اسکنه خورده
weldment چیز جوش خورده
Are you daft ? مگر مغز خر خورده ای ؟
spun glass شیشه تاب خورده
rancid باد خورده فاسد
thraw پیچ خورده دررفته
chiselled چوب اسکنه خورده
Today I took laxatives. امروز مسهل خورده ام.
wrounght iron mill bar اهن جوش خورده
cat gets one's tongue <idiom> گربه زبونش را خورده
rolled profile نیمرخ نورد خورده
rolled iron or steel فولاد نورد خورده
it is sufficiently stamped کم تمبر خورده است
grounded توپ به زمین خورده
interwrought بهم جوش خورده
beaten چکش خورده فرسوده
certified public accountant حسابدار قسم خورده
lost شکست خورده گمراه
cut in چاک خورده شکافته
deep dyed زیاد رنگ خورده
bound barrel لوله تاب خورده
to be fooled فریب خورده بودن
to be deluded فریب خورده بودن
rolled glass شیشه نورد خورده
foul anchor لنگر تاب خورده
i have caught a thorough chill سرمای حسابی خورده ام
patsy شخص گول خورده
common ashlar سنگ چکش خورده
scleroderma مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
Our business has become tangled up. کارمان پیچ خورده است
weather stained هوا خورده ورنگ پریده
weldment قطعات بهم جوش خورده
to sprain one's ankle پیچ خورده شدن قوزک پا
Chartered ( certified public ) accountant . حسابدار قسم خورده ( مجاز )
Like a bear with a sore head. مثل گرگ تیر خورده
foul hawse زنجیرها تاب خورده اند
a man in his forties مرد چهل و خورده ساله
buckled wheel چرخ خم شده [تاب خورده]
to twist one's ankle پیچ خورده شدن قوزک پا
gyrus برامدگی چین خورده مغز
fusion principle اصل ترکیبات جوش خورده
fused ring system سیستم حلقهای جوش خورده
There is a hitch somewhere. یک جای کار گره خورده است
He refused to acknowledge defeat . قبول نمی کرد که شکست خورده
vulcanite لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
macadam blinding خورده سنگ بخورد راه دادن
tailfly طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
self deceived فریب نفس خورده خود فریفته
they are sworn frends بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
With a long face . با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
not up توپ دوبار به زمین خورده دبل
acid corrosion of concrete خورده شدن بتن بوسیله اسید
breaker موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
swallow tail coat جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
The campaign was considered to have failed. مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
perjured سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
breakers موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
quaternion ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
Which son of a bitch (son of a gun)did it? کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
turn the tide <idiom> چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
I have been deceived in you . درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
brushed برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
littleneck clam نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
short round فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
chopper توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
shot group گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
choppers توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
hole in one گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
jungle gym چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
down توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
coated chippings خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
talk someone's ear off <idiom> آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
egg bound صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
blast hole drill مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
snick توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
group طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
groups طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
clown دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com