English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 66 (7 milliseconds)
English Persian
tortuose متضمن شبه جرم
Search result with all words
directive متضمن دستور امریه
directives متضمن دستور امریه
gestural متضمن حرکات واشارات
escapism هر روش فکری که متضمن عزلت و گوشه گیری و فرار از فعالیتهای اجتماعی باشد
good humoured متضمن خوش خلقی
good-humoured متضمن خوش خلقی
entail متضمن بودن دربرداشتن
entailed متضمن بودن دربرداشتن
entailing متضمن بودن دربرداشتن
entails متضمن بودن دربرداشتن
report گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
reported گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
reports گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
containing متضمن
injunction دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunctions دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
presuppose متضمن بودن
presupposed متضمن بودن
presupposes متضمن بودن
presupposing متضمن بودن
embodied متضمن بودن
embodied متضمن
embodies متضمن بودن
embodies متضمن
embody متضمن بودن
embody متضمن
embodying متضمن بودن
embodying متضمن
include شامل بودن متضمن بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
underlying متضمن
comprising دربرگیرنده متضمن
sinecure هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
sinecures هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
premonitory متضمن اخطار قبلی
retributive متضمن مکافات جزایی
caveatemptor اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد
declaratory متضمن بیان
declaratory judgment حکمی است که در ان حقوق عدهای تثبیت واعلام میشود لیکن هیچ دستور اجراییی را که از نظراختتام دعوی موثر در مقام باشد متضمن نیست
exclamatory شگفت اور متضمن فریاد
exonerative متضمن معافیت
expositorv متضمن تفسیر
fatidic متضمن پیشگویی
gesticulatory متضمن اشارات وحرکات بادست وسر
inclusively بطور متضمن
informational متضمن
interdictory متضمن نهی
invitatory متضمن دعوت
invocatory متضمن دعا استمدادی
it spells ruin to the workmen متضمن خانه خرابی کارگران است
mission type متضمن ماموریت
modificatory متضمن تعدیل یااصلاح
pergnant حاصلخیز متضمن
proclamatory متضمن اگهی یا اعلام
prognosticative or ticatory خبر دهنده متضمن نشانه برای پیشگویی
prophetical متضمن پیشگویی
punitory متضمن مجازات
purposive متضمن مقصود
refutative تکذیب کننده متضمن جواب رد
refutatory تکذیب کننده متضمن جواب رد
retaliator متضمن تلافی
telic متضمن نتیجه غایی
theorematic متضمن برهان قضیهای
torturous متضمن زجروشکنجه
writ of error قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com