English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (7 milliseconds)
English Persian
succedaneous متعاقب جانشین
Other Matches
pursuant to متعاقب
subsequent متعاقب
succeeding متعاقب
pursuant متعاقب
hereupon متعاقب این
follow up supply اماد متعاقب
succedent پیرو متعاقب
mush افزایش ناگهانی زاویه حمله بدون شتاب قائم انی متعاقب که از اندازه حرکت در امتدادمسیر اصلی ناشی میشود
take over مسلط شدن غلبه کردن جانشین کردن جانشین شدن
replacement جانشین
replacements جانشین
locumtenens جانشین
superseder جانشین
substituted جانشین
successor جانشین
substituting جانشین
locum جانشین
locums جانشین
vicar جانشین
heir جانشین
absence indicator جانشین
deputy جانشین
imam or imaum جانشین
deputies جانشین
vicars جانشین
succedaneum جانشین
succeeder جانشین
surrogates جانشین
surrogate جانشین
standbys جانشین
relief جانشین
succedent جانشین
standby جانشین
subsitute جانشین
substitute جانشین
father surrogate جانشین پدر
backup جانشین بازیگر
complete substitution جانشین کامل
expromissor جانشین بدهکار
b. eliminator جانشین باتری ب
alternate forms شکلهای جانشین
alias نام جانشین
pinches اندک جانشین
pinch اندک جانشین
aliases نام جانشین
fill in جانشین کردن
fill in جانشین شونده
mother substitute جانشین مادر
substitute goods کالاهای جانشین
standby application کاربرد جانشین
kludge جانشین کردن
incomer جانشین مهاجر
vicar of christ جانشین یا خلیفه
mother surrogate جانشین مادر
to take over جانشین شدن
vacant succession بدون جانشین
substitute goals هدفهای جانشین
wlldcard علامت جانشین
he succeeded his father جانشین پدرش شد
repeater پرچم جانشین
swap جانشین کردن
displacing جابجاکردن جانشین
displaces جانشین شدن
displaces جابجاکردن جانشین
substituted جانشین کردن
displaced جانشین شدن
displaced جابجاکردن جانشین
displace جانشین شدن
displace جابجاکردن جانشین
substituting جانشین کردن
replacement جانشین سازی
replacements جانشین سازی
displacement جانشین سازی
displacing جانشین شدن
surreptitiously محرمانه جانشین
swapped جانشین کردن
swaps جانشین کردن
swopped جانشین کردن
swopping جانشین کردن
swops جانشین کردن
heir جانشین شدن
substitution جانشین سازی
surrogates جانشین شدن
surrogate جانشین شدن
substitute جانشین کردن
to take the place of something جانشین چیزی شدن
ingraft در ذهن جانشین کردن
substitute تعویض جانشین کردن
locumtenens کفیل جانشین موقت
vicegerent جانشین قائم مقام
stand in for someone <idiom> جانشین کسی بودن
vice chief of staff جانشین رئیس ستاد
subrogation نیابت جانشین سازی
substituting تعویض جانشین کردن
substituted تعویض جانشین کردن
substitution test ازمون جانشین سازی
deputies قائم مقام جانشین
deputy قائم مقام جانشین
stand-ins جانشین هنرپیشه شدن
alternate command authority افسر جانشین فرمانده
stand-in جانشین هنرپیشه شدن
standards کالای جانشین رزمی
standard کالای جانشین رزمی
stand in جانشین هنرپیشه شدن
alternate command authority مقام جانشین فرماندهی
acceptable product فراورده جانشین قابل قبول
vicarious به نیابت قبول کردن جانشین
symbol substitution test ازمون جانشین سازی نمادها
make do with something <idiom> جانشین چیزی به جای چیزدیگر
succession of the presidency سیستم تعیین جانشین درریاست
succee جانشین شدن میراث بردن
deputy chief of naval operation جانشین فرماندهی نیروی دریایی
standards اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
expansion فرآیندی که در آن فراخوان ماکرو با دستورات درون آن جانشین میشود
standard اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
fuzzy logic نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
fuzzy theory نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
potential substitution حالتی که یک کالا جانشین عینی نداردولی موادی وجود دارند که تحت شرایط خاص می توانندجانشین ان شوند
replacing عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaces عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaced عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replace عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
Overdrive قطعه پردازنده که به عنوان جانشین قدرتمند برای پردازنده Intelاست
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
modes حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود
mode حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود
take over from کار را از کسی تحویل گرفتن جانشین کسی شدن
token کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
tokens کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
supersede جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
two way alternate operation عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
superseding جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
superseded جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
supersedes جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
algebra استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
united nations organization سازمان جهانی که در تاریخ 42 اکتبر5491 در واقع به عنوان نتیجه قهری جنگ وکنفرانسهای راجع به ان به وجود امده است و در حقیقت جانشین جامعه ملل میباشد
modula یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
ends حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
end حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
ended حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
Conservative Party یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
second in command معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
inherit مالک شدن جانشین شدن
inherits مالک شدن جانشین شدن
inheriting مالک شدن جانشین شدن
modes حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود و طوری تنظیم میشود که فضا داشته باشد
mode حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود و طوری تنظیم میشود که فضا داشته باشد
rear commodore سرپرست کاروان دریایی جانشین فرمانده کاروان دریایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com