Dictiornary-Farsi | متغیر صحیح | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
integer variable	متغیر صحیح


Other Matches

declare	معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declares	معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declaring	معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
Hear hear!	صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
rational number	عدد صحیح و یا خارج قسمت دو عدد صحیح
variable recoil	سیستم عقب نشینی متغیر دستگاه عقب نشینی متغیر
rollover	صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
correct <adj.>	صحیح
accurate [correct] <adj.>	صحیح
proper <adj.>	صحیح
real <adj.>	صحیح
true <adj.>	صحیح
indecorous	نا صحیح
in order	صحیح
i see	ها! صحیح !
righted	صحیح
integral	صحیح
right	صحیح
authentic	صحیح
righting	صحیح
judiciously	صحیح
simon pure	صحیح
well advised	صحیح
valid	صحیح
corrects	صحیح
fea	صحیح
all right	صحیح
proper	صحیح
good	صحیح
integers	صحیح
Quite [so] !	صحیح!
exacted	صحیح
exact	صحیح
accurate	صحیح
integer	صحیح
exacts	صحیح
correcting	صحیح
authentical	صحیح
exact <adj.>	صحیح
correct	صحیح
right	به طور صحیح حق
ok	صحیح است
righting	درست صحیح
righted	به طور صحیح حق
exact	صحیح عین
drills	روش صحیح
righting	به طور صحیح حق
whole numbers	عدد صحیح
proper fraction	کسر صحیح
exacted	صحیح عین
drilled	روش صحیح
drill	روش صحیح
exacts	صحیح عین
righted	درست صحیح
rightly	بطور صحیح
right	درست صحیح
valid transaction	معامله صحیح
genuine tradition	حدیث صحیح
considered	با اندیشه صحیح
integer	عدد صحیح
authentic document	سند صحیح
integral number	عدد صحیح
integer number	عدد صحیح
indue order	به ترتیب صحیح
incorrupt	صحیح و بی عیب
eugenic	صحیح النسب
valid contract	عقد صحیح
true complement	مکمل صحیح
the ticket	کار صحیح
safe and sound	صحیح وتندرست
that is right	صحیح است
right you are	صحیح است
integers	عدد صحیح
homozygote	صحیح النسب
whole number	عدد صحیح
round	عدد صحیح
correctly <adv.>	بصورت صحیح
aright <adv.>	بصورت صحیح
rightly <adv.>	بطور صحیح
rightfully <adv.>	بطور صحیح
properly <adv.>	بطور صحیح
duly <adv.>	بطور صحیح
correctly <adv.>	بطور صحیح
aright <adv.>	بطور صحیح
justly <adv.>	بطور صحیح
duly <adv.>	بصورت صحیح
justly <adv.>	بصورت صحیح
okay	صحیح است
roundest	عدد صحیح
tidily <adv.>	بصورت صحیح
neatly <adv.>	بصورت صحیح
orderly <adv.>	بطور صحیح
tidily <adv.>	بطور صحیح
neatly <adv.>	بطور صحیح
orderly <adv.>	بصورت صحیح
rightly <adv.>	بصورت صحیح
rightfully <adv.>	بصورت صحیح
properly <adv.>	بصورت صحیح
true	خالصانه صحیح
truer	خالصانه صحیح
up front <idiom>	روراست ،صحیح
to be proper for	صحیح بودن
truest	خالصانه صحیح
A correct answer.	جواب صحیح
affirmative	صحیح است
spot-on	دقیقا صحیح
cardinals	عدد صحیح مثبت
cardinal	عدد صحیح مثبت
common sense	قضاوت صحیح حس عام
safest	صحیح اطمینان بخش
compos mentis	دارای مشاعر صحیح
safes	صحیح اطمینان بخش
rounded	بصورت عدد صحیح
soundly	بطور صحیح و سالم
whole numbers	اعدد صحیح [ریاضی]
azimuth fine adjustment	تنظیم قوس صحیح
correctly	بطور درست و صحیح
authority	منبع صحیح و موثق
In perfect condition (shape).	کاملا" صحیح وسالم
hit the nail on the head <idiom>	یافتن انتخاب صحیح
out in left field <idiom>	از جواب صحیح دورشدن
apply a correct holt	اجرای فن صحیح کشتی
integer	عدد صحیح [ریاضی]
whole number	عدد صحیح [ریاضی]
wrong	پیام صحیح نیست
wronging	پیام صحیح نیست
wrongs	پیام صحیح نیست
duly <adv.>	بطور درست و صحیح
correctly <adv.>	بطور درست و صحیح
aright <adv.>	بطور درست و صحیح
character	عدد صحیح خصوصیت
integer programming	برنامه سازی صحیح
characters	عدد صحیح خصوصیت
levelheaded	دارای قضاوت صحیح
positive integer	عدد صحیح مثبت
impolitic	مخالف رویه صحیح
right oh!	صحیح است بچشم
counting numbers	اعدد صحیح [ریاضی]
justly <adv.>	بطور درست و صحیح
rightfully <adv.>	بطور درست و صحیح
off	بیموقع غیر صحیح
safe	صحیح اطمینان بخش
properly <adv.>	بطور درست و صحیح
to do right	کار صحیح کردن
due process of the law	تشریفات صحیح قانونی
safer	صحیح اطمینان بخش
rightly <adv.>	بطور درست و صحیح
half integer number	عدد نیم صحیح
systemoless	فاقد سیستم صحیح
transitive	متغیر
variables	متغیر
variant	متغیر
variative	متغیر
variate	متغیر
vicissitudinous	متغیر
protean	متغیر
conversional	متغیر
fluid	متغیر
average variable cost	متغیر
indignant	متغیر
fitful	متغیر
unsteady	متغیر
unsteadily	متغیر
varier	متغیر
uneven	متغیر
technical	متغیر
fluids	متغیر
floating	متغیر
variable	متغیر
positive integer	عدد صحیح مثبت [ریاضی]
misinform	اطلاع غیر صحیح دادن
legitimately	به طور مشروع یا قانونی صحیح
keep time <idiom>	زمان صحیح رانشان دادن
come to one's senses <idiom>	شروع به فکر صحیح کردن
alright	بسیار خوب صحیح است
sounding in damages	دعوی خسارت صحیح و محکم
slugfest	بوکس بدون تاکتیک صحیح
grammars	قوانین استفاده صحیح از زمان
grammar	قوانین استفاده صحیح از زمان
purism	افراط در استعمال صحیح الفاظ
misinformed	اطلاع غیر صحیح دادن
unsigned integer	عدد صحیح بدون علامت
the right way to do a thing	صحیح برای کردن کاری
terminating decimal	کسر اعشاری صحیح [ریاضی]
proper decimal fraction	کسر اعشاری صحیح [ریاضی]
misinforms	اطلاع غیر صحیح دادن
integer programming	برنامه ریزی عدد صحیح
misinforming	اطلاع غیر صحیح دادن
residual variable	متغیر باقیمانده
reduced variable	متغیر کاهیده
cut up rough	متغیر شدن
out line font	قلم متغیر
random variable	متغیر تصادفی
prime cost	هزینه متغیر
dependent variable	متغیر وابسته
polar variable	متغیر قطبی
dependant variable	متغیر وابسته
dependent variable	متغیر تابع
basic variable	متغیر اساسی
chatoyance	درخشندگی متغیر