Dictiornary-Farsi | متغیر پیوسته | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
continuous variable	متغیر پیوسته


Other Matches

declaring	معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declare	معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declares	معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
away	پیوسته بطور پیوسته
variable recoil	سیستم عقب نشینی متغیر دستگاه عقب نشینی متغیر
for evermore	پیوسته
for ever and aday	پیوسته
d. in	پیوسته
cursive	پیوسته
incessant	پیوسته
continual	پیوسته
concomitant	پیوسته
on end	پیوسته
on and on	پیوسته
legato	پیوسته
in connexion with	پیوسته به
continuous	پیوسته
uninterrupted	پیوسته
married	پیوسته
eternal	پیوسته
perpetually	پیوسته
incessantly	پیوسته
annexed	پیوسته
ceaseless	پیوسته
affined	پیوسته
alway	پیوسته
everywhen	پیوسته
coadunate	پیوسته
coalescent	پیوسته
conjoint	پیوسته
continous	پیوسته
allied	پیوسته
never ceasing	پیوسته
ceaselessly	پیوسته
contiguous	پیوسته
continued	پیوسته
cohesive	به هم پیوسته
proximate	پیوسته
round-the-clock	پیوسته
non-stop	پیوسته
attached	پیوسته
bursts	پیوسته
burst	پیوسته
unremittingly	پیوسته
syndetic	پیوسته
continuous phase	فاز پیوسته
contiguous	همجوار پیوسته
continuous process	فرایند پیوسته
without rest	پیوسته لاینقطع
continuous processing	پردازش پیوسته
collective	بهم پیوسته
aggregates	بهم پیوسته
continuate	پیوسته بهم
continuous function	تابع پیوسته
continuous forms	ورقههای پیوسته
continuous error	خطای پیوسته
vicinal	در همسایگی پیوسته
continuous duty	کار پیوسته
continuous paper	کاغذ پیوسته
continuous distributions	توزیع پیوسته
without intermission	پیوسته لاینقطع
continuous data	دادههای پیوسته
connecting arrangement	ترتیب پیوسته
peals	صدای پیوسته
adjoin	پیوسته بودن
adjoined	پیوسته بودن
adjoins	پیوسته بودن
whittle	پیوسته کم کردن
connected measures	اقدامت پیوسته
collateral measures	اقدامت پیوسته
against	پیوسته مجاور
haunts	پیوسته امدن به
pealing	صدای پیوسته
pealed	صدای پیوسته
peal	صدای پیوسته
conjunct	بهم پیوسته
accrete	بهم پیوسته
burster	فرم پیوسته
burst mode	حالت پیوسته
aggregate	بهم پیوسته
flow chip	براده پیوسته
haunt	پیوسته امدن به
permanent water level	تراز پیوسته اب
to be in a state of f.	پیوسته درتغییربودن
gamosepalous	پیوسته کاسبرگ
accretion	رشد پیوسته
continuous form	ورقه پیوسته
gamophyllous	پیوسته برگ
gamopetalous	پیوسته گلبرگ
full time	پیوسته کار
ex post	بوقوع پیوسته
end to end	سرهم پیوسته
thereunto	بضمیمیه ان پیوسته به ان
forever	جاویدان پیوسته
symphsis	عضو پیوسته
sustained yield	بازده پیوسته
nid nod	پیوسته جنباندن
nid nod	پیوسته جنبیدن
linked list	لیست پیوسته
sympetalous	پیوسته گلبرگ
insobriety	شرب پیوسته
inseparate	بهم پیوسته
indiscrete	بهم پیوسته
incessant drinking	پیوسته گساری
to whittle at	پیوسته بریدن
continuous spectrum	طیف پیوسته
diligency	کوشش پیوسته
compacts	بهم پیوسته
diligence	کوشش پیوسته
compact	بهم پیوسته
continuous tone	ته رنگ پیوسته
continuous tone	اهنگ پیوسته
continuous traffic line	خط پیوسته امد و شد
continuous scrolling	حرکت پیوسته
compacting	بهم پیوسته
compacted	بهم پیوسته
zigzagged	خطوط جناغی پیوسته
continuous flow analyser	تجزیه گر جریان پیوسته
continuous forms	فرم های پیوسته
indiscretely	بطور بهم پیوسته
continuous levelling	تراز یابی پیوسته
continuous grading	دانه بندی پیوسته
so let us always be kind	پیوسته مهربان باشیم
order about	پیوسته پی فرمان فرستادن
continuous extraction apparatus	دستگاه استخراج پیوسته
to breed in and in	پیوسته باخویشاوندان پیوندکردن
to chop and change	پیوسته تغییررای دادن
uniterrupted	پیوسته غیرمقطوع دایم
direct connected	ماشینهای بهم پیوسته
continuing appropriation	تامین اعتبار پیوسته
continuous background radiation	تابش زمینهای پیوسته
to run on	بهم پیوسته بودن
to peg a way at some work	پیوسته درسرچیزی کارکردن
continuous packing column	ستون پر شده پیوسته
continuous function	تابع پیوسته [ریاضی]
gamopetalous	دارای گلبرگ پیوسته
to keep on	پیوسته نگاه داشتن
to hang together	باهم پیوسته یامتحدبودن
statement with debate	بیانیه با بحث پیوسته
continuous rating	کار پیوسته اسمی
gamophyllous	دارای برگ پیوسته
gamosepalous	دارای کاسبرگ پیوسته
he kept on speaking	پیوسته سخن میگفت
tractor feed	تغذیه کاغذ پیوسته
steadied	پیوسته ویکنواخت کردن
steady	پیوسته ویکنواخت کردن
steadiest	پیوسته ویکنواخت کردن
steadies	پیوسته ویکنواخت کردن
steadying	پیوسته ویکنواخت کردن
zigzag	خطوط جناغی پیوسته
steadily	بطور پیوسته و یکنواخت
zigzagging	خطوط جناغی پیوسته
always	پیوسته همه وقت
zigzags	خطوط جناغی پیوسته
terraces	ردیف خانههای بهم پیوسته
linked pie/column graph	نمودار گرد و ستونی پیوسته
full time	پیوسته کاری تمام وقت
terrace	ردیف خانههای بهم پیوسته
to be connected	بهم پیوسته [متصل] بودن
true or sternal ribs	دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
without interruption	پیوسته پی در پی بطورمسلسل بدون بادخور
to move a bout	پیوسته جای خود را تغییردادن
companionate	بهم پیوسته دراثر اتحادواشتراک
correlative	بهم پیوسته جفت نظیر
to keep the track of something	پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن
panoramically	بشکل دورنمای مسلسل بطوروسیع و پیوسته
crofts	زمین قابل کشت پیوسته بخانه
croft	زمین قابل کشت پیوسته بخانه
feeding storm	طوفانی که پیوسته برسختی ان افزوده میشد
to harp on one string	پیوسته روی یک موضوع بحث کردن
infield	کشتزار پیوسته بخانه زمین زیر کشت
close grain	دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grained	دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
conversional	متغیر
unsteadily	متغیر
unsteady	متغیر
fitful	متغیر
uneven	متغیر
indignant	متغیر
variables	متغیر
protean	متغیر
fluid	متغیر
technical	متغیر
average variable cost	متغیر
fluids	متغیر
variate	متغیر
floating	متغیر
vicissitudinous	متغیر
transitive	متغیر
variable	متغیر
variative	متغیر
varier	متغیر
variant	متغیر
cyclic item	اقلام پیوسته اقلامی که خیلی مورد احتیاج هستند
dial	راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dials	راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dialled	راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
enroute personnel	افراد پیوسته به یکان حین حرکت برای عملیات
dialed	راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
continuous flow oxygen system	سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد