Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
dispersible	متفرق شدنی
Other Matches
disperse	متفرق ساختن متفرق کردن
disperse	متفرق شدن متفرق کردن
dispersed	متفرق ساختن متفرق کردن
dispersed	متفرق شدن متفرق کردن
disperses	متفرق ساختن متفرق کردن
disperses	متفرق شدن متفرق کردن
dispersing	متفرق ساختن متفرق کردن
dispersing	متفرق شدن متفرق کردن
lapsable	سلب شدنی ساقط شدنی برگشتنی
lapsible a	ساقط شدنی باطل شدنی
trainable	تربیت شدنی قطار شدنی
straggled	متفرق شدن
straggle	متفرق شدن
straggles	متفرق شدن
straggling	متفرق شدن
intersperse	متفرق کردن
interspersed	متفرق کردن
interspersing	متفرق کردن
scatter	متفرق کردن
scatters	متفرق کردن
intersperses	متفرق کردن
the troops were scattered	عده متفرق شد
the crowd scattereal	جمعیت متفرق شد
dispersive	متفرق کننده
dispersedly	بطور متفرق
retreats	فرمان متفرق شوید
the troops were scattered	سپاهیان متفرق شدند
retreating	فرمان متفرق شوید
retreated	فرمان متفرق شوید
retreat	فرمان متفرق شوید
effuse	پخش کردن پراکنده و متفرق
dismass	بهم زدن صف و متفرق شدن
perishable goods	کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
straggled	سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggling	سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggles	سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggle	سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
strangle	سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن
disband	منحل کردن متفرق کردن یا شدن
disbands	منحل کردن متفرق کردن یا شدن
disbanding	منحل کردن متفرق کردن یا شدن
water-soluble	حل شدنی در آب
makeable <adj.>	شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	شدنی
ramrods	خم شدنی
ramrod	خم شدنی
practicable <adj.>	شدنی
feasible <adj.>	شدنی
achievable <adj.>	شدنی
solubility	حل شدنی
dissolvable	حل شدنی
dissoluble	حل شدنی
dissolvable	اب شدنی
contrivable <adj.>	شدنی
resolvable	حل شدنی
doable	شدنی
doable <adj.>	شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	شدنی
solvable	حل شدنی
manageable <adj.>	شدنی
solvency	حل شدنی
pracitcable	شدنی
feasible	شدنی
workable <adj.>	شدنی
executable <adj.>	شدنی
possible	شدنی
collapsible	له شدنی
makable <adj.>	شدنی
invertible	معکوس شدنی
ionizable	یون شدنی
lapsible	سلب شدنی
isoable	جدا شدنی
lacerable	پاره شدنی
lacerable	ریش شدنی
lapsible	ساقط شدنی
lacerable	مجروح شدنی
lapsable	باطل شدنی
insurable	بیمه شدنی
severable	جدا شدنی
sectile	بریده شدنی
inscribable	محاط شدنی
inspirable	الهام شدنی
scrutable	کشف شدنی
saturable	اشباع شدنی
satisfiable	راضی شدنی
satiable	اشباع شدنی
satiable	اقناع شدنی
rightable	درست شدنی
rightable	راست شدنی
retractile	جمع شدنی
lapsible a	سلب شدنی
persuasible	ترغیب شدنی
precipitant	تعلیق شدنی
precipitant	جدا شدنی
repellency	دفع شدنی
removable	معزول شدنی
removable	برداشته شدنی
removable	رفع شدنی
reducible	ساده شدنی
pulverizable	پودر شدنی
persuasible	تحریک شدنی
retracttable	جمع شدنی
makable	ساخته شدنی
masticable	جویده شدنی
mibeable	استخراج شدنی
resolvable	تجزیه شدنی
resoluble	تجزیه شدنی
minable	استخراج شدنی
miscible	مخلوط شدنی
penetrable	سوراخ شدنی
perishability	نابود شدنی
pulverable	پودر شدنی
utilitarian [useful] <adj.>	اجرا شدنی
makeable <adj.>	اجرا شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	اجرا شدنی
feasible <adj.>	اجرا شدنی
doable <adj.>	اجرا شدنی
contrivable <adj.>	اجرا شدنی
achievable <adj.>	اجرا شدنی
workable <adj.>	انجام شدنی
manageable <adj.>	اجرا شدنی
executable <adj.>	انجام شدنی
practicable <adj.>	انجام شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	اجرا شدنی
practicable <adj.>	اجرا شدنی
useful <adj.>	اجرا شدنی
suitable <adj.>	اجرا شدنی
purposive <adj.>	اجرا شدنی
purposeful <adj.>	اجرا شدنی
purpose-built <adj.>	اجرا شدنی
proper <adj.>	اجرا شدنی
practical <adj.>	اجرا شدنی
functional <adj.>	اجرا شدنی
convenient <adj.>	اجرا شدنی
appropriate [for an occasion] <adj.>	اجرا شدنی
makable <adj.>	انجام شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام شدنی
manageable <adj.>	انجام شدنی
tensive	کشیده شدنی
tawie	رام شدنی
tameable	رام شدنی
tamable	رام شدنی
talus	رام شدنی
surmountable	فائق شدنی
superimposable	اضافه شدنی
superable	مغلوب شدنی
spoilable	خراب شدنی
spendable	خرج شدنی
spareable	یدکی شدنی
shrinkable	جمع شدنی
tractile	کشیده شدنی
transmutative	تبدیل شدنی
transplantable	پیوند شدنی
makeable <adj.>	انجام شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	انجام شدنی
feasible <adj.>	انجام شدنی
doable <adj.>	انجام شدنی
contrivable <adj.>	انجام شدنی
achievable <adj.>	انجام شدنی
wieldy	اداره شدنی
vaporizable	بخار شدنی
vaporable	بخار شدنی
transposable	جابجا شدنی
severable	سوا شدنی
deducible	استنباط شدنی
buyable	خریده شدنی
biddability	مزایده شدنی
assimilable	جذب شدنی
ascertainable	محقق شدنی
archival	بایگانی شدنی
applicatory	اعمال شدنی
appeasable	ارام شدنی
annihilable	نابود شدنی
acidifiable	اسیدی شدنی
absorbable	جذب شدنی
abrogable	منسوخ شدنی
compressible	خلاصه شدنی
condensable	غلیظ شدنی
congealable	بسته شدنی
decomposable	فاسد شدنی
debauchable	بدراه شدنی
crystallizable	بلوری شدنی
corruptible	گمراه شدنی
corrodible	خورده شدنی
convincible	متقاعد شدنی
convertibility	تسعیر شدنی
contractible	کوچک شدنی
consumptible	تمام شدنی
consumable	مصرف شدنی
serviceable	روبراه شدنی
conquerable	مغلوب شدنی
abolishable	موقوف شدنی
despairing	مایوس شدنی
exhaustible	تمام شدنی
feasibility	شدنی بودن
changeable	دگرگون شدنی
amenable	رام شدنی
soluble	حل شدنی محلول
effectual	انجام شدنی
excusable	معاف شدنی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com