Dictiornary-Farsi | متقارن ساختن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (11 milliseconds)

English	Persian
time	متقارن ساختن
timed	متقارن ساختن
times	متقارن ساختن
symmetrize	متقارن ساختن


Other Matches

isochronal	متقارن
isochronous	متقارن
concurrent	متقارن
symmetric	متقارن
symmetrization	متقارن
homolographic	متقارن
symmetrical	متقارن
simultaneous	متقارن
palindrome	متقارن
palindromes	متقارن
symmetrical system	جریان متقارن
polarising	متقارن کردن
polarised	متقارن کردن
symmetry stretching	کشش متقارن
polarises	متقارن کردن
symmetry substance	ماده متقارن
symmetry top	فرفرهای متقارن
symmetry vibration	ارتعاش متقارن
syzygy	جفت متقارن
zygomorphic	متقارن الطرفین
symmetrical distribution	توزیع متقارن
symmetric matrix	ماتریس متقارن
symmetric list	لیست متقارن
axially symmetric	متقارن محوری
axisymmetric	متقارن محوری
centrosymmetric	متقارن مرکزی
bilateral	متقارن الطرفین
equilateral	ازدوطرف متقارن
polarizing	متقارن کردن
symmetric	هم اندازه متقارن
polarizes	متقارن کردن
polarize	متقارن کردن
summetrical defence	دفاع متقارن
asymmetrical	غیر متقارن
turkish knot	گره متقارن
scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
allocheiria	جابجایی بساوشی متقارن
holohedral	دارای بلورهای متقارن
balanced transmission line	سیم انتقال متقارن
symmetrical pawn structure	ساختمان پیادهای متقارن
allochiria	جابجایی بساوشی متقارن
symmetry double bond	پیوند دوگانه متقارن
anisometric	دارای قسمتهای غیر متقارن
symmetrical alternating quantity	کمیت متناوب متقارن نامتوازن
radiosymmetrical	دارای اضلاع یا شعاعهای متقارن
homocercal	دارای دم قرینه متقارن الذنب
rhombus wing	بالی با سطح مقطع متقارن
isocline	دارای شیب متقارن ومساوی
subcordate	بشکل قلب غیر متقارن
counter vailing power	تقارن دو نیروی اقتصادی نیروهای متقارن
polar	دارای قطب مغناطیسی یا الکتریکی متقارن
cypher	[حروف بزرگ الفبا در طرح های متقارن]
Gulli motife	[نوعی گل و بته متقارن در فرش های ترکمن]
warping	پیچاندن بالها بصورت متقارن برای بدست اوردن پایداری عرضی و قابل کنترل
endless knots	طرح گره بدون انتها [که حالتی از پیچش نخ را بصورت متقارن و ستاره ای شکل به نگاره می بخشد.]
rosette border	حاشیه گل و بوته [اینگونه حاشیه ها هم بوصرت کاملا متقارن با استفاده از گل های باز شده بزرگ و کوچک و هم بصورت پیچشی قسمت حاشیه را تزئین می کند.]
proportions	متناسب کردن متقارن کردن
proportion	متناسب کردن متقارن کردن
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
synesthesia	احساس سوزش یادرد در یک عضو بدن در اثروجود درد در عضو دیگر بدن احساس متقارن
Herati pattern	طرح هراتی [در این طرح گل ها در قالب شکل لوزی خود را نشان داده و تمامی متن فرش را در بر می گیرند. برگ ها از چهارسو به سمت خارج امتداد داده شده و با لوزی های مجاور خود متقارن می شوند.]
fabricate	ساختن
manufactures	ساختن
fabrication	ساختن
produced	ساختن
confect	ساختن
unifying	تک ساختن
constructs	ساختن
manufactured	ساختن
manufacture	ساختن
miscreate	بد ساختن
fabricating	ساختن
fabricates	ساختن
fabricated	ساختن
unify	تک ساختن
indite	ساختن
unifies	تک ساختن
upgrades	ساختن
upgrading	ساختن
build	ساختن
buildings	ساختن
builds	ساختن
pill	حب ساختن
pills	حب ساختن
fashion	مد ساختن
upgraded	ساختن
upgrade	ساختن
bridged	پل ساختن
bridges	پل ساختن
forborne	ساختن با
make	ساختن
makes	ساختن
composes	ساختن
compose	ساختن
fashioned	مد ساختن
fashioning	مد ساختن
bulid	ساختن
invented	ساختن
carbonize	کک ساختن
invent	ساختن
dree	ساختن با
pellet	حب ساختن
inventing	ساختن
invents	ساختن
put-up	ساختن
put up	ساختن
create	ساختن
creates	ساختن
creating	ساختن
bridge	پل ساختن
remake	از نو ساختن
produces	ساختن
mint	ساختن
generate	ساختن
generated	ساختن
generates	ساختن
generating	ساختن
minted	ساختن
minting	ساختن
to get along	ساختن
to go in with	ساختن با
fashions	مد ساختن
remakes	از نو ساختن
upbuild	ساختن
to t. up	ساختن
idolizing	بت ساختن
idolized	بت ساختن
idolize	بت ساختن
to make away	ساختن
to make a shift	ساختن
idolising	بت ساختن
idolises	بت ساختن
idolised	بت ساختن
idolizes	بت ساختن
constructed	ساختن
set up	ساختن
mints	ساختن
produce	ساختن
constructing	ساختن
construct	ساختن
ensconced	استحکامات ساختن
ensconce	استحکامات ساختن
sepulchers	قبر ساختن
nauseates	متنفر ساختن
notifies	اگاه ساختن
ensconces	استحکامات ساختن
ensured	مطمئن ساختن
ensure	مطمئن ساختن
minimize	کمینه ساختن
entitle	ملقب ساختن
notify	اگاه ساختن
ensconcing	استحکامات ساختن
notifying	اگاه ساختن
disabling	ناتوان ساختن
gaunt	زننده ساختن
sepulchre	قبر ساختن
sepulchres	قبر ساختن
subvert	واژگون ساختن
familiarizing	اشنا ساختن
familiarizes	اشنا ساختن
familiarized	اشنا ساختن
reconciles	راضی ساختن
reconciling	راضی ساختن
familiarize	اشنا ساختن
outrage	بی حرمت ساختن
outraged	بی حرمت ساختن
outrages	بی حرمت ساختن
familiarising	اشنا ساختن
familiarises	اشنا ساختن
nauseate	متنفر ساختن
reconcile	راضی ساختن
subverted	واژگون ساختن
subverting	واژگون ساختن
subverts	واژگون ساختن
improvise	بالبداهه ساختن
improvises	بالبداهه ساختن
improvising	بالبداهه ساختن
disables	ناتوان ساختن
outraging	بی حرمت ساختن
nauseated	متنفر ساختن
produces	ساختن محصول
ensuring	مطمئن ساختن
familiarised	اشنا ساختن
notified	اگاه ساختن
denuded	عاری ساختن
snarl	خشمگین ساختن
necessitating	ناگزیر ساختن
necessitates	ناگزیر ساختن
necessitated	ناگزیر ساختن
necessitate	ناگزیر ساختن
substantiating	مستند ساختن
humidifies	مرطوب ساختن
humidify	مرطوب ساختن
humidifying	مرطوب ساختن
vitiate	معیوب ساختن
vitiate	ناپاک ساختن
vitiated	معیوب ساختن
vitiated	ناپاک ساختن

time