Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 62 (5 milliseconds)
English
Persian
disintegrate
متلاشی شدن یاکردن
disintegrates
متلاشی شدن یاکردن
disintegrating
متلاشی شدن یاکردن
Other Matches
position
مستقرشدن یاکردن
positioned
مستقرشدن یاکردن
comminute
پودرشدن یاکردن
guggle
غلغل زدن یاکردن
originated
اغاز شدن یاکردن
originating
اغاز شدن یاکردن
small
کوچک شدن یاکردن
smaller
کوچک شدن یاکردن
smallest
کوچک شدن یاکردن
originate
اغاز شدن یاکردن
originates
اغاز شدن یاکردن
proselytized
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytizes
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytizing
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytize
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytises
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytised
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytising
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
dieselize
با موتور دیزل مجهز شدن یاکردن
exposes
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
expose
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposing
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
disjointed
متلاشی
disjoin
منفصل متلاشی
crack-up
متلاشی شدن
fragmentate
متلاشی کردن
hackle
متلاشی کردن
crack up
متلاشی شدن
to wreck
متلاشی کردن
to tear down a building
متلاشی کردن ساختمانی
to fall in
متلاشی شدن
[ساختمان]
to collapse
متلاشی شدن
[ساختمان]
to cave in
متلاشی شدن
[ساختمان]
to demolish a building
متلاشی کردن ساختمانی
to pull down a building
متلاشی کردن ساختمانی
disintegrating slag
سرباره متلاشی شده
disintegrates
متلاشی شدن یا کردن
fragment
قطعات متلاشی خردکردن
fragmenting
قطعات متلاشی خردکردن
fragments
قطعات متلاشی خردکردن
wreck
خرد و متلاشی شدن
disintegrate
متلاشی شدن یا کردن
wrecking
خرد و متلاشی شدن
wrecks
خرد و متلاشی شدن
disintegrating
متلاشی شدن یا کردن
dispersion
متلاشی شدن خاکدانه ها به ذرات
decompose
تجزیه کردن متلاشی شدن
decomposes
تجزیه کردن متلاشی شدن
fissionable
قابل تجزیه متلاشی شونده
splinter
تراشه کردن متلاشی شدن وکردن
splintering
تراشه کردن متلاشی شدن وکردن
splinters
تراشه کردن متلاشی شدن وکردن
splintered
تراشه کردن متلاشی شدن وکردن
something collapses like a card of house
متلاشی شدن چیزی مانند ساختمان از ورقهای بازی
collapse
متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
collapsing
متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
collapses
متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
collapsed
متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
jigsaw puzzle
نوعی بازی معمایی که بازیکنان باید قطعات متلاشی و مختلف یک شکل یا نقشه رابا هم جفت کرده و شکل مخصوص با ان بسازند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com